نوبویوشی در این سفر به دقت ابعاد گوناگون ایران را پژوهش کرد و خاطرات پژوهشگرانه خود را از مقایسه دو فرهنگ ایران و ژاپن به لحاظ پیشرفت ژاپن و عقبماندگی ایران نوشت. او از ملاقاتشاه ایران و از آرزوهای دور و دراز وی و از پرسش و پاسخهای بینشاه و هیات یاد کرد. گفتوگوهایی که در نوع خود جالب و در عین حال غمانگیز است.
او متحیرانه نوشت؛ چگونه ملتی که روزگاری دارای فرهنگ و تمدن غنی بوده، امروز چنین تهی شده و علم و فرهنگ در جامعه آنان، بیارج شده است. وی آشوبهای پیدرپی را از عوامل عقبماندگی ایران دانسته و دلیل رشدنیافتگی فرهنگی ایرانیان دوره قاجاری را حکومت هشتاد ساله سلسله قاجاریه پنداشته و از رواج عادت بد و ناپسند دادن و گرفتن رشوه حتی در مدرسه و معلم در ایران دانسته که در سراسر ایران گسترده است، گواینکه آرامشی بر قرار شده است.
فوروکاوا در توصیف ناصرالدینشاه و اوضاع کشور نوشت: این سیما و ظاهرش ناساز مینمود و شکوه شاهانه در آن نبود و پیدا بود که در نفوذ رسم و راه اروپایی درآمده و فقط زینت ظاهر را فراگرفته است...شاه کاخ تابستانی دارد و ۱۳۴ زن در حرم و خود با شکوه رفتار میکند و به تجمل میگذراند و به اخذ مظاهر تمدن مسرور است و میبالد؛ اما از تهران که پا بیرون بگذاریم، یکسره بیابان بیانتها است و اگر هم اراضی کشت شدنی اینجا و آن جا باشد، زارعانش در خانه محقر یا زیر چادر سر میکنند و برای کمک به امر معاش خود دام نگاه میدارند.»
و در ادامه افزود:« پست خانه و خط تلگراف ساختهاند؛ اما راهسازی نکردهاند... و مردم بیشتر کاروانی به هر جا سفر میکنند. به گمانم در ایران هم برای خطر نکردن و ایمن ماندن، دفاع مملکت را بهدست بیگانگان سپردهاند.»
او از منظر نظامیگرانه به دقت قشون ایران را واکاویده و از فساد و کاستی دستگاه حکومت و نابسامانی قشون قاجار و از ناکارآمدی قشون و از کنارماندن افسران ایرانی انتقاد کرده است و با شگفتی و حیرت مینویسد؛ با این احوال چگونه امور مملکت میگذرد. «طرز و تدبیر کار سپاه در اینجا، همان به انتظار بخت و اقبال نشستن است. آنچه پیدا است، قشون دولتی خموده و ناکار آمد است.»
«به تازگی یکی از اشراف فرزند خود را با نامهای نزد سرهنگ اتریشی معلم مدرسه نظامی فرستاده و در این نامه خواهش کرده بود که این جوان را یکی، دو سال آموزش دهند تا درجه سرتیپی بگیرد. سرهنگ اتریشی پاسخ داده بود که او خود چندین ۱۰ سال در مدارج نظامی خدمت و طی مراحل کرده تا به درجه سرهنگی رسیده است و نمیتواند این درخواست را بپذیرد.»
«با آنکه جایی به نام مدرسه نظام هست، اما این جا فقط اسم و عنوانی است و نمیتواند کسی را برای کارِ افسری و ماموریت فرماندهی یاری رساند.»
سربازگیری هنوز به رسم قدیم است و از هر طایفه و عشیره در ولایات و بلوکات ممالک ایران سرباز میگیرند. مدت خدمت نظام معیّن نیست و بسیارند پیرمردان موی سپید، همردیف نوجوان در یک هنگ خدمت میکنند و این ترکیب هرگز وحدت و همکاری مطلوب میانشان را حاصل نمیدهد.
او از روزهداری ایرانیان مینویسد: «از اعیـاد دینی، عیـد پایان ماه رمضان است که آن را فصل روزه میگوینـد و ماه نهم سال در تقویم اسـلامی است. در این ماه بود که قرآن برحضـرت محمد(ص) نازل شد. در این ماه که رمضان خوانده میشود، مردم همه در روز میخوابند و هنگام عصر بلند میشوند. هر روز غروب در مرکزشهر توپ میاندازند تا هنگام افطار را خبر بدهند. مردم به شنیدن صـدای توپ از خواب برمیخیزنـد و غذا میخورند و سـپس به تلاوت قرآن و خواندن نماز میپردازند. در نیمه شب دوباره غذا میخورند و شب را به روز میرسانند، و با دمیدن سپیده صبح دوباره میخوابند. زندگی آنها در سراسر این ماه بر این روال است. بـا سـرآمدن فصـل روزهداری، مردم همه جمع میشوند و گویا به مـدت سه روز ضـیافت دارند و شراب مینوشند و گوشت میخورنـد. خیـال میکنم که هرچنـد که شـراب نوشیدن در اسلام سخت منع شده است، اما در این مواقع مجاز میشود و آنها خود را سزاوار ملامت نمیدانند.»
از البرز و دماوند، رودها و دریاچهها، نخلستانهای جنوب، جنگلهای شمال، چنارهای تهران، شهرهای ایران، پراکندگی و شمار جمعیت و از بیماری تب و آبهای آلوده نوشته است.
به خاندان قاجار، حاکمان قاجار و به معرفی سلطان وقت این سلسله، ناصرالدینشاه پرداخته و سلطنت ناصرالدین را سلطنت خودکامه خوانده و نوشته است؛ اختیار حیات و ممات مردم یکسره در دستشاه است و فرمان شاه اعتبار مطلق دارد و همه مردم باید آن را اطاعت کنند و وزارتخانههای ایران را صوری و کار وزرا را در واقع منشیگری شاه میداند و وزیر مسوولیت و اقتدار ندارد و ادارات ایران را جز اسم چیز دیگری نمیداند و آنها را فاقد منشأ اثر و فعالیت و در یک کلمهشاه فعال ما یشاء در ایران است، رفتار حکومت با مردم روی هم رفته مانند رفتار دشمن با مملکت تسخیر شدهای است.