به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بگذارید از "نوروز رنگی" به عنوان سریالی ایدهپرداز نام ببریم که در وهله اول قومیت مشهدی را به جمع اقوام دیگر تلویزیون اضافه کرد. اگرچه سعید آقاخانی در سریال "شب عید" سعی کرد گویش و لهجه مشهدی را معرفی کند اما علی مسعودی (علی مشهدی) با تکیه بر استعدادهای بومی در عرصه بازیگری و روایتی پویا و بازنمایی بخشی از فرهنگ و آداب و رسوم یک منطقه از ایران، هم به نوعی ادای احترام به محلههای زندگی خودش کرد و هم دوباره خانواده، همسایه، مسجد و صمیمیت را به یادِ مخاطب انداخت. اینکه زمانی در دهه 1360 چگونه مردم با محبت و دلسوزی کنار هم زندگی میکردند و امروز چقدر از آن نوع سبک زندگی فاصله گرفتهایم.
در کنار این اتفاقات، وقتی از ایده صحبت میکنیم یعنی در واقع مخاطب با تماشای این برنامه و سریالی که چنین ادعایی دارد واردِ جهان دیگری بشود و صرفاً کار بِکر و شگفتآوری را شاهد باشد. این اتفاق در "نوروز رنگی" افتاد و مخاطب با تماشای این سریال میبینند مردم در آن دوران با چه شیفتگی و حیرتی به استقبال یک پدیده جدید با عنوان تلویزیون رنگی رفتند.
این سریال به محله و همسایه و دستگیری از همدیگر تأکید دارد. بعد از مدتها مسجد محور میشود که مردم در گذشته صرفاً برای اقامه نماز به این محل نمیرفتند و چقدر کاربردها و مهارتهای زیادی در این مکان وجود داشت و امروز کمتر از ظرفیتهای مسجد در محلهها بهرهبرداری میشود. این سریال به برخی از فیلمهای سینمایی محبوب آن دوران اشاره میکند؛ دورانی که صفهای طولانی در مقابل گیشه سینماها بسته میشد و سالن ها نمایش فیلم مملوء از جمعیت میشد. جالب است که علی مسعودی کارگردان سریال گفته، بخشی از ماجراهای "نوروز رنگی" خاطراتش از زندگیاش در دوران کودکی و نوجوانی در مشهد است.
یکی از مزیتهای "نوروز رنگی" حضور بازیگران بومی و مستعد است. این سریال در واقع فرصتی برای کشف و معرفی چهرههای جدید بازیگری در استان خراسان را فراهم کرد و شاید بیش از همه نقش حمیدرضا حافظ شجری به چشم آمد و او را یکی از بهترینهای سریالهای نوروزی تلویزیون میدانند. البته در کنار آنها چهرههای قدیمی و شناختهشدهتری مثل یوسف تیموری، رابعه اسکویی، سیاوش مفیدی و ... نیز حضور داشتند که در تلفیق این دو گروه، عیار بازیگران بومی بالاتر بود. تجربه موفق "نوروز رنگی" نشان داد که بدون بودجه هنگفت و امکانات گسترده و تکیه بر فرهنگ بومی و هنرمندان محلی، میتوان اثری مخاطبپسند و حامل پیامهای فرهنگی مثبت خلق کرد.
سریال ریتم خوبی دارد و در هر قسمت جای مناسبی تمام میشود؛ به گونهای که بیننده مشتاق قسمت بعدیاش میشود این مجموعه از آن مجموعههایی است که میتواند تبدیل به نوروز رنگی 2 و نوروزرنگی 3 شود. همانطوری که در جریان این گپ و گفت علیرضا مسعودی، در کنار پرداختن به بازتابها و پاسخ به انتقادها، شرایط سخت فیلمبرداری در دوران کرونا و نقاط قوت و استقبال مردمی از این سریال، درباره ساخت فصل دوم سریال "نوروز رنگی" به خبرنگار تسنیم گفت:
"چرا که نه! اگر ایده خوبی به ذهن برسد و شرایط ساخت هم باید مهیا باشد و واقعاً بازسازی دهه 1360 کار سخت و مهمی است. این را بدانید که ساخت سری دوم از سری اول به مراتب سختتر است چون هم توقعها بالا رفته و هم نیازهای بیشتری وجود دارد که با حمایت اتفاق خوبی رقم خواهد خورد. اگر این شرایط فراهم نشود به سراغ فصلهای بعدی نخواهیم رفت تا خاطره خوبی که مردم از فصل اول دارند را خراب نکند."
