شکوفایی عنوان مجموعه کتابهای مهیج و ترسناک بهقلم کنت اوپل است که جلد اول آن با عنوان «براندازی» با ترجمه نیوشا ایمانی در ۳۰۰ صفحه برای نوجوانان منتشر شده است.
جلد اول شکوفایی با عنوان فرعی «براندازی» رمانی در گونۀ علمی-تخیلی و وحشت است. یکی از دلایلی که خواندن این رمان را برای نوجوان امروزی جذابتر میکند شرایط پاندمی و همه گیری است. همهچیز با رویش ناگهانی گیاه تیرۀ عجیبی شروع میشود. گیاهی بهشدت تهاجمی که شرایط زندگی را برای مردم دنیا سخت میکند و حتی جان آنها را در خطر قرار میدهد و شرایط آدمهای این داستان را کمی به شرایط این روزهای ما شبیه میکند.
کنت اوپل، زاده ۳۱ آگوست ۱۹۶۷، نویسنده کانادایی است. آپل در پورت آلبرنی به دنیا آمد و کودکی اش را در بریتیش کلمبیا گذراند. او همچنین در انگلستان و ایرلند نیز زندگی کرد. اوپل اولین کتاب خود را در سال ۱۹۸۵ و در زمان تحصیل در دانشگاه سنت مایکلز به رشته تحریر درآورد. او سپس به ترینیتی کالج دانشگاه تورنتو رفت و در رشته های مطالعات سینما و زبان انگلیسی به تحصیل پرداخت. اوپل سپس به انگلستان رفت و در آن جا چندین و چند کتاب را خلق کرد.
خواندن شکوفایی می تواند یکی از پیشنهادات مناسب برای مطالعه در قرنطینه باشد.
حمله گیاهان ناشناخته زندگی مردم را بهم ریخته است اما در این میان این سه نوجوان تلاش میکنند راز این گیاهان را کشف کنند و اینها تنها کسانی هستند که از خصوصیت های تهاجمی این گیاه بیگانه مصون اند، نوجوانان عجیب و غریبی که تا دیروز حتی به خودشان هم نمیتوانستند کمک کنند…
سه نوجوان شخصیتهای اصلی این داستان شرایط ویژهای دارند، یکی به هوا حساسیت دارد، یکی به آب و دیگری گرفتار کابوسی عجیب است که به ظاهر ریشه در گذشته دارد.
پترا، آنیا و سث. داستان حول محور این سه شخصیت نوجوان شکل میگیرد. سث تحت سرپرستی مددکاران اجتماعی به خانواده های مختلفی سپرده می شود و پدر و مادری ندارد. او یک ضایعه استخوانی روی دو شانه دارد که سالها پیش در طی عمل جراحی بریده شده. آنیا مادری خلبان و پدری گیاه شناس دارد و از انواع آلرژیها رنج می برد. پوستی پر از جوش و چشم هایی همیشه ورم کرده. پترا دخترک زیبا رو و مغرور و همچنین دوست قدیمی آنیا که به خاطر اتفاقی هر دو از هم رنجیده و رابطه شان را قطع کرده اند. پترا به آب حساسیت دارد.
بارندگی شروع می شود و همزمان با آن اتفاقات عجیبی روی میدهد علف های سیاه پیش رونده همه جا را دربرمی گیرند...
در بخشی از کتاب میخوانیم:
مادر آنیا از پشت تلفن به او گفت «سکو فرود اومد. زمان زیادی از رفتن شماها نگذشته بود .یه گیاه چال دار خیلی گنده زیرش بود :
آنیا لرزشش را سرکوب کرد :«چقدر طول میشکه درستش کنن؟
بعد از آزمایش های روزانه برگشته بود به آپارتمانش، از پنجره بیرون را نگاه میکرد و پشتش را به بقیه کرده بود، سعی می کرد شجاع باشد، اما دلش میخواست مادرش اینجا بود.
سوار شدن به آن هلیکوپتر بدون اون آسان نبود اما آنیا با گفتن این که مادرش زود به او ملحق میشود موفق شده بود انجامش دهد.
مادر گفت: دارن دنبال یه محل فرود جدید میگردن شاید توی پارکینگ اما باید از امن بودنش مطمئن بشن.
