به گزارش مشرق، تیم فوتبال استقلال با شکست شب گذشته برابر گلگهر، اختلافش با صدر جدول به ۸ امتیاز رسید. آبیپوشان بیش از آنکه بابت فوتبالشان قضاوت شوند، به دلیل بینظمی، تناقضگویی و مدیریت آشفته خبرساز بودهاند.
پس از این شکست، ریکاردو ساپینتو که نشست خبری به پایان رسیده بود و پرسش خبرنگاران تمام شده بود، بهطور ناگهانی درباره وضعیت رامین رضاییان صحبت کرد و تلویحا خبر جدایی او را اعلام کرد. دقایقی بعد، رضاییان در گفتوگو با یک رسانه نیز با جملهای کنایهآمیز واکنش نشان داد: «ظاهرا آقای ساپینتو دوست دارد من بروم.» جملهای که بیش از هر تحلیل فنی، عمق شکاف درون تیم را نشان داد.
این اتفاق در حالی رخ داد که پیش از دیدار استقلال برابر المحرق از بروز اختلاف میان رضاییان و سرمربی تیم خبر داده بودیم. با این حال، مسئولان رسانهای باشگاه استقلال بلافاصله با به اصطلاح فکت رسانهایشان، این موضوع را از اساس نادرست دانستند و در ادامه باشگاه استقلال علت خط خوردن نام رضاییان و جلالی را دلایل فنی عنوان کرد؛ موضوعی که همان زمان توسط رسانه ها و هواداران باورپذیر نبود چرا که استقلال باید در دیداری حیاتی در خارج از خانه به مصاف المحرق میرفت و همراهی نکردن دو بازیکن باتجربه و ملیپوش استقلال به دلیل مسائل فنی منطقی به نظر نمیرسید.
وظیفه واحد رسانهای باشگاه، کنترل فضا و مدیریت افکار عمومی است، نه تولید تکذیبیههای عجولانه که مانند ریسمانهای لیلیپوتی، غولِ واقعیتی به نام «اختلاف» را به بند بکشند و مهار کنند. غافل از اینکه با اولین تکانِ این غول، تمام آن رشتههای بافته شده، پنبه میشود. وقتی خبری بدون راستیآزمایی از ارکان اصلی تیم منتشر میشود، نتیجهاش چیزی جز بیاعتمادی رسانهها و افکار عمومی نخواهد بود. تکذیب همهچیز، در نهایت به جایی میرسد که سرمربی، روایت مسئول باشگاه را نقض میکند.
از سوی دیگر، انتظار میرود سرمربی استقلال بتواند نظم را میان بازیکنان بزرگ و پرادعای تیمش برقرار کند، اما شواهد چیز دیگری میگویند؛ از مصاحبه آرمین سهرابیان در فرودگاه مهرآباد پس از بازی با الوصل برخلاف خواسته ساپینتو، تا ماجرای عارف آقاسی که از بازی کردن طفره میرفت و در پایان پرونده رضاییان و جلالی. همه این موارد نشان میدهد که مرد پرتغالی همچنان کار بسیار سختی برای مدیریت رختکن گرانقیمت استقلال دارد.
استقلال امروز شاید در بحران کامل نباشد، اما نشانههای یک بحران تدریجی کاملا قابل مشاهده است؛ بازیکنانی با قراردادهای میلیاردی که منافع فردی را به اولویت تبدیل کردهاند، ساختاری رسانهای که پیش از فهم واقعیت، واکنش نشان میدهد و سرمربیای که میان شفافیت و اقتدار گرفتار شده است.
شاید وقت آن رسیده باشد که به تعبیر سیاوش یزدانی، مدافع گلگهر «یک بمب وسط این تیم بخورد»؛ نه برای ویرانی، بلکه برای بیدار کردن مجموعهای که مدتهاست خواب نظم و مسئولیت را دیده اما بیدار نشده است.













