رجبعلی لباف خانیکی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: پرنده افسانهای «سیمرغ» در فرهنگ ملتهای گوناگون با نامهای متفاوت حضور دیرینه و پررنگی دارد زیرا در عالم خیال، بازیگری چالاک و خوش آب و رنگ و بلندپرواز بوده و به خوبی توانسته است در عرصههای گوناگون ایفای نقش کند و پاسخگوی پرسشهای گوناگون باشد.
وی ادامه داد: در نوشتههای کهن ایرانی، سیمرغ با اوصاف گوناگون و گاه اشارات کلی و مبهم تعریف است. مثلا در ارتباط با نامگذاری آن پرنده در لغتنامه دهخدا آمده است «سیمرغ از آن جهت گویند که هر رنگ آن که در پر هر یک مرغ باشد؛ همه در پرهای او موجود است».
سیمرغ با فرهنگ کهن ایرانی آمیختگی دارد
این پژوهشگر و باستانشناس خاطرنشان کرد: از سیمرغ در اوستا به عنوان «سئنه saēna» دوبار یاد شده است. یک بار در «بهرام یشت» و دیگر بار در «رشن یشت».
وی گفت: به عقیده برخی پژوهشگران بین دو مفهوم «سئنه» و نام حکیمی دانا به همین نام، ارتباط لفظی و معنایی وجود دارد زیرا در عهد کهن، روحانیان و موبدان علاوه بر وظایف دینی به شغل پزشکی نیز میپرداختند. بنابراین تصور میشود که یکی از خردمندان روحانی عهد باستان که با این پرنده(سئنه) همنام بوده، به طبابت شهرت داشته و بعدها اوصاف حکمت و پزشکی را به مناسبت آن همنامی به سیمرغ نسبت دادهاند.
لباف خانیکی خاطرنشان کرد: بنابر روایت اوستا، سیمرغ پرندهای است فراخ بال که در میان دریای «فراخکرد» بر درخت «همه درمانگر» آشیان دارد و دارنده تخم همه گیاهان است.
وی بیان کرد: برابر توصیف «بندهش» نیز آشیان سیمرغ در دریای فراخکرد بر درخت «بسیار تخمه» است که تخم همه گیاهان از او است. هر سال سیمرغ آن درخت را میافشاند و آن تخمهای فرو ریخته در آب را «تیشتر»(فرشته باران) با آب باران به سرزمینهای دور و نزدیک میبرد.
این پژوهشگر و باستانشناس افزود: سیمرغ بعد از اسلام هم در ادبیات حماسی و عرفانی حضوری چشمگیر دارد. در شاهنامه فردوسی، بیش از آنکه به توصیف شکل و شمایل سیمرغ توجه شود، از نقش او چون پزشکی دانا و حکیمی فرزانه و پیشبین سرنوشت قهرمانان سخن به میان آمده است.
وی گفت: ورود سیمرغ به شاهنامه با داستان «زال» آغاز میشود. از آنجا که سیمرغ، زال را که در پای کوه افتاده، به آشیانه خود بر فراز کوه دماوند میبرد و در کنار بچههای خود پرورش میدهد و زمانی که جوانی برومند شد، به پدرش سام میسپارد. زال بعدها برای رهایی از گرفتاریها دو بار از پر سیمرغ کمک میخواهد که هر بار سیمرغ به یاریش میشتابد.
لباف خانیکی ادامه داد: هرچند در شاهنامه، سیمرغ به صورت پرندهای مادی و اینجهانی تصویر شده که در جغرافیای خاصی چون کوه البرز آشیان دارد اما محققان در باره خصوصیات و صفات او اختلاف نظر دارند. برخی او را مرغی اهریمنی و جادوگر توصیف کردهاند و برخی نیز سیمرغ را موجودی اهورایی و نیکوکار همانند یکی از «امشاسپندان» یا ایزدان دانستهاند. به جز این دو نظریه، نظر سومی نیز هست و آن اینکه با توجه به نقل صفات اهورایی و اهریمنی در مورد سیمرغ، ممکن است به تبعیت از «ثنویت» ایرانی دو سیمرغ مورد نظر(اهورایی و اهریمنی) باشد.
او خاطرنشان کرد: سیمرغ در فرهنگ ایرانی بعد از اسلام دستمایه آفرینش انواع تصویرها و تمثیلات هنری بدیع و نغز شده است؛ چنانکه در تخیل حکما و شاعران عارف، به تدریج رمز آن مفهومی شده است که «نام دارد و نشان ندارد». با وجود این برخی پژوهشگران سیمرغ را در داستانهای عرفانی-فلسفی رمز «جبرئیل» دانستهاند.
وی گفت: موضوع جالب دیگری که همراه سیمرغ در ادبیات بعد از اسلام مطرح میشود، داستان «سفر مرغان» است به سوی «او» که در آثار مختلف از جمله «رسالةالطیر» ابو علی سینا، «رسالهالطیر» امام محمد غزالی، «روضهالفریقین» ابوالرجاء چاچی، «رساله صفیر سیمرغ» سهروردی، «رسله الطیور» نجمالدین رازی و «منطق الطیر» عطار نیشابوری آمده است. در شعر شاعران، سیمرغ تجلیدهنده و نماد تعابیر گوناگون از جمله خوشاقبالی و بهروزی است مانند بیت شعری از «فرخی»:
مهرگان آمد و سیمرغ بجنید از جای/
تا کجا پر زند امسال و کجا دارد رای
انتهای پیام