عوامل سریال "نوروز رنگی" مجموعه نوروزی شبکه پنج سیما در میزگرد تسنیم حاضر شدند و درباره اتفاقات مختلف این مجموعه تلویزیونی گفتوگو کردند. علیرضا مسعودی نویسنده و کارگردان و حمیدرضا حافظ شجری بازیگر نقش جعفر که به عنوان یکی از ستارههای بازیگری نوروزِ تلویزیون از او یاد میکنند به همراه ماهان عبدی (مرتضی)، سینا رازقی (سعید)، شاهو رستمی (آقاخانی)، الهه جعفری (فرشته- دختر آقای هاشمی) و محمدامین سلیمیراد میهمان این میزگرد شدند.
سؤالی درباره بحث نمایش خانوادههای شلوغ و سفرههای ساده و زندگیهای بدون تجمل در سریال مطرح شد که کارگردان سریال چنین پاسخ داد: "فرهنگی که در آن دوره و دهه وجود داشت داستان را وارد این فضا کرد؛ چون مردم قناعت داشتند و سطح توقعشان پایین بود. تجملگرا نبودند و میدانستند بچه برکت میآورد. طوری خانوادههایشان ترییت شده بودند به کمترین چیزی قانع بودند. همیشه با اینکه نداشتند خوشحال بودند و از لحظه لحظه زندگیشان لذت میبردند."
او همچنین با اشاره به اینکه دورهای که روایت کردم آقازادگی نبود و مسئولین بیشتر به فکر مردم بودند، تأکید کرد: در دهه 1360 چیزی به نام تورم وجود نداشت. در سریال هم دیالوگی بود که "الان هم جنگ است و هم تحریم؛ اما هیچ چیز تغییری نکرده است." واقعاً اینطور بود. ما آن موقع در جنگ بودیم اما نه تورمی بود و نه این همه گرانی؛ چون مسئولین به فکر مردم بودند. آقازادگی نبود و همه آدمها همسطح بودند و مسئولین و آدمهایی که زندگی میکردند هیچ فرق چندانی نداشتند. مسئولین از دل خود مردم جامعه بودند و بین خودشان و مردم فرقی نمیدانستند.
مشروح این میزگرد را در ادامه بخوانید:
فصل دوم "نوروز رنگی" ساخته میشود
* در بسیاری از صفحات مجازی دیدم و شنیدم که مردم مشتاقند فصل دوم سریال را ببینند. با اینکه کنداکتورِ مناسبی نداشتید و اتفاقاتی دست به دست هم داد تا آنطور که شایسته بود این کار دیده بشود اما با این تفاسیر مردم منتظر فصل دوماند؛ از این فصل بگویید.
علیرضا مسعودی: امیدوارم امسال دو اتفاق خوب بیفتد یکی کرونا از بین برود و دیگری اوضاع اقتصادی مردم خوب شود و به یک ثبات برسیم. این روزها از خواب بیدار میشویم و نگاه میکنیم جیبهای ما خالیتر و جنسها گرانتر میشود. انگار برای دولت اصلاً مهم نیست. امیدوارم حداقل یکی دو ماه از عمر دولت امید و تدبیر مانده یک حرکتی بکنند؛ در واقع تدبیری کنند امید به مردم برگردد. در مورد فصل دوم کار هم باید بگویم اگر انشاءالله ایده خوبی به ذهنم برسد حتماً چرا که نه؟! و اگر نباشد نمیخواهم آن خاطره خوبی که مردم از فصل اول دارند را خراب کنم.
* از کجا شروع خواهید کرد؟
همان سالی که رفتم و دیدم مردود شدم؛ چون 7 سال دبیرستانم طول کشید. یا از خردادماه سال 1367 قصه را شروع میکنم که اعظم خانم قصه ما سه قلو زائیده است.
