گرچه تهران هماکنون یکی از بزرگترین شهرهای جهان است، اما در قیاس با بسیاری از شهرها و پایتختهای دیگر کشورها که دارای قدمت و پیشینهای کهن هستند، شهری جوان محسوب میشود. به همین سبب توسعه شهری و رشد جمعیت در تهران، بهویژه طی چند دهه اخیر، سرعت و شتاب بیشتری بهخود گرفته است. هرچند این تحولات همیشه مثبت هم نبوده و معایب و مشکلاتی را بهدنبال داشته است و باعث شده تا شهروندان ساکن در این کلانشهر با چالشها و مشکلات متعددی در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مواجه شوند؛ چالشها و مشکلاتی که در قالب آمار و ارقام مورد توجه و بررسی قرار گرفته و میتواند تصویری تقریباً روشن و دقیق از چهره شهر تهران در اختیارمان قرار دهد.
همشهری در ادامه نوشت: عباس عبدی، روزنامهنگار شناختهشده و پژوهشگر اجتماعی، در کتابهای «تحولات اجتماعی تهران» که براساس سرشماری سالهای (۱۳۹۵-۱۳۷۵) و «اطلس نابرابریهای اجتماعی محلات تهران» که طبق سرشماری سال ۱۳۹۵ است، کوشیده با انعکاس بخشی از آمار گردآوریشده، سیر تغییر و تحولات کلانشهر تهران را در این بازه زمانی به تصویر بکشد. با او به بهانه انتشار این کتابها گفتگو کردهایم.
تا سال۷۵ بیشترین افزایش جمعیت در مناطق یک، ۲، ۵ و ۲۲ بوده است. سالهای۸۵ و ۹۵ هم این مناطق بیشترین افزایش جمعیت را داشتهاند. این مناطق چه ویژگیهایی دارند که باعث میشود جمعیت بیشتری به آنها مهاجرت کنند؟
بهطور کلی باید گفت توسعه اصلی شهر تهران در محدوده غربی آن بوده است. ابتدا منطقه۲ در خیابان آزادی به بالا و سپس منطقه۵ و در آخر هم منطقه۲۲، جزو مناطقی بودهاند که واحدهای آپارتمانی جدید و مدرن در آنها ساخته شده و همین موضوع باعث شده تا بخش قابلتوجهی از جمعیت دیگر محلههای تهران، از جمله مناطق مرکزی و جنوبی به این مناطق مهاجرت کنند. به هر صورت طبیعی است که باتوجه به ظرفیتهای موجود، این سیر تاکنون هم ادامه پیدا کرده است. افزایش جمعیت در منطقه یک نیز به شکلی کاملاً متفاوت بوده است. در این منطقه، باغهای بسیاری وجود داشت که تخریب شده یا به برجهای بلندمرتبه تبدیل شدهاند. درواقع این موضوع باعث شد تا این منطقه نیز شلوغ شود.
ازسوی دیگر آبوهوای خوب این منطقه هم در افزایش جمعیت آن بیتأثیر نبوده است. بخشی از ساکنان قدیمی و ثروتمند تهران که در مناطقی مانند منطقه۱۲ و در محلههایی مانند منیریه و مهدیخانی سکونت داشتند، بعد از انقلاب به مناطق شمالی، بهویژه منطقه یک کوچ کردند. البته علاوه بر دلایلی که عرض کردم، این جابهجاییها به عوامل فرهنگی و اجتماعی هم برمیگردد؛ ازجمله آزادی اجتماعی بیشتر. فضای فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی در این مناطق متفاوت از دیگر مناطق است؛ آزادیای که در مناطق۱۲ و ۱۱ و مناطق مرکزی و جنوبی کمتر دیده میشود.
براساس آماری که در کتاب تان آوردهاید بیشترین میزان تولد و فرزندآوری در مناطق جنوبی است، درصورتیکه رفاه بیشتر در مناطق شمالی متمرکز شده است. البته این موضوع فقط محدود به شهر تهران نیست و در شهرهای بزرگ دیگر هم وجود دارد. باوجود اینکه مناطق جنوبی از رفاه اقتصادی و اجتماعی چندانی برخوردار نیستند یا رفاه در این مناطق نسبت به مناطق بالا دستکمتر است، چه دلیلی باعث رشد فرزندآوری در این محدوده میشود؟ آیا این مسئله با میزان تحصیلات ساکنان، بهویژه زنان که در کتاب شما هم به آن اشاره شده، ارتباط دارد؟
بهطور کلی میان فرزندآوری و میزانِ تحرک اجتماعی و سطح رفاه اقتصادی و بهویژه سطح پایگاه طبقاتی، رابطه کاملاً معکوس وجود دارد. هرقدر سطح اقتصادی، سطح اجتماعی و اشتغال، بهویژه برای زنان بالاتر برود به همان نسبت هم فرزندآوری کمتر میشود، چون هزینه فرزند برای مادر بسیار بالا خواهد رفت.
