به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، حسنعلی ذکریایی کارشناس روابط بین الملل در یادداشتی با موضوع فایل صوتی منتشر شده از محمدجواد ظریف و اظهارات بیان شده از سوی وزیر امور خارجه نوشت:
تحولات منطقه ای و جهانی و مطرح شدن مولفه های نو و تاثیرگذار در عرصه بین الملل، منجرشده تا کشورها برای توسعه و پیشبرد منافع ملی شان، سیاست های جدیدی را تدوین و تعریف کنند. چرا که دیگر نمی توانستند مانند گذشته تنها بر تبادلات فی مابین دولت ها و مانند قدیم، در قالب دیپلماسی سنتی تکیه کنند.
بنابراین، یکی ازمهم ترین روش های که دولت ها اتخاذ کردند، دیپلماسی آموزشی است که می کوشد به منظور «نفوذ» و«اثر گذاری» از طریق «جذب» و هدایت «نخبگان علمی» کشورهای هدف، به پیشبرد منافع ملی خود در عرصه بین الملل دست یابند.
لذا، به باور بسیاری از صاحب نظران، دیپلماسی آموزشی به عنوان«معماری یک بزرگراه دو طرفه» است که با هدف یارگیری، نخبه پروری و سرانجام «ایجاد و استقرار شبکه» ای کاملا وابسته در کشور هدف، پیگیری می شود.
بچه های نیویورکی هم از تربیت یافتگان همین دیپلماسی آموزشی آمریکایی ها هستند. حرکت مخملینِ آنها که مرکزیت آن در آمریکای شمالی است، به همراه جواد ظریف از زمان صدور قطعنامه 598 آغاز می شود و با پیروزی محمدخاتمی در انتخابات دوم خرداد 1376، قدرت را در وزارت امور خارجه قبضه می کنند. چرا که یکی از مهم ترین مراکزی که تحت تأثیر تحلیل ها و بررسی های راهبردیِ بچه های نیویورکی قرار می گیرد، شورای عالی امنیت ملی به ریاست پیشین حسن روحانی است. سپس با رویکردی فرصت طلبانه، در دوان ریاست جمهوری حسن روحانی، با ایجاد مکتب «ولنجک»،به استراتژی خود جامه عمل می پوشانند.
ظریف می گوید:«ما در بخش بین الملل (وزارت امورخارجه) همه با هم رفیق هستیم و یکدیگر را با اسم کوچک صدا می کنیم و ورود فرد جدید «گعده» ما را به هم می ریزد».
ظریف که نه در زمان انقلاب و نه در زمان هشت سال دفاع مقدس در ایران نبوده و خود را به عنوان یک دیپلمات معرفی می کند، از همان ابتدا تسلیم هویجهای نظام بین الملل شد و استراتژی اش را بر مبنای «اعتمادسازی» و «همراهی با غرب»، جهت کسب اعتماد نظام بین الملل بنا کرد. این استراتژی ظریف، نشانه واضحی از «وادادگی سیاسی» بود نه خیانت؛ به طوری که غربی ها روز به روز خواهان امتیازات بیشتری از جمهوری اسلامی ایران شدند.
آنچه ظریف را دچار عقب ماندگی تحلیلی قرار داد و او را برآشفت و واداشت تا معادلات را بهم بریزد و یک جنبش رسانه ای متوهم ایجاد کند و چنین سخنان سخیفی را به بهانه ضبط و ثبت تاریخ شفاهی بازگو کند، چرخش استراتژیک جمهوری اسلامی ایران به الگوی «نگاه به شرق» بهعنوان جایگزین «نگاه به غرب» است.
همین اواخر که مقام معظم رهبری نامهای محرمانه از طریق قالیباف، رئیس مجلس، برای پوتین فرستادند، ظریف آن را دستمایه انتقادات تند خود علیه روسیه به بهانه حضور سردارسلیمانی در مسکو قرار می دهد.