* مثل جواد قصه "نوروز رنگی" خودتان عاشق شدید؟
هیچ وقت عاشق نشدم. یکی نوشته بود عشق با یک نگاه در تمام کارهایتان است؛ باید بگویم هیچ وقت عاشق نشدم و عشق را نفهمیدم.
دوست داشتم پوریا پورسرخ، ویجی را بازی کند
* رفتید 162 با مردم صحبت کردید، بازتابها، نظرات و انتقادهای مردم چه بود؟
صادقانه بگویم یک ساعت و 15 دقیقه صحبت کردیم، از این همه لطف و تشکر مردم، شگفتزده شدم. یکی دو نقد داشتند آن هم روی یکی از شخصیتها و کاراکترهای قصه، نسلی بودند که آن شخصیت را ندیده بودند. من همهجا گفتم سال 1364 فیلمی پخش شد به نام "قانون"، آمیتابپاچان با صدای خسرو خسروشاهی پخش شد. شنبه در هر محل یک ویجی ظاهر شد. یکی از کسانی که کاندید این نقش بود و دوست داشتم دایی محمود یا شخصیت ویجی قصه ما را بازی کند، پوریا پورسرخ بود. اما او یک شرایطی داشت که نمیتوانست و این اتفاق نیفتاد.
ماجرای خانواده علیرضا مسعودی/ خانوادهای پرجمعیت و متوسط رو به پایین
* در سریال شما برخلاف سریالهایی که در تلویزیون و نمایشخانگی پخش میشود فضای خانواده را یک فضای کاملاً صمیمی و المانهایی که در این خانواده وجود دارد توجه بسیاری از منتقدین را هم به خودش جلب کرده و تا حدودی توانسته ضعفها و کمبودهای داستانی این چند ساله را رفع و رجوع کند. الان دغدغه خیلی از کارشناسان فرزندآوری است، خانوادهای که 8 فرزند دارد و سه قلو هم باردار است. فضایی که وجود دارد حتی اگر فقر است آن فقر هویت دارد؛ چقدر این اتفاقات نزدیک به خانواده خودتان بود، آیا از قصد این کار را کردید و نگاهتان به خانواده در سریالهای تلویزیون چگونه است؟
همین الان اگر روزی دو بار سه بار به خواهرانم زنگ نزنم، آرامش ندارم. خودم خیلی خانواده دوستم و به شدت به خانوادهام وابستهام. محال است هر روز به خواهرهایم زنگ نزنم. زمانی که مادرم در قید حیات بود هر روز زنگ میزدم و حالش را میپرسیدم و این اتفاق شبها قبل از خواب هم میافتاد. ما یک خانواده پرجمعیت متوسط رو به پایین جامعه بودیم. پدرم سالی یک دست لباس میخرید و از سال دوم راهنمایی، تابستانها کار میکردم. برای ما عار نبود و دوم راهنمایی بنایی و در سوم راهنمایی در آهنگری و نجاری کار میکردم. با این فضا بزرگ شدم و به طور کل خوشحال بودیم و دوستانی که داشتم خانواده پرجمعیتی بودند و از لحاظ اقتصادی اوضاع خوبی نداشتند اما خانواده شادی بودیم.
برخی از دیالوگها از الفاظ پدرم بود
* یکی از نکاتی که سریالهای تلویزیون زیاد دیده میشود خانوادهها عزتنفس ندارند و آن چیزی که در "نوروز رنگی" وجود داشت و بسیاری را جذب خودش کرد، با اینکه مشکلات اقتصادی دارند اما عزت نفسشان از بین نرفته است؟
خیلی از دیالوگهای پدر خدا بیامرزم در این سریال بود؛ میگفتند چه معنی دارد که کسی در خانه بگوید، این غذا را دوست ندارم. در خانه ما کلمه این غذا را دوست ندارم معنی نداشت. این دیالوگ که کسی گرسنه باشد سنگ هم میخورد را خدا بیامرز پدرم میگفت. یک چیزهایی برداشتی بود از حرفهایی که پدرم میگفت یا همان عبارت "جواد کشتمت" که در حقیقت میگفت؛ علی کشتمت!
