اگر خورشید و مه نبود (سیف فرغانی)

پنج شنبه 01 دی 1401 - 19:31


اشعار زیبای سیف فرغانی

 

اگر خورشید و مه نبود سعادت با درویش را

وگر مشک سیه نبود همان حکم است مویش را

ز شرق همت عشاق همچون صبح روشن دل

چه مطلعهای روحانیست مر خورشید رویش را

سزد از عبهر قدسی و از ریحان فردوسی

اگر رضوان کند جاروب بهر خاک کویش را

مقیم خاک کوی او بیک جو برنمی گیرد

بهشت هشت شادروان و نقد چار جویش را

کسی کو کم نکرد (دنیا) نیابد در رهش پیشی

کسی کو گم نگشت از خود نشاید جست و جویش را

گروهی کز غمش چون عود می سوزند جان خود

ز هر رنگی که می بینند می جویند بویش را

چو حلاج از شراب عشق او شد مست لایعقل

نمی کردند هشیاران تحمل های (و) هویش را

چو در میدان عشق او نه مرد جست و جو بودم

بمن کردند درویشان حوالت گفت و گویش را

ز صدر سینه هر ساعت توان دلرا برون کردن

ولی نتوان برون کردن ز دل مرآرزویش را

ز خون دل روان کردست جویی سیف فرغانی

ندانم تا چو سیل این جو چه سنگ آرد سبویش را

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.