در حقیقت، ظریف در حق سردار سلیمانی جفا کرد و ایشان را عامل فشارهای حداکثری و تحریم های بی سابقه و غیرانسانی بر ایران معرفی کرد. ظریف عامل تاخیر به سرانجام رساندن و شکست برجام را سردار سلیمانی می داند.
بر خلاف ظریف، سردار سلیمانی سخت ژرفنگر و تیزبین بود و ایران اسلامی را به جایگاه یک «بازیگر خردمند» در منطقه رساند و در برابر سیاست های شقی و خیانت آلود کشورهای منطقه ایستادگی کرد و طرحی نو از سیاست و آزادگی همگانی درانداخت و سرچشمه های روشنایی در روابط پیچیده ای میان حقیقت، دروغ، قدرت و خشونت ایجاد کرد و در حال شکل دادن به جهان معاصر بر مبنای روح انقلابی بود.
اما، ظریف با سخنان خود در باره سردار سلیمانی که افتخار ولی مان است و از ایشان با عنوان «رفیق خوشبخت ما» نام می برد و «مرد میدان»، «انقلابی»،« شجاع و با تدبیر»، «تبلور ارزشهای ایرانی» و همچنین «ایستادگی در برابر سیاست خباثتآلود رؤسای شقیّ عبری-عربی-غربی» از ویژگی های برجسته ایشان بود، دل هر آزاده ای را به درد آورد و منجر به گناهی نابخشودنی شد.
سردار سلیمانی هیچگاه، در مسیر هجمه به دولت قرار نداشت و قرار نگرفت و به دنبال تخریب دیپلماسی برنیامد و روزگارانی همچون ظریف در بهترین هتل های جهان بیتوته نکرد و عافیت طلب نبود؛ بلکه درس خوانده مکتب امام خمینی(ره) بود و جهت پیشبرد مصالح جامعه، همنشین استدلال، منطق، تعامل سازنده بود و ادبیاتش فاخر و صداقتش زبانزد عام و خاص بود.
معابر دیپلماسی کشور با درایت و ایمان سردار دل ها یکی پس از دیگری گشوده می شد.اما، ماحصل دیپلماسی ظریف چیزی جز «سیاستبازی»، همراه با مسافران داووس و ابر طبقه و «کرشمه های شرمن» و قدم زدن با جان کری برای هضم غذا نبود.
فعالیت های خالصانه سردار سلیمانی هیچگاه منجر به «دوگانگی» یا دوگانهسازی در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نشد؛ بلکه این ظریف است که آن را با یک ذوقزدگی و خوش خدمتی تمام و اشتباهی فاحش، برای سران عبری-عربی-غربی به «میدان- دیپلماسی» تبدیل کرد که ثمره بیش از 40 سال فعالیت هایش در حوزه دیپلماسی بود.
ظریف بعد از این رسوایی نه تنها عذرخواهی نکرد، بلکه مدعی شد که در مقام«کارگزار همواره تابع سیاستهای مصوب کشور»بوده، اما «در بیان نظر کارشناسی، عافیتطلبی، مماشات و خودسانسوری را خیانت» میداند. همچنین با انتشار صوتی در صفحه اینستاگرام خود می گوید که نگران تاریخ نباشید، بلکه نگران خدا و مردم باشید.
ظریف نه تنها سردار سلیمانی را نشناخت، بلکه سیاست نظام و حتی خط مشی نظام در حوزه سیاست خارجی را هم نشناخت. او آنچنان ذوب در غرب شده است که حتی نتوانست در کشور میانمار ( با 6 میلیون مسلمان) که غربی ها به دنبال پیاده سازی «حاکمیت دموکراتیک» و چین ها به دنبال تبدیل میانمار به کشوری «انعطاف پذیرتر» هستند، یک سفارتخانه ایجاد کند.
در پایان براین نکته تاکید می شود که سردارسلیمانی احیای امید را بر جامعه تزریق می کرد و ظریف جامعه را به دو راهی مقاومت کردن یا نکردن سوق داد و می گفت؛ ما خودمان انتخاب کردیم که جور دیگری زندگی کنیم. به عبارتی کشاندن عزت ملی به ذلت.
انتهای پیام/