آن دوره چشم و همچشمی وجود نداشت
* الان در جامعه ما "بچهمحل" مفهومی ندارد؛ ساختن اینگونه سریالها و نشان دادن این بچهمحلها چقدر میتواند کمک کند آن فرهنگهای بومی قبلی را زنده کند؟
یک چیزی که آن زمان بود قناعت بود و اصلاً چشم و هم چشمی وجود نداشت و آدمها به داشتههایشان راضی بودند و میگفتند تنمان سالم است خدا را شکر و از همه مهمتر؛ من در دیالوگ حاج آقا (مرشد) آوردم که میگفت «الان جنگ هست، تحریم هم هستیم اما تورمی وجود ندارد». خودتان میدانید ما با عراق تنها نمیجنگیدیم؛ فکر میکنیم از چندین کشور کمک میکردند و حتی کمک مالی و نیروی انسانی به عراق میدادند؛ تحریم هم بودیم اما از سال 1359 تا 1367 نان را به قیمت ثابتی میخریدیم. از همه مهمتر، فاصله طبقاتی بین مردم و مسولین نبود خیلی از مسئولین در همان مناطقی زندگی میکردند که آدمهای معمولی زندگی میکردند.
چیزی به نام اختلاس و آقازاده نداشتیم
ما آن موقع چیزی به اسم اختلاس نداشتیم و آقازادهای وجود نداشت. نگاه میکردید شهید رجایی همان غذا و سفرهای را پهن میکرد که یک کارگر پهن میکرد. یا فلان فرمانده خودش خط مقدم جبهه بود و برادر و پسرش هم با او خط مقدم جبهه بود. از همه مهمتر، مردم خیلی به آینده امیدوار بودند و میگفتند همهچیز درست میشود. واقعاً در این چند ساله این چیزها وجود ندارد. وقتی اقتصاد جامعه به هم بریزد افراد نگاه میکنند که شرایط برای ازدواجشان مهیا نیست و ازدواج نکنند قاعدتاً بچهای هم به دنیا نمیآید.
من تمام تلاشم این بود همهچیز رئال باشد
* متأسفانه در سالهای اخیر، سریالهای مختلف استانی، قومیتی و با گویش و لهجه در شبکههای تلویزیون نشان داده میشود؛ یادم میآید دو سه سال پیش در ماه رمضان سریالی از یزد ساخته شد که فقط دو بازیگر آن یزدی بودند و بقیه به فارسیروان صحبت میکردند. اینجا به غیر از یکی دو نفر از مشهد نیستند و نقشهای فرعی دارد. این لهجه و گویش و توجه به استفاده از بازیگران بومی، چقدر به هویتبخشی گویشها و اقوام مختلفی که در ایران زیادند کمک کند و بچههای دهههای 1380 و 1390 با فضای مجازی ارتباط بیشتری دارند و گویشها کمرنگ شده، کمک کند؟
مسئولیت بخشی از این اتفاق برعهده مدیران تلویزیون است. روز اول که این طرح را تصویب کردم، به من میگفتند بخش کوچکی که مربوط به حرم است در مشهد فیلمبرداری شود و بقیه در تهران باشد. چرا که هدفم این بود همه همسایهمان و حتی بازیگران فرعی یک یا دو سکانس دارند، مشهدی باشند به جز زوارهایی که در قصهام ورود میکنند. از تیرماه به مشهد رفتم و دو ماه و نیم برای تک تک بازیگرهایم تست گرفتم و برایم مهم بود تمام بازیگرانی که استفاده میکنم حتماً بتوانند مشهدی صحبت کنند و مشهدی باشند. قصه ایجاب می کرد و آنقدر دوست دارم که سریال بعدی من هم در مشهد اتفاق بیفتد. مگر همه ماجراها در تهران بوده که همهچیز در پایتخت روایت میشود؟! ما بازیگران خوبی در سراسر کشور داریم و علاقهمندم ماجرا را به شهرهای مختلف ببرم و شخصیتهای اصلیشان آنجا باشد.
