به گزارش مشرق، در ادبیات سیاست خارجی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، صلح از مسیر قدرت بر این فرض استوار است که نمایش قدرت نظامی، فشار اقتصادی و تهدید مداوم میتواند دشمنان را بازدارَد و متحدان را به تبعیت وا دارد. ترامپ و رسانههای همراه او چه در داخل آمریکا و چه در منطقه غرب آسیا و چه حتی در ایران نیز پس از ۷ اکتبر و جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران، همین الگو را با چند فریم شناختهشده بازتولید کردند: بازدارندگی برای صلح، احترام از مسیر قدرت، مجازات سوءاستفادهکنندگان و حفاظت از منافع ملی آمریکا و رژیم صهیونیستی. اما مجموعه شواهد موجود نشان میدهد این سیاست نه تنها صلح نساخت، بلکه هزینههای ژئوپلیتیکی، اقتصادی و امنیتی آمریکا را افزایش داد و موقعیت جهانی این کشور را تضعیف کرد و در تازه ترین اقدام منطقه آمریکای لاتین و ونزوئلا را هم در معرض جنگ قرار داده است.
آمریکا به دوستان خودش هم خیانت میکند
فشار و اجبار، حتی اگر در کوتاهمدت نتیجه بدهد، در بلندمدت باعث تخریب اعتماد میان کشورها میشود. یکی از نشانههای این فرسایش، همان چیزی است که رهبر انقلاب نیز در سخنرانی اخیر خود در تلویزیون برجسته کردند: آمریکاییها به دوستان خودشان هم خیانت میکنند.
ایشان گفتند: آمریکاییها به دوستان خودشان هم خیانت میکنند؛ یعنی به کسانی هم که دوستان آنها هستند خیانت میکنند؛ از باند جنایتکار صهیونیِ حاکم بر فلسطین حمایت میکنند؛ به خاطر نفت و معادن زیرزمینی حاضرند در هر جای دنیا جنگافروزی کنند که امروز این جنگافروزی به آمریکای لاتین هم رسیده؛ و به طور قطع یک چنین دولتی درخور آن نیست که دولتی مثل جمهوری اسلامی، به دنبال ارتباط با او و همکاری با او باشد.
ترامپ در دوره دوم تلاش کرد موفقیت خود را صلح از مسیر زور معرفی کند، اما این سیاست نه صلح ساخت، نه قدرت تولید کرد؛ بلکه بیثباتی و بیاعتمادی را گسترش داد. حتی شوخی رسانهها با «جایزه صلح فیفا» برای ترامپ نمادی از همین فروپاشی تصویرسازی اوست.
شکست اقتصادی: تقویت چین و واگذاری اروپا
تحلیل رسمی شورای آتلانتیک نشان میدهد آتشبس تجاری آمریکا ـ چین عملاً بازار اروپا را در اختیار چین قرار داده است. اروپا که متحد دیرینه آمریکا بود، اکنون با سرریز کالاهای چینی، وابستگی شدید به مواد معدنی کمیاب چین و کاهش توان رقابتی مواجه است.
این یعنی: تقویت چین بهعنوان رقیب راهبردی آمریکا، کاهش نفوذ واشنگتن در اروپا و تضعیف یکی از پایههای اصلی نظم آمریکامحور، این پیامدها دقیقاً خلاف ادعای صلح جهانی از مسیر قدرت است.
شکست امنیتی: تبدیل اتحادها به دکان باجگیری
فارنپالیسی، سیاست خارجی ترامپ را منطق مافیایی توصیف میکند: کشوری که بهجای رهبری، از متحدان خود باج میگیرد. به تعبیر این نشریه، آمریکا به جای یک قدرت نظمدهنده، به یک Protection Racket تبدیل شده است؛ جایی که قدرت بزرگ در ازای حفظ امنیت، امتیاز مالی یا سیاسی میطلبد.