آنیا میتوانست از پشت نرده های بلند پایگاه از لنگرگاه تا مرکز شهر ونکوور را ببیند. رگه های باریکه دود بین ساختمان های بلند بالا می رفت. چرا آتش گرفته بود؟ خطوط گاز شکسته؟ سیمهای برق اتصال کرده؟ چند هلیکوپتر وزوز کنان با سرعت رد شدند.
آنیا از مادرش پرسید الان کجایی؟
خونه. برق هنوز هم قطعه، اما آب هست و میتونم از باربیکیو استفاده کنم.
آنیا که نگران گیاه های چال دار بود پرسید از بیمارستان تا خونه رو چطوری رفتی؟
یه عصا گرفتم و قبل از اینکه قدم بردارم میکوبیدمش به زمین. همه الان دارن همین کار رو می کنن.
مامان باید ساقه ها را از خونه دور کنی.
به خودش که آمد دید دور قاب پنجره و گوشههای زمین دنبال ترک می گردد.
نگران نباش امشب خونه خانواده موریسون میخوابم به نظرم این که نوبتی بخوابیم فکر خوبیه یه پناهگاهم برای کسایی که تنها زندگی می کنن توی سالن اجتماعات سرهم کردن...
سایه ترس به دنبال آنیا خزید مثل چیزی که لبه آتشی باشد که در حال خاموشی است. بوی درون گیاه چال دار را حس کرد، گوشت لغزنده اش را هم و بوی گند لباس و موی سوخته را. این موجودات میکشتند این موجودات همه جا بودند.
مامان از پدر خبری نشد؟
این سوال نپرسیده روی تمام مکالمه شان سایه انداخته بود، آنیا ترسیده بود بپرسد، ترسیده بود که جواب منفی بگیرد. دقیقاً قبل از زنگ زدن به مادر به پدرش هم زنگ زده بود و این پیام همیشگی را شنیده بود: مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد... (ص.۱۷۳).
دانیل کراوس نویسنده آمریکایی در نقد و بررسی کتاب شکوفایی (کتاب اول: براندازی) می نویسد: چند کودک شجاع با جهانی سمی نبرد میکنند.
غیر ممکن است کسی قهرمانانی که اوپل خلق میکند را دوست نداشته باشد البته در شخصیتهای درجه میانی نیرنگهایی نیز دیده میشود اما آنها ترکیبی از اعتماد به نفس، ذکاوت و لذت را به نمایش میگذارند. اوپل آنها را با مینیمالیسم غنی ترسیم میکند.
پترا، آنیا و سث. داستان حول محور این سه شخصیت نوجوان شکل میگیرد. آنایا میخواست باور کند که روزی شکوفا میشود. از نظر پترا زیبا بودن مانند زره پوش است - این تنها چیزی بود که بین خودش و ترسش بود. سث یک ضایعه استخوانی روی دو شانه دارد که سالها پیش در طی عمل جراحی بریده شده.
اوپل در مورد چگونگی اعمال وحشت بر بدن برای کودکان در سن بلوغ باهوش است. در ابتدا، تغییرات آنها هشدار دهنده، حتی نفرت انگیز است. اما به آرامی، آنها قدرت ذاتی بلوغ را احساس می کنند.
اوپل فضای تنگنایی را با این نشانهها در داستان به وجود میآورد: تعطیلی مدارس، دستورهای خانه نشینی، نیروی کار رو به کاهش در بیمارستانها بر اثر بیماری، ماسکهای شسته شده در همه جا. این یک وضعیت نا به هنجار است که خوانندگان با قدرت آن را شناسایی می کنند تصور اینکه چند بچه شجاع ممکن است همه چیز را برگرداند چقدر داستان را میتواند جذاب کند.
این ویژگیها کتاب براندازی را به کتابی مناسب برای خوانندگان جوانی تبدیل می کند که بدنبال امید، قدرت، الهام هستند.
نیوشا ایمانی، مترجم، داستاننویس و مدرس زبان انگلیسی است. رمان مادر دریا عصبانیست نوشتۀ او در نوبت چاپ است و پیش از این ترجمۀ داستانی از نیل گیمن در مجموعه داستان دود و آینهها از او منتشر شده بود. رمان دختر گمشده نیز با ترجمۀ نیوشا ایمانی هم بهزودی توسط نشر صاد منتشر میشود.