از روز اول شرطم این بود که از چهره استفاده نکنم
* بسیاری از تهیهکنندگان و سریالسازان به دنبال دیدهشدن کارشان هستند و برای اینکه این اتفاق بیفتد به سراغ چهرهها میروند. آدمهای چهرهای که مخاطب اینها را شناخته و این توجیه در مسابقات تلویزیونی هم وجود دارد و مدیران و دستاندرکاران امر فکر میکنند با آوردنِ چهرهها، جلوتر میافتند و بیننده راحتتر جذب شود. البته اینجا آدمهایی را میبینیم که تجربه کار تئاتر را دارند و شاید کمتر در سریالهای تلویزیونی ایفای نقش کردهاند اما چهره شاخصی نیستند و مخاطب انگار به خاطر آن چهره، این سریال را نمیبیند؛ یعنی میخواستید عمداً از چهرههای خاص استفاده نکنید؟
از روز اول هم شرطم همین بود که به من اجازه بدهید از آدمهایی استفاده کنم که چهره نباشند و یا اولین کارشان باشند. کارگردان یعنی کسی که بتواند یک کار خوبی را تحویل تلویزیون بدهد و وظیفه کارگردان این است بازیگر معرفی کند.
قصه نباشد، کارگردان و چهره هم باشد اتفاقی نمیافتد
* بدون تعارف کارگردانها خیلی در تلویزیون این کار را نمیکنند و دوست دارند به دنبال چهرهها بروند که درصد بینندهشان بیشتر شود. چقدر عدم استفاده از چهرهها به شما ضربه زده و چقدر کمککننده بوده است؟
آنقدر به کار و متن خودم ایمان دارم که این عدم استفاده از چهرهها، به من کمک کرده است. من همیشه گفتهام اگر قصهای خوب باشد تقریباً 70 درصد بیننده خودش را جذب میکند. شما بهترین بازیگران ایران را هم دستِ کارگردان خوبی بدهید، اما قصه خوبی نداشته باشد نهایتاً 5 شب نگاه میکنند اما از شب ششم حوصله ندارند.
مشکل اساسی ما در تلویزیون نداشتن فیلمنامه خوب است
* این ضعف فیلمنامهنویسی در سریالهای تلویزیون است. شما سابقه طولانی در نگارش فیلمنامه دارید و سریالهای پربیننده به خصوص کمدی است و کمتر در تلویزیون میبینیم؛ پرورش ندادیم و یا مشکل مدیریتی است؟
پرورش ندادیم. نوشتن کار سختی است چون روزی 6، 7 ساعت بنشینید و تمرکز کنید و شروع کنید به خلق کردن؛ در این سالها خیلی نویسنده خوب کم داشتیم و نمیدانم علت آن چیست. مطالعهشان کمتر شده و یا علاقهشان به نوشتن کمتر شده است؛ ما مشکل اساسیمان در تلویزیون، نداشتن فیلمنامه خوب است.
به من میگفتند دعوت امام رضا(ع) بودید و برایم ارزش دارد
* خانم الهه جعفری که شما نقش فرشته دختر آقای هاشمی قصه را داشتید. از حضورتان در "نوروز رنگی" بگویید.
من قبل از نوروز رنگی، سریال نمایش خانگی "احضار" را کار کردم که عاشقانه ترسناکی بود. از دفتر آقای تحویلیان تهیهکننده سریال با من تماس گرفتند و آقای مسعودی به من اعتماد کردند؛ با این که کار جدّی در کارنامهام داشتم و کار کمدی نکرده بودم، این اعتماد شد. به گفته خودشان میگفتند شما دعوت امام رضا(ع) بودید این برایم خیلی با ارزش بود. و اینکه خیلی خوشحال بودم در خدمتشان بودیم و حال کار خوب بود و نتیجه کار را دیدم خیلی خوشحالم.
من 18 سالهام؛ جعفر خودِ من است
* آقای حمیدرضا حافظ شجری که نقش جعفر را داشتند خدمت شما باشیم. خودتان این نقش را دوست داشتید آیا واقعاً 18 سالهتان است؟
من متولد 17 دی 1381 هستم. جعفر خودِ من است؛ نه چیزی به این کاراکتر اضافه کردم و نه کم. خود خودم بودم و فقط سنش یک مقدار کمتر بود.