به همین دلیلطبیعی است که شاخص فرزندآوری در مناطق پایین شهر بیشتر باشد. اما این تفاوت به مرور در حال کاهش است. به این معنا که طبقات کمدرآمد جامعه نیز، بهویژه زنان، به یک سطح از رشد و تحصیلات عالیه و بهنوعی از سبک زندگی رسیدهاند که دیگر نمیتوانند بچه بیشتری به دنیا بیاورند. به همین دلیل معتقدم که در سالهای آینده این کاهش رشد جمعیت در مناطق جنوبی بیشتر مشهود خواهد بود، چون هزینه فرزندآوری برای طبقات پایین با این سبک زندگی و وضعیت بد درآمدی، آنقدر بالا میرود که تولد بیش از یک فرزند برای آنان نیز مقرونبهصرفه و حتی ممکن نیست.
چرا در جنوب شهر میزان فعالیت زنان در اجتماع و فعالیتهای اجتماعیشان کمتر است، درحالیکه طبق آماری که در کتابتان ارائه کردهاید در شمال شهر اینگونه نیست؟ بهعبارت دیگر نادیده گرفتن یا کمرنگشدن حضور زنان، در میزان پیشرفت و توسعه محلهها چقدر تأثیرگذار است؟
فعالیتهای اجتماعی زنان در طبقات میانی کمتر است، درحالیکه در طبقات پایین اجتماع، زنان برای اینکه در تأمین مخارج و هزینههای زندگی کمکحال باشند بیشتر کار میکنند. ازجمله در روستاها هم چنین است. حتی بیکاری هم در آنها زیاد دیده میشود، چون تقاضای کار در آنها بالاتر است. در مکانهایی که خانمها در سطوح بالای جامعه قرار دارند، یعنی تحصیلکرده هستند و وضع اقتصادیشان خوب است بیشتر از آنکه هدفشان از اشتغال و فعالیت اجتماعی، منافع مالی و درآمدی باشد، برای خوداظهاری است که تصویر مؤثر و مثبتی از خود نشان دهند؛ بنابراین آنها بهشدت علاقهمندند که کار کنند.
در طبقات میانی متمایل به سطح پایین، این موضوع کمتر دیده میشود. البته با بدترشدن وضع اقتصادی کشور بخشی از این خانمها هم مجبورند کار کنند تا بهصورت اشتراکی با همسرانشان بتوانند زندگی را اداره کنند. تصورم بر این است که در دهه بعدی این تغییرات کاملاً محقق و در آمار هم منعکس خواهد شد.
طبق آمار تعداد افراد بیکار در مناطق شمالی افزایش داشته است. باتوجه به میزان تحصیلات و رفاه، چه چیزی باعث شده تا بیکاری در این مناطق افزایش یابد؟ آیا رفاه زمینهساز این موضوع بوده است؟
ساختار بیکاری در ایران در حال تغییر است. در گذشته بیکاری در میان نیروهای با تحصیلات پایین رواج داشت، اما هماکنون سهم بیکاری در طبقات تحصیلکرده بیشتر است. به همین دلیل بیکاری در مناطق شمالی هم بهشدت افزایش یافته است. این موضوع محصول عملکرد دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد است که ظرفیت حدود پنجمیلیون شغل نابود شد. نه به این معنا که از بین رفت، بلکه باید ایجاد میشد، اما این امر محقق نشد. عمده این پنجمیلیون شغل متوجه نیروهای تحصیلکرده بود که بیشتر آنها را متولدین دهههای ۵۰ و ۶۰ تشکیل میدادند.
در برخی مناطق مانند منطقه۳ تعداد زنان مطلقه بیشتر از سایر مناطق است. ساختار این مناطق به شکلی است که باعث شکلگیری این فرهنگ در این مناطق شده یا بعد از طلاق ساکن این مناطق میشوند؟
علت بالابودن طلاق، بهویژه در منطقه۳ ناشی از میزان درآمد و تحصیل و اشتغال زنان این منطقه است. در منطقه۳ سطحدرآمد و سطح آموزش و اشتغال زنان از همهجا بالاتر و ساختار خانواده نیز مدرنتر از سایر مناطق است؛ بنابراین سطح طلاق در این منطقه از کل تهران و بالطبع از کل کشور هم بسیار بالاتر است. طبیعی است که مناطق مشابه مثل ۲ و ۶ نیز در ادامه همین وضعیت قرار دارند و هرچه به مناطق جنوبیتر برویم که خانوادهها تاحدودی گستردهتر هستند و رفاه اجتماعی پایینتر است، نسبت زنان مطلقه و احیاناً سرپرست خانوار نیز کمتر میشود.