پولیتیکو نیز عملکرد ۳۰۰ روزه ترامپ را «اوج حماقت» مینامد و توضیح میدهد: سیصد روز پس از آغاز دور دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ، او قدرت جمعی آمریکا و متحدانش را به اوج بیسابقهای رسانده است؛ یا حداقل اینطور استدلال میشود. نتیجه، آتشبس در غزه و بازگشت تمام گروگانهای زنده به اسرائیل بود. اما با نگاه به جزئیات، تصویر بسیار پیچیدهتر، ناهموار و اغلب کاملاً متفاوت میشود. متحدان ناتو هزینههای دفاعی خود را افزایش میدهند، اما دلیل اصلی این است که دیگر باور ندارند میتوانند به آمریکا تکیه کنند. این رفتار کسی است که اتحادهای امنیتی را به یک باجگیری حمایتی تبدیل کرده است.
صلح، همان توقف تیراندازی نیست. در مجموع، ترامپ در تخریب چیزها بسیار ماهرتر از ساختن آنها بوده است. او نظمی جهانی را نابود کرده که با مشقت توسط پیشینیانش ساخته شده بود. رها کردن نظم جهانی بدون در نظر گرفتن جایگزین آن، اوج حماقت است؛ حماقتی که آمریکاییها، نه کمتر از دیگران، بهای نهایی آن را خواهند پرداخت. این وضعیت، عملاً نقض صریح فریم رسانهای ترامپ درباره «قدرتنمایی برای ایجاد صلح» است.
شکست منطقهای: بیاعتمادی اعراب پس از جنگ ۱۲ روزه
حمله رژیم صهیونیستی به خاک قطر و ناتوانی آمریکا در کنترل یا بازدارندگی متحد خود، ضربهای جدی به اعتبار واشنگتن نزد کشورهای عربی خلیج فارس وارد کرد. به ویژه آنکه جنگ 12 روزه علیه ایران نیز نشان داد که آمریکا توان دفاع برابر ایران را هم ندارد.
رای کشورهای منطقه، این پیام روشن بود: قدرتی که نمیتواند رژیم صهیونیستی بحرانزده را مهار کند، نمیتواند امنیت متحدانش را تضمین کند. این شکست منطقهای، ادعای ترامپ مبنی بر صلح از طریق قدرت را در قلب یکی از حساسترین مناطق جهان بیاعتبار کرد.
فریمسازی رسانهای و جنگ بر سر ادراک عمومی
رسانههای طرفدار ترامپ کوشیدند با فریمهایی چون «بازدارندگی»، «احترام جهانی» و «مجازات متجاوزان»، تصویر یک آمریکا قاطع و پیروز بسازند.
اما واقعیت بیرونی آشکار کرد که اروپا ضعیفتر شد، چین قویتر شد، متحدان آمریکا از اوکراین تا اعراب بیاعتماد شدند؛ نظم جهانی و ساختارهای بین المللی بی اعتبار و فرسوده شدند، آمریکا از رهبر جهانی به یک کنشگر معاملهگر تنزل یافت.
این تضاد میان تصویر رسانهای و واقعیت میدانی، دلیل اصلی فروپاشی روایت صلح از مسیر قدرت است. اگر در ونزئولا جنگی شود، باز هم نشان خواهد داد که سیاست ترامپ صلح نساخت؛ بلکه بیثباتی و فرسایش موقعیت آمریکا را تشدید کرد.
در چنین شرایطی، وظیفه رسانههای حقیقتجو روشن است، شکافتن چارچوبهای خشونتطلبانه، نقد سیاستهای بیثباتکننده، افشای بیاعتباری رفتار آمریکا و ساختارهای بین المللی و ارائه تصویری دقیق از شکستهای راهبردی مدل ترامپ. این جنگ روایتها تعیین میکند افکار عمومی جهان، سیاست فشار و اجبار را قدرتنمایی ببیند یا فروپاشی یک قدرت.
مهدی پناهی- کارشناس رسانه و ارتباطات













