خبرگزاری مهر، گروه بین الملل - وحید پورتجریشی: تنشهای موجود در شرق اوکراین طی روزهای اخیر به یکی از پر هیاهوترین موضوعات جهان سیاست تبدیل شده است. تا جائیکه، این موضوع به جنجالیترین و بزرگترین چالش میان روسیه و آمریکا تبدیل شده و از سوی دیگر نیز روابط میان اتحادیه اروپا و مسکو را نیز تا حد بسیار زیادی تحت تأثیر خود قرار داده است.
طرف غربی به رهبری آمریکا و اتحادیه اروپا ادعا میکند روسیه مداخله نظامی در منطقه دونباس واقع در شرق اوکراین را در دستور کار قرار داده و با حمایت گسترده از جدایی طلبان در این منطقه، به دنبال الحاق دونباس به خاک خود است؛ یعنی درست مانند اقدام مشابه شبه جزیره کریمه در سال ۲۰۱۴. در همین راستا نیز ایالات متحده به بهانه مساله اوکراین، ناوهای نظامی خود را در آبهای نروژ مستقر کرده و همچنین قرار است طی روزهای آتی، دو ناو جنگی جدید را نیز از طریق تنگه «بسفر» ترکیه وارد دریای سیاه، یعنی درست در مجاورت آبهای مرزی روسیه مستقر سازد.
اما فارغ از تمامی تحرکات سیاسی و نظامی مطرح شده، سوال اینجاست که مشکل شرق اوکراین از کجا آغاز شد؟ آیا واقعاً روسیه منشأ اصلی تمامی این مشکلات بوده و یا دستکم، عوامل دیگری نیز به عنوان فاکتورهای مؤثر در افزایش تنش در دونباس محسوب میشوند که طرف غربی به آن نمیپردازد؟
پیش از پاسخ به این پرسشها باید بدانیم که نه تنها اوکراین، بلکه بسیاری از کشورهای اروپای شرقی که زمانی تحت سیطره شوروی بودند، کم و بیش درگیر مشکلات مشابه با مسائل امروزی اوکراین هستند که ظاهراً اتحادیه اروپا با هدف «اروپایی سازی» کامل این کشورها، علاقهای به پرداختن به چنین موضوعاتی از خود نشان نمیدهد.
شرق اوکراین، از آرامش تا تنش
مشکلات شرق اوکراین، دستکم آنچه امروز شاهد آن هستیم، عمدتاً ریشه در انقلاب سال ۲۰۱۴ این کشور دارد که طی آن، «ویکتور یاناکوویچ» رئیس جمهور روس تبار این کشور از قدرت خلع شد. باید بدانیم که یاناکوویچ از شهروندان اوکراینی متولد منطقه دونباس بود و به همین خاطر از سال ۲۰۱۰ که وی در اوکراین به قدرت رسید، تا زمان کودتا نیز اوکراین با مشکلات داخلی و نا آرامی مواجه نشده بود.
با سقوط دولت یاناکوویچ که طرفدار رابطه با روسیه بود و روی کار آمدن دولت جدید حاصل از کودتا و پس از آن انتخابات، مشکلی جدی در اوکراین ایجاد شد و بر خلاف تصور عموم، این مساله بیش از آنکه به اختلاف میان دولت - ملت و یا غرب - شرق مربوط باشد، ناشی از بروز شکاف در جامعهای بود که مانند دیگر کشورهای استقلال یافته از شوروی سابق، دارای چند قومیت غیر اوکراینی به ویژه گرجیها و اسلاوهای روس زبان بود. با کنار رفتن یاناکوویچ، فشارهای دولت اوکراینی جدید بر روی اسلاوهایی که بسیاری از اوکراینیها آنها را به چشم روسهای خارجی و طرفدار سنتی مسکو در کشورشان میدیدند، افزایش یافت. همین موضوع نخستین جرقههای جنگ و تنش در منطقه دونباس را روشن کرد که تا امروز نیز ادامه دارد.
