چنان ديد گوينده يک شب به خواب (دقيقي)

پنج شنبه 01 دی 1401 - 19:27


اشعار زیبا و خواندنی ابومنصور محمد بن احمد توسی

 

 

چنان ديد گوينده يک شب به خواب

که يک جام مي داشتي چون گلاب

دقيقي ز جائي پديد آمدي

بر آن جام مي داستانها زدي

به فردوسي آواز دادي که مي

مخور جز بر آيين کاووس کي

که شاهي ز گيتي گزيدي که بخت

بدو نازد و لشکر و تاج و تخت

شهنشاه محمود گيرنده شهر

ز شادي به هر کس رسانيده بهر

از امروز تا سال هشتاد و پنج

بکاهدش رنج و نکاهدش گنج

ازين پس به چين اندر آرد سپاه

همه مهتران برگشايند راه

نبايدش گفتن کسي را درشت

همه تاج شاهانش آمد به مشت

بدين نامه گر چند بشتافتي

کنون هرچ جستي همه يافتي

ازين باره من پيش گفتم سخن

اگر بازيابي بخيلي مکن

ز گشتاسب و ارجاسپ بيني هزار

بگفتم سرآمد مرا روزگار

گر آن مايه نزد شهنشه رسد

روان من از خاک بر مه رسد

کنون من بگويم سخن کو بگفت

منم زنده او گشت با خاک جفت

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.