از همه کمک گرفتم؛ چون دهه شصت خیلی لذتبخشتر بود
* چطور این همذاتپنداری را ایجاد کردید که مخاطب ارتباط برقرار کند؛ شما متولد دهه هشتادید و در زمانه دهه 1360 ایفای نقش میکردید؛ از آقای مسعودی و خاطراتش کمک گرفتید و یا دیگران؟
از دیگران مثل عمو، خاله، دایی و پدر و مادر کمک میگرفتم و از آن زمان تعریف میکردند. آقای مسعودی هم از خاطراتشان تعریف میکردند.
* دوست داشتید در دهه 1360 زندگی میکردید؟
حافظ شجری: دوست داشتم آن زمان را؛ خیلی لذتبخشتر بود. آن صمیمیت خیلی بهتر بود و رفاقت داریم و در سریال دیدید. اما الان این طور نیست و الان در مشهد دوستی ندارم.هرچند دهههای جدید امکانات بیشتری دارند.
علیرضا مسعودی: الان در محلههای قدیمی هم جمعیت خانوادهها کمتر شده و کمتر با هم رفت و آمد میکنند. همه به فضای مجازی ختم شده و حتی بازیها هم آنلاین شدهاند.
خانواده آقای هاشمی قصه ما همان خانواده آقای هاشمی کتابهای درسی بود
* در قسمتهای پایانی خانواده آقای هاشمی را دیدیم که نقش آن شهرام قائدی بازی کرد و تداعیکننده آن کتابهای اجتماعی گذشته بود؟
بله. همان خانواده آقای هاشمی کتابهای درسی بود یک خانواده مؤدب برنامهریزی شده و اتو کشیده دیدم برخلاف خانوادههای دیگر داستان.
* بازی گرفتن از این بازیگران که عمدتاً برای اولین بار جلوی دوربین ظاهر میشدند کار سختی نبود؟
کار سختی بود و باید تمرین میکردیم حتی برخی از بخشها مجبور میشدم خودم بازی کنم و بعد بچهها اجرایش میکردند.
* قرار بود آقا صادق قصه را حمید لولایی بازی کند؟
حمید لولایی قرار بود نقش آقا صادق را بازی کند که هادی عامل هاشمی به خوبی ایفا کرد.
* آقای محمدامین سلیمیراد شما از "نوروز رنگی" و نقشتان بگویید.
من در سریال "آخر خط" و "سه در چهار" بازی کردهام و در سریال "نوروز رنگی" نقش پسر آقای هاشمی (شهرام قائدی) را دارم. کلاسهای بازیگری یک سال شرکت کردم؛ دو ترم شش ماهه کلاسهای امین زندگانی و الیکا عبدالرزاقی و الان در هنرستان صداوسیمای مشهد با آقای شجری همکلاسم. فضای کار در سریال "نوروز رنگی" خیلی صمیمی بود و یادم میآید آقای شجری که آمد تست لباس و همدیگر را نمیشناختیم این فضای صمیمی باعث شد خیلی زود با هم دوست شویم.
به آقای مسعودی گفتم؛ سعید آقاخانی چرا؟
* آقای شاهو رستمی شما نقش سعید آقاخانی شخصیت کُرد داستان را بازی کردید؛ از این فضا و کار با علیرضا مسعودی بگویید.
روز اول فیلمنامه را دادند یک مقداری سر نام شخصیت کلنجار داشتم الان سعید آقاخانی چرا؟ اینکه سعید آقاخانی الان "نونخ" را دارد و یک دفعه به آن سمت نروم و فکر مخاطب این طور نباشد. به هر حال این شخصیت، کُرد بود و با لهجه غلیظ کُردی نشان داده میشد. اما صحبتهایی که کردیم آقای مسعودی گفت سعید دوستم است؛ چون نمیخواستم مشکلی ناراحتی یا سوء تفاهمی پیش بیاید. همه چیز از آن اسم شروع شد و قضیهای که در این شخصیت وجود داشت. برای من مواجهه مهم است؛ چگونه مواجهه دارم و چه اتفاقی میافتد. فیلمنامه برخی از قسمتها آقای مسعودی همانجا مینوشت و به من میداد که برای یک بازیگر تئاتر این اتفاق جذابی است.