از افزایش نا آرامیها تا بروز جنگ داخلی
منطقه دونباس اوکراین، واقع در شرق این کشور و مرز با روسیه به طور کلی از دو بخش «دانتسک» و «لوگانسک» تشکیل شده است. این منطقه عمدتاً اسلاونشین، حدود پنج سال پس انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، یعنی در سال ۱۹۲۲ به اوکراین واگذار شد و با نگاهی به تاریخ معاصر دونباس، میتوان نخستین ریشههای اختلاف را از همان سال در این منطقه مشاهده کرد: اختلاف میان اسلاوها و اوکراینی هایی که دیگر مالک دونباس محسوب میشدند.
به هر حال، پس از سقوط دولت یاناکوویچ و روی کار آمدن دولتی غربگرا در این کشور و افزایش فشارها بر اقلیت اسلاو مقیم این کشور، اعتراضات در شبه جزیره کریمه بالا گرفته که منجر به برگزاری رفراندوم عمومی کریمه در سال ۲۰۱۴ شد و نهایتاً روسیه شبه جزیره مذکور را به عنوان بخش الحاقی به خاک خود اعلام کرد. همین مساله منجر به ایجاد انگیزه مضاعف در اسلاوهای دونباس برای رسیدن به آرزوی دیرینه خود، یعنی جداسازی منطقه مذکور از اوکراین و الحاق به روسیه پس از حدود یک قرن شد.
لذا در تاریخ ۶ آوریل ۲۰۱۴، اسلاوهای دونباس اقدام به شورش و اشغال ساختمانهای دولتی کردند. شورشیان همچنین با صدور بیانیهای اعلام کردند در صورت عدم برگزاری رفراندومی شبیه به کریمه، به صورت یکجانبه و بدون نیاز به موافقت دولت مرکزی، اعلام جدایی کرده و به روسیه خواهند پیوست؛ موضوعی که طبیعتاً با مخالفت دولت مرکزی در کی یف همراه شد. در پی خودداری دولت مرکزی، «دنیس پرشیلین» رهبر مخالفین اعلام کرد در صورت عدم برگزاری رفراندوم تا تاریخ ۱۱ مه همان سال، شورشیان دیگر زیر بار برگزاری آن نرفته و از آن تاریخ به بعد خود را شهروند روسیه و دونباس را نیز بخشی از خاک این کشور خواهند دانست.
در پس افزایش تنشها پوتین دستور داد نیروهای حافظ صلح روسیه به منظور جلوگیری از وخیمتر شدن اوضاع، به منطقه اعزام شوند. با اینحال، نیروهای طرفدار دولت اوکراین در منطقه دونباس در صفحه فیسبوک خود اعلام کردند هیچ رفراندومی در کار نبوده و دونباس برای همیشه به عنوان بخشی از خاک اوکراین باقی خواهد ماند.
دولت موقف «الکساندر تورچینوف» اما به جای تلاش برای آرام کردن اوضاع، در تاریخ ۱۵ آوریل دستور مداخله نظامی دولت کشورش در منطقه را صادر کرد که نهایتاً منجر به درگیری گسترده میان جدایی طلبان و نیروهای نظامی دولت مرکزی شد. با افزایش این تنشها، روسیه، آمریکا و اتحادیه اروپا وارد عمل شده و نهایتاً سه روز بعد، یعنی در تاریخ ۱۷ آوریل «توافق مینسک» میان آنها امضا شد؛ توافقی که جدایی طلبان به هیچ وجه آن را نپذیرفته و در جولای همان سال، دنیس پوشیلین با ارسال نامهای به پوتین، خواستار قبول پیوستن دونباس به روسیه و تشکیل مجدد امپراطوری روسیه شد؛ موضوعی که رئیس جمهور روسیه آن را قبول نکرده و اعلام کرد الحاق دونباس به روسیه بر اساس مدل شبه جزیره کریمه برای روسیه مقدور نبوده و در عوض، جدایی طلبان را به حفظ آرامش منطقه و همکاری با دولت مرکزی اوکراین و همچنین مردم جنوب شرق این کشور، یعنی دیگر منطقه اسلاو نشین اوکراین دعوت کرد.
