با رضایت اولیای دم بیمار مرگ مغزی اهدای عضو شد.
به گزارش رکنا: چندی پیش بود که خانواده مرادی عزادار مادر خانوادهاشان شدند،مادری که حضورش در خانه گرمابخش بود .اما این روزها دیگر خانه مرادیها دیگر مانند قبل گرما ندارند و بعد از مرگ مادرشان خانه سوت و کور شده.
با اینکه چند روزی از ماجرای مرگ مغزی افسانه مرادی بانوی 49 ساله تهرانی و اهدای اعضای بدنش می گذرد اما هنوز خانوادهاش خاطرات تلخ روز حادثه را با همه جزئیات به خاطر دارند. سه پسر خانواده هنوز داغدار از دست دادن مادرشان هستند اما در این میان علی آقا همسر افسانه پس از دست دادن همسرش بیشتر از هر فرد دیگری داغ به دل دارد.
ما عاشق هم بودیم ،در طول روز اگرچند بار با یکدیگر تلفنی صحبت نمیکردیم روزمان شب نمیشد. لحظه به لحظه زندگی مشترک ما پر از عشق و صفا وصمیمت بود و حالا که افسانه را از دست داده ام زندگی سختی پیش رویم قرار گرفته است.این ها را علیآقا همسر افسانه مرادی میگوید و ادامه میدهد: شغل من گچ بری است ،صبح که از خانه بیرون می رفتم هرطوری که بود برای خوردن ناهار به خانه برمیگشتم.آن روز هم مثل روزهای قبل برای ناهار به خانه رفتم. هر وقت قدم به داخل خانه میگذاشتم بوی عطر غذا فضا را پرکرده بود اما آن روز خبری از بوی عطر غذا نبود. وارد خانه شدم افسانه را دیدم که خوابیده و بی حال است. وقتی جویای احوالش شدم گفت کمی سرم درد می کند. به او گفتم سرکار می روم و بعدازظهر که برگشتم با همدیگر به پزشک مراجعه میکنیم.حتی فاصله بین 2 تا 5 بعدازظهر چندبار تلفنی با همسرم صحبت کردم.
همسر افسانه ادامه میدهد: بعدازظهر به خانه رفتم تا بعد از صرف کردن عصرانه به پزشک مراجعه کنیم اما ناگهان افسانه حالش بد شد و روی زمین افتاد. سریع خودم را به او رساندم .بدنش لمس شده بود و نفسش بالا نمی آمد.چند بار به او تنفس مصنوعی دادم و خوشبختانه او احیاء شد.
وی افزود: بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم و درخواست کمک کردیم.تکنسینهای اورژانس که از راه رسیدند با توجه به اینکه شرایط عمومی همسرم اصلا خوب نبود او را به بیمارستان سینای تهران منتقل کردیم.
افسانه تحت نظر قرار گرفت. به گفته پزشکان زن جوان به دلیل فشار خون بالا دچار ضایعه مغزی شده بود و برای اینکه دوباره سلامتیاش را به دست آورد باید در بخش مراقبتهای ویژه تحت مراقبت و درمان قرار میگرفت. در این میان خانوادهاش دست به دعا برداشته بودند تا خدا عزیزشان را دوباره به زندگی بازگرداند.اما دست سرنوشت برای مادر جوان چیز دیگری نوشته بود و پس از شش روز پزشکان اعلام کردند به دلیل شدت آسیبی که به مغز او وارد شده است دچار مرگ مغزی شده و دیگر به زندگی باز نخواهند گشت.
با اعلام مرگ مغزی مادر جوان همه آروزهای خانوادهاش از بین رفت. علی همسر افسانه میگوید: در همه روزهایی که همسرم دربیمارستان بود و پزشکان تلاش میکردند تا او دوباره سلامتیاش را به دست آورد من هم در بیمارستان بودم. به درگاه خدا التماس کردم و از او خواستم یک بار دیگر عزیزم را به من بازگرداند اما وقتی پزشکان اعلام کردند او دچار مرگ مغزی شده همه امیدهایم تبدیل به ناامیدی شد. همان موقع بود که با خودم گفتم حتما در این ماجرا خیر و صلاحی است و باید در برابر تصمیم خدا اطلاعتپذیر باشم.
وی در ادامه اضافه کرد: از اینکه همسرم را از دست داده بودم همه دنیا برایم تیره و تار شده بود.هنوز درشوک ماجرا بودم که از واحد فراهم آوری اعضای پیوندی بیمارستان به من مراجعه کردند و گفتند حالا که همسرتان دچار مرگ مغزی شده است بهتر است رضایت بدهیم تا اهدای عضو کنیم.
به خانواده مرادی پیشنهاد میشود که اعضای بدن مادر خانواده را به بیماران نیازمند اهدا کنند. همسرافسانه میگوید: وقتی درباره اهدای عضو گفتند یاد خاطرهای تلخ افتادم.چند سال پیش وقتی برای کار گچ پری به خانه فردی رفته بودم با چشمان خودم دیدم که پسر 18 ساله آنها دچار مشکل کلیه بود و چه قدر زجر میکشید و باید هرچه سریعتر پیوند عضو انجام میداد.من درد کشیدن پسرجوان و تلاشهای خانوادهاش برای اینکه بتوانند پسرشان عمل پیوند کلیه انجام بدهد چه قدر سختی کشیدند و سرانجام فرزند این خانواده جانش را از دست داد. همین موضوع باعث شد که رضایت بدهم اعضای بدن همسرم عزیزم را به بیماران نیازمند اهدای عضو کنیم.
سرانجام با رضایت اولیای دم ،پزشکان بیمار مرگ مغزی را برای انجام عمل پیوند تحت عمل جراحی قرار دادند.
دکتر ساناز دهقانی رئیس واحد فراهم آوری اعضاء بیمارستان سینا اظهار داشت: با تلاش پزشکان کبد وکلیههای بیمار مرگ مغزی به سه بیمار نیازمند جان دوبارهای بخشید.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.