زاوش محمدی: برای منی که اواخر دهه ۶۰ به دنیا آمدم تنها یک تصویر مبهم از بازیهاش در خاطرم هست. روزهای آخر فوتبالش بود و تنها دقایق آخر بازی وارد زمین شد. بعد از آن وقتی به مدرسه فوتبال نساجی رفتم در زمین کارخانه نساجی شماره ۳ دیدمش. مرد میانسالی که قد نسبتا کوتاهی داشت و کمی هم چاق شده بود. اما شوتهایش همچنان مهار نشدنی بود.
صبحهای تابستان به عشق تمرین با نادر خان بیدار می شدم و آفتاب سوزان و گرمای طاقتفرسای جاده نظامی را بخاطر حضور او تحمل می کردم. وای از روزهایی که سر تمرین ما نمی آمد. عزا می گرفتیم. اما روزهایی که بود، همه کار می کردیم تا به چشم بازیکنی که فقط در نساجی بازی کرده بیایم و شاید ما هم مثل او پیراهن تیم مورد علاقهمان را بپوشیم. سالها گذشت و نساجی و نادر دوباره بهم رسیدند. این بار در قامت سرمربی، رویای لیگ برتری شدن داشت. اما در قدمهای آخر و بازیهای پلی آف شانس با ببرها یار نبود و صنعت نفت و استقلال اهواز لیگ برتری شدند.
نادر رفت. رفت و با شهید قندی، استیل آذین، نفت تهران، مس کرمان و … صعود کرد. همین اتفاقات باعث شد تا نادر دوباره به شهرش برگردد. حال نوبت نساجی بود که با نادر طعم لیگ برتر را بچشد اما چند دستگی و سهم خواهی عدهای تیم را زمین زد و نادر را فراری داد. نادر بازهم رفت، رفت و ناسزا شنید، متهم شد به خیلی چیزها که…
حالا نادر فوتبال مازندران، بازیکنی که پیراهن نساجی را حتی با پیراهن پرسپولیس عوض نکرد، روی تخت بیمارستان خوابیده و با ویروی منحوس دست و پنجه نرم می کند. دست نشان در این چند سال بارها قائمشهر را ترک اما الان وقت ترک کردن نیست. نادرخان بلند شو که فوتبال مازندران هنوز بهت نیاز دارد.
256 251