با قطع امید جدایی طلبان از پوتین و بر اساس آنچه آنها پیشتر در بیانیه خود اعلام کرده بودند، نهایتاً رفراندوم در تاریخ ۱۱ مه انجام شد و ۸۹ درصد از شرکت کنندگان به جدایی دونباس و الحاق آن به روسیه رأی دادند؛ رفراندومی که روسیه و اوکراین آن را نپذیرفته و فاقد مشروعیت دموکراتیک دانستند. دقیقاً از همین نقطه تاریخی بود که وضعیت سیاسی دونباس و ثبات در این منطقه به سمت مسیری بی باز گشت هدایت شد؛ تا جاییکه توافق «مینسک ۲» که در سال ۲۰۱۷ میان جدایی طلبان، دولت اوکراین و روسیه به امضا رسید نیز نتوانست دردی از مشکلات این منطقه دوا کند و با اینکه انجام امور قانونی و تنظیم و صدور اسناد اداری دونباس مانند ثبت احوال و اسناد را روسیه متقبل شد، باز هم نا آرامیها خاموش نگردید.
بازیگران خارجی، کاتالیزور تنشها در شرق اوکراین
به جز مساله نژادی و قومیتی به عنوان نخستین و بزرگترین بازیگر صحنه تنشها در اوکراین که برآمده از کینه نهفته و قدیمی موجود میان اوکراینیها و اسلاوها در منطقه شرق این کشور است، بازیگران خارجی مهمی نیز در این میان وجود دارند که با نگاهی به فهرست آنها میتوان به سادگی دید که نه تنها روسیه، بلکه اتحادیه اروپا و آمریکا نیز به نسبت بسیاری از این بازیگران، نقش چندانی در تحولات و سیاست تنش افزایی در اوکراین ایفا نمیکنند.
در نگاهی کلی، میتوان بازیگران خارجی عرصه تنشهای شرق اوکراین را به دو دسته چپ گرایان سوسیالیست یا کمونیست اروپایی و همچنین راستگرایان افراطی اروپا تقسیم کرد. نکته جالب اینجاست که در صحنه تنش آفرینی دونباس، این دو قطب مخالف یکجا جمع شده و منافع هر دو گروه نیز در آتش افروزی در شرق اوکراین تأمین میشود.
در خصوص راستگرایان افراطی که طبیعتاً خاستگاه سنتی آنها در انگلیس و فرانسه است، چهرههای نزدیک به بسیاری از سیاستمداران بزرگ اروپا به چشم میخورند. به عنوان مثال، بزرگترین این اشخاص، «ژان لوک شافرهاوزر»، عضو فرانسوی سابق پارلمان اروپا بوده که به نوعی رهبر جناح راست افراطی در اوکراین محسوب میشود. چهره سرشناس دیگر، «الساندرو موسولینیو» راستگرا و ملی گرای افراطی ایتالیایی معروف است. چهره بعدی نیز «امانوئل درونی»، مشاور راستگرای «مارین لوپن» رهبر جبهه ملی فرانسه و رقیب انتخاباتی «امانوئل ماکرون» رئیس جمهور فعلی فرانسه و از همفکران «بوریس جانسون» نخست وزیر فعلی انگلیس است. نیازی به توضیح نیست که بزرگترین هدف این دسته از راستگرایان افراطی، نابودی و فروپاشی اتحادیه اروپا، سیاست رئالیستی در قبال جهان و تضاد حداکثری با پدیدههای مدرن و پست مدرن مبتنی بر همگرایی مانند جهانی شدن است.