چون فیلمنامه آن تازگی را داشت و اگر همچون قسمتهای ابتدایی بقیه را هم میخواندم دیگر در اجرا کهنه میشد. تازگی برای منِ بازیگر اهمیت دارد و حتی برای مخاطب هم این اتفاق میافتد. به آنها هم میگفتم برای من یک نقطه قوت در کارم به حساب میآمد. با آقای مشهدی کار کردن یک چیزی داشت هم در سریال و هم در وجود خودشان که دروغ نبود.
این سریال دروغ نمیگوید
این سریال دروغ نمیگوید. این سریال یک اتفاق و نقدی دارد؛ اتفاقهای زیبایی که آرام آرام خراب میشوند. هرچه جلوتر میآییم اینها نیست. من اینها را تجربه کردم. من در خانوادهای بودم که مادرم، دایی و خالههایم، به علاوه پدربزرگ و مادربزرگم 12 نفر بودیم و زیباترین روزهای زندگیام این بود همه در این خانواده بودند. الان آرزو دارم یک بار دیگر هم جمع شویم و بتوانم با برادر کوچکترم که زندگی ما را از هم دور کرده، کنار هم باشیم. آنجا تجربه میکردم و ای کاش تمام نشود و ادامه داشته باشد؛ واقعاً لحظه به لحظه کنار اینها حالم خوب بود. آقای مشهدی خیلی انرژی میداد و با خودم فکر میکنم ای کاش زمان به عقب برمیگشت دوباره سرِ این کار بودم.
اتفاق بزرگی بود که این سریال به مخاطب دروغ نگفت، در برابر خیلی از اغراقها و غلوگوییها و رفتار غیرصادقانهای که برخی از سریالها و برنامههای تلویزیونی با مردم دارند. این سریال واقعاً زندگی را نشان میداد، چون همه شخصیتها هم کاراکترهایشان را زندگی کردند و حالشان با این زندگی خوب بود.
همیشه حواسم هست کار تجملاتی نکنیم
* در این سریال چند ساله اتفاق میافتد آنقدر فضای چیدمان منزل و خود خانواده، مصنوعی و همهچیز تجملاتی و لاکچری است. ما در "نوروز رنگی" این شرایط را شاهد نبودیم...
اگر شما سریال "آخر خط" را هم دیده باشید با اینکه فضای به روزی داشت اما آنجا هم از چیدمانهای آنچنانی صحنه و سفره غذا خبری نبود. چون همیشه حواسم را جمع میکنم از فضای تجمل و لاکچری و اشرافیگری خبری نباشد. حتی غذایی که سر سفره است اگر بیننده هوس کرد داشته باشد.
قبلاً مرا "رضا ژیان" صدا میکردند
* سینا رازقی نقش سعید را بازی کرده است. از کارهای قبلیتان و اینکه چطور با آقای مسعودی آشنا شدید، بگویید.
جالب است بدانید قبلاً مرا به عنوان "رضا ژیان" صدا میکردند. من همیشه با مرحوم رضا ژیان و گریم سریال را داشتم، شباهتم بیشتر بود. من که حدوداً 7، 8 سالی است کار تئاتر میکنم و با حمیدرضا حافظ شجری و محمد اسلامی در یک گروه بودیم و چند جشنواره رفتیم و کار کردیم. برای ادامه تحصیل به تهران آمدم به خاطر رفاقتی که با جواد خواجوی داشتم با آقای مسعودی تماس گرفتند و رفتم تست دادم و یادم هست دو به شک هم بودند. اما قسمت شد و افتخار دادند در "نوروز رنگی" ایفای نقش کردم.
* بازتابهای مردم را چطور دیدید؟
بازتابهایی که دیدم و شنیدم 90 درصد مخاطبان راضی بودند و تک و توک پیام میدادند ای کاش اینطوری نبود. یعنی مثلاً میگفتند یک مقداری فضای صحنهتان را تغییر میدادید میتوانست بهتر باشد، کامل در آن دهه اتمسفرش شکل بگیرد. خیلی نظر منفی نداشتند و عمدتاً میگفتند خیلی حالشان با سریال خوب شد.
