مصطفی داننده در خبرورزشی نوشت: این روزها ماجراهای سفر تیم ملی فوتبال ایران به آمریکا، یکبار دیگر همان تضاد آشنا را جلوی چشم میگذارد؛ تضادی میان صدای بلند مسئولان و قدمهای لرزانشان مقابل همان کشوری که بهطور روزمره به آن میتازند.
اما ماجرا فقط یک سفر یا یک بازی فوتبال نیست؛ نمایهای از سیاستی است که سالهاست میان شعار و واقعیت دوپاره شده و هر بار، بارِ این دوپارگی روی گرده مردم و ورزشکاران میافتد.
نخست باید به «مراسم قرعهکشی» و رفتوآمدهای عجیب پیش از آن اشاره کرد؛ لحظهای که قرار بود برخی از مدیران و چهرههای ورزشی طبق ادعاهای قبلی خود نشان دهند «وقتی به ما ویزا نمیدهید، ما هم نمیآییم» اما نتیجه کاملا برعکس بود: رفتند، به گونهای هم رفتند که انگار سرنوشتشان در گرو حضور در همان مراسم است.
اصل داستان در سطح رفتار مسئولان قرار دارد؛ جایی که تضاد میان حرف و عمل کاملا عریان دیده میشود. سالهاست در داخل کشور با عبارتهای شدیداللحن علیه آمریکا سروکار داریم؛ از «بیاعتبار» و «روبهافول» گرفته تا «مستأصل» و «دشمن اصلی». اما همین، وقتی به موقعیتی عملی میرسد که باید مطابق ادعاهایش رفتار کند، ناگهان تبدیل میشود به مجموعهای از راهحلهای احتیاطی، برنامههای جایگزین و حتی تدارکات برای اینکه مبادا یکی از نفرات تیم ملی اجازه ورود نگیرد.
اگر واقعا آمریکا اینقدر دشمن است و اگر واقعا عزت ملی نقش تعیینکننده دارد، چه فرصتی بهتر از امروز برای «تحریم آمریکا»؟ چه لحظهای بهتر از بازی رودررو در خاک آمریکا برای نشان دادن استقلال عملی، نه فقط شعاری؟ مسئولان که سالها از مردم خواستهاند فشار و هزینه «مقاومت» را تحمل کنند، چرا خودشان حتی برای یک اتفاق ساده ورزشی حاضر به اجرای همان دستورالعملها نیستند؟ چرا حتی تهدید نمادینی اعلام نمیشود که اگر یک نفر از لیست تیم ملی حذف شود، تیم در مسابقات شرکت نخواهد کرد؟
برعکس، پاسخ مهدی تاج کاملا جهتدار بود: «برای هر بازیکنی که ویزا ندهند، جانشین داریم»... اگر جام جهانی در ایران بود و ما چنین رفتاری با آمریکا داشتیم، آنها چه برخوردی میکردند؟ زمین را به آسمان نمیدوختند؟ حتما این کار را میکردند.
ما به راحتی اما میگوییم جانشین داریم! این جمله فقط یک تصمیم اجرایی نیست؛ تصویری کامل از یک سیاست است. یعنی برای مسئولان، مهم نیست که حق یک بازیکن زیر پا گذاشته شود، مهم نیست که احترام به تیم ملی جریحهدار شود، مهم نیست که فرصت نمایش یک موضع مستقل وجود دارد؛ فقط کافی است بازی برگزار شود، تصویر پخش شود، و پرونده بدون حاشیه بسته شود.
در این معادله، «عزت» فقط یک واژه تبلیغاتی است؛ چیزی که در داخل میشود پرچم و شعار و گردهمایی، اما در خارج به سرعت تبدیل میشود به انعطاف، مصالحه، و گاهی حتی ترس از دست دادن مزایای شخصی.
سفر تیم ملی به آمریکا از نظر ورزشی اهمیت دارد، اما از نظر سیاسی و اجتماعی اهمیتش فراتر است: این سفر آینهای است که نشان میدهد چطور مسئولان ایرانی میتوانند همزمان از آمریکا بهعنوان دشمن اصلی یاد کنند و با همان دشمن، هماهنگترین رفتارهای ممکن را داشته باشند؛ نه برای دفاع از مردم، بلکه برای حفظ جریان عادی کار خود.
وقتی یک سیستم سیاسی نمیتواند در سادهترین موقعیتهای نمادین پای حرف خودش بایستد، مردم چرا باید در پیچیدهترین بحرانها هزینههایش را بدهند؟ وقتی مدیران ورزش کشور برای بازی در جام جهانی حاضر نیستند کمترین ریسکی را بپذیرند، چرا باید از شهروند انتظار «مقاومت» داشت؟
و این داستان احتمالا باز هم تکرار خواهد شد؛ تا وقتی که عمل مسئولان به اندازه شعارهایشان سنگین نشود، این دوگانگی در هر سفر، هر مسابقه و هر بحران، خود را نشان میدهد.
در همین ارتباط: نگرانی رئیس فدراسیون درباره بازیکنان تیم ملی/ میثاقی: به طارمی ویزا نمیدهند؟/ تاج: جایگزین انتخاب کردیم!