اما در خصوص چپگرایان نیز میتوان به «جنبش همبستگی آنتی فاشیسم اوکراینی بریستول» در انگلیس نام برد که حامی اصلی جدایی طلبان چپگرا محسوب میشود. البته این جنبش، تنها بازیگر چپگرای دونباس نیست. به طور کلی بسیاری از احزب چپگرا و کمونیست اروپای غربی در کشورهای ایتالیا و آلمان با خط فکری ضد فاشیسم از جدایی طلبان اوکراینی حمایت میکنند. همچنین بسیاری از احزاب در کشورهای سوسیالیستی حوزه اسکاندیناوی مانند سوئد و نروژ در تحولات اوکراین به ایفای نقش میپردازند که از جمله میتوان به جنبش «دونباس فورنینگن» اشاره کرد که فعالان آن در هر دو کشور سوئد و نروژ مستقر هستند.
در این میان، گروههای مذهبی اروپایی مانند مسیحیان ارتودوکس که بیش از ۵۰ درصد از مردم دونباس پیرو این مذهب بوده نیز بر اساس باورهای مذهبی خود به جنگ با دولت غربگرای اوکراین میپردازند که بدون شک میبایست به کلیسای روم و مذهب کاتولیک نزدیکتر شود.
ورود آمریکا به اوکراین به دنبال ضعف دولت مرکزی و اتحادیه اروپا
با توجه به توضیحات بالا، مختصاتی حدودی از پیچیدگی وضعیت تنشهای شرق اوکراین به دست میآید و همانطور که گفته شد، شاید روسیه به عنوان متهم ردیف اول آن، کمترین نقش را در منطقه ایفا کند و عمده عوامل را اختلافات نژادی، قومیتی، فکری و مذهبی داخل بلوک اروپا تشکیل میدهند. ولی از آنجا که اوکراین، به ویژه منطقه دونباس درست در مجاورت مرز با روسیه قرار دارد، عضویت این کشور در ناتو در حقیقت روسیه را مستقیماً با ناتو هم مرز کرده و تهدیدات این پیمان سیاسی – نظامی علیه روسیه به حداکثر حالت ممکن خواهد رسید. درست به همین دلیل، هر دو کشور آمریکا و روسیه میکوشند تا دستکم به نوعی توازن قوا در دونباس رسیده و حاکمیت این منطقه استراتژیک را به یکدیگر واگذار نکنند.
اتحادیه اروپا نیز در این میان، با قرار دادن مشوقهایی مانند قول عضویت اوکراین در این اتحادیه، سعی میکند این موضوع را دستاویز عضویت کی یف در ناتو قرار داده تا از جانب روسیه کمترین نگرانی را متحمل شود. اما نکتهای که سیاستمداران اروپایی سعی میکنند آن را کتمان کنند، بروز و نبوغ گروههای راستگرای افراطی در قاره سبز است که در صورت عدم کنترل این پدیده، دیر یا زود یکایک اعضای قدرتمند این بلوک، مانند بریتانیا توسط همین گروههای افراطی از بروکسل جدا خواهند شد. همچنین موارد دیگری مانند اختلافات قومی و نژادی در اروپا و نقش آفرینی آنها در عرصه بزرگترین تحولات این قاره مانند جدایی شبه جزیره کریمه از اوکراین و یا همین مساله دونباس و مواردی مانند جنگ صربستان، بوسنی و هرزگوین و … که دقیقاً ریشه در مسائل نژادی، قومیتی و مذهبی دارند، میتواند به بروز بحرانی بزرگ و همه گیر در قاره سبز منجر شود. لذا دستکم به نظر میرسد اروپا طی سالهای آتی، باید خود را آماده رویارویی با مواردی مشابه کرده و چشم پوشی از موارد این چنینی توسط سیاستمداران اروپایی کمکی به رفع معضلات اجتماعی اروپا نخواهد کرد.