این تجربه زیستی آقای مسعودی بود
* برای اینکه به شخصیتپردازی بهتری برسید و آن دهه برای شما خوب جا بیفتد؛ چه کاری کردید؟
اول از همه خود آقای مسعودی بسیار کمکمان کردند. بالأخره این اتفاقاتی که در فیلمنامه وجود داشت تجربهزیستی آقای مسعودی بود. از آقای مسعودی کمک گرفتم فاصله زیادی با دهه 1360 ندارم ، چون دهه هفتادی بودم و رنگ و بوی آن دهه خیلی برایم بیگانه نبود.
* در ایفای نقش از بازیگر خاصی هم الهام گرفتید؟
صرفاً چیزی بوده که اول از همه آقای مسعودی خلقش کردند و روی کاغذ اجرا کردند و این کاراکتری که الان اتفاق افتاده نتیجه تعاملی بوده که با تمام پارتنرهایی که کنارم بودند. از همه مهمتر خود آقای مسعودی که مشاورههای خوبی میدادند.
سعی کردم سعید، رئال شود
* این نقش به شخصیت خودتان نزدیک بود؟
به شخصیت خودم نزدیک نبود اما یک جاهایی سعی کردم یک چیزهایی از خودم قرار بدهم، به رئال بودن کاراکتر کمک کند. جالب بود تست گریم دادم همه میگفتند شبیه داییات شدهای.
الان مردم خیلی سخت میخندند
* ماهان عبدی نقش مرتضی را بازی کرد؛ شما از تجربه کار در "نوروز رنگی" بگویید که پیشتر با سه کار "سه دونگ سه دونگ"، "قرارگاه مسکونی" و "سفر در خانه" با ایشان کار کردهاید.
الان در این دوره و زمانه کار ما بسیار سختتر است و الان فشار اقتصادی، روحی و روانی بیشتری روی آنها است و کمتر میخندند. خنداندن مردم خیلی سختتر است. البته الان تنوع کار هم خیلی زیاد شده است. در آن دوره ای کار میکردم اینستاگرام و فضای مجازی نبود. الان قدرت انتخاب مردم هم بیشتر شده و باز هم میگویم "نوروز رنگی" در شرایط سختی ساخته شد و خوشحالم که مردم دوست داشتند.
"قرارگاه مسکونی" را دوست داشتم
* کدام از کارهایتان را دوست دارید؟
من خودم شخصاً قرارگاه مسکونی را بیشتر دوست دارم، چون سن کمی داشتم و بیشتر بزرگان کمدی در این سریال حضور داشتند.
ماجرای اقامه نماز شخصیت اهل تسنن سریال در حرم امام رضا(ع) چه بود؟
* یک سکانس ارزشمندی در سریال "نوروز رنگی" دیدیم اقوام مختلف ایرانی را آوردید یکی از اقوام عزیز کُردمان بود که اهل تسنن بود و حرم امام رضا(ع) نماز خواندند...
علیرضا مسعودی: واقعاً سکانسی بود که دلی بود. هیچوقت از مدیران و دستاندرکاران به من سفارش نکردند این طور باشد و یا نباشد. این کاملاً دلی بود و از بازیگرم خواستم اگر دلت خواست و تمایل داشت این کار را بکند. یک چیزهایی هست خیلی باید دلی باشد. واقعاً اگر بازیگر من میگفت این صحنه را نمیگرفتم. من میگویم با امام رضا(ع) و ائمه خیلی باید دلی برخورد کرد.
شاهو رستمی: با وجود اینکه اهل تسنن هستم، واقعاً به شما میگویم با هم اتاقیام که دستیار بود پا میشدیم و پیاده، حرم میرفتیم. می نشستم تا ساعتها دعا میکردیم و به دوستان و بچههایی تماس میگرفتم که از من خواسته بودند شاهو حرم رفتی به ما زنگ بزن دعاهایی داریم که بتوانیم مستقیماً مطرح کنیم. برای من این صحنه خیلی خوشایند بود؛ برای همین میگویم فیلم قصه درست و بدون دروغی دارد؛ خواهر امام رضا(ع) هاجر خاتون در سنندج است و مردم خیلی اعتقاد دارند و به زیارتشان میرویم. مردم سنندج خیلی مشهد میآیند و من میبینم آشنایان خودم، در سال یک سفر به مشهد میروند.
انتهای پیام/