خبرورزشی - سِرالکس فرگوسن، سرمربی سابق و اسطورهای منچستریونایتد و پسرش جیسون، در گفتوگویی مفصل با روزنامه «گاردین» در مورد خونریزی مغزی شدید فرگوسن که نزدیک بود او را بکشد، فیلمیکه ساختهاند و فراز و نشیبهای کار در منچستریونایتد صحبت کرده است.
فرگوسن با یادآوری سه سال پیش در همین روزها که در بیمارستان بستری بود گفت: «روی تخت دراز کشیدهای و فقط خودت هستی و خودت.» او در آن سال در اثر خونریزی مغزی به مرگ نزدیک شد و فوتبال جهان را نگران حال خود کرد. بزرگترین مربی تاریخ فوتبال بریتانیا در مروری کوتاه از آن روزها میگوید: «اینکه تنها باشی میتواند ترسناک باشد»
سرمربی سابق یونایتد در این مصاحبه از نکات مختلف زندگی خود، بزرگ شدنش در اسکاتلند، خاطرات پدرش که از او جدا شده بود تا اینکه فوتبال آنها را دوباره به هم نزدیک کرد، ۲۷ سال حضور در منچستریونایتد و کارهایی که همسرش کتی برای انجام داده، حرف زد.
۱۰ روز سکوت
پسرش جیسون در حال ساخت یک مستند جذاب در مورد زندگی سر الکس است و البته اتفاقات ترسناک سال ۲۰۱۸ که پدرش رو به مرگ بود را هم توصیف میکند.
سرالکس در مورد حال و هوای آن روزها حرفهای زیادی دارد: «نگرانی بزرگی برای من ایجاد شد. بعد از عمل، من صدای خودم را از دست داده بودم. این ترسناکترین بخش ماجرا بود. میدانستم زنده هستم اما پیش خودم فکر میکردم: واقعاً اینها دارند به من راست میگویند؟ عمل موفقیتآمیز بود اما تو تنهای تنها رها هستی. این ترسناک است. وقتی صدایم را از دست دادم فکر کردم: اونا هیچ وقت به من نگفته بودن که قراره همچین اتفاقی برام بیفته.» فرگوسن به مدت ۱۰ روز نتوانست حرف بزند.
از دست رفتن حافظه؟
سکوتی دائم او را در خود گرفته بود، اما آنچه نابودکننده بود این بود حافظهاش را هم از دست بدهد. مستند با چهره نگران فرگوسن ۷۹ ساله شروع میشود که مورد سؤال پسرش قرار میگیرد: «میخواهی حافظه من را آزمایش کنی؟» این آزمایش با چند سئوال انجام شد و فرگوسن بعد از ایکه توانست نام خیابان محل تولد و تاریخ ازدواجش را به یاد بیاورد اعتمادبهنفسش بالا رفت تا جایی که حتی پاسخ اولین کسی در دوران مربیگری او گل زد را هم به یاد آورد: «جان سایوبک»، مدافع دانمارکی که مقابل کوئینزپارکرنجرز گل برتری را در سال ۱۹۸۶ زد.
شرط
وقتی پسرش از او پرسید در مورد شنبه ۵ می ۲۰۱۸ چه چیزی را به یاد میآورد، فرگوسن مکثی طولانی کرد و سپس گفت: «هیچ.»
فرگوسن برای این مصاحبه شرط گذاشته بود که در مورد منچستریونایتد فعلی، در مورد خانواده گلیزرها مالکان باشگاه و اد وودوارد رئیس مستعفی باشگاه یا هرچیزی که در مورد سوپرلیگ اروپا باشد حرفی نخواهد زد. به هر حال صحبت کردن با او سخت است و باید شرایطش را پذیرفت.
فرگی در مورد روش کاری خود میگوید: «من به حافظهام خیلی اتکا داشتم. امروزه میبینیم که مربیان اکثراً در حین بازی یادداشت برداری میکنند. من هرگز این کار را نمیکردم. همیشه به ذهنم متکی بودم و وقتی به رختکن میرفتم این یک ابزار قدرتمند برایم بود. نمیتوانم درک کنم چرا یک مربی باید در حین بازی چیزی بنویسد. سرت رو پایین بگیری و بنویسی و یک صحنه گل را از دست بدهی؟»
فاجعه
برای مردی که تا این حد به حافظه متکی است، آسیب مغزی میتوانست یک فاجعه بزرگ باشد. به جیسون، پسر او، گفته بودند که الکس فقط ۲۰ درصد شانس زنده ماندن دارد. اما فرگوسن از دوران کودکی که در منطقه گووان بزرگ شد تا زمانی که در فوتبال انگلیس حکمرانی میکرد، همیشه یک جنگجو بود.
عمل جراحی را با موفقیت انجام داده است و سه سال از آن موقع گذشته اما هنوز هم وقتی صحبت از حافظه میشود سرش را با دو دستش میگیرد و میگوید: «امیدوارم باری حافظهام هیچ مشکلی پیش نیاید.» برای او این موضوع مثل یک کابوس است و ترجیح میدهد بمیرد اما حافظه اش را از دست ندهد. البته این در مورد هر انسان دیگری هم صدق میکند.
منچستریونایتد
نوامبر ۱۹۸۶، فرگوسن سرمربی منچستریونایتد شد. در مستندی که پسرش تهیه کرده، توهینهایی که در سه سال او حضورش در یونایتد به فرگوسن میشد را به خوبی به تصویر کشیده است، در باشگاهی که حالا او بزرگترین چهره تاریخ آن به حساب میآید. خانوادهاش هم در آن زمان به شدت آسیب دیده بودند.
جیسون فرگوسن میگوید: «منچستریونایتد از همه نظر بزرگتر از آبردین بود. باشگاه، ورزشگاه، رسانهها. برای اولین بار میدیدم که وقتی تیم پدرم میبازد چه واکنشهای عجیب و تلخی را باید شاهد باشیم.» برادر بزرگترش مارک به پدر گفت: «پدر تو هیچ شانسی برای موفقیت در اینجا نداری. این فشار دارد ما را میکشد.»
اما فرگوسن به سه پسرش که همگی اصرار داشتند که به آبردین اسکاتلند برگردند اطمینان میداد که این اوضاع را عوض خواهد کرد. مارک اما فکر میکرد پدرش دیوانه شده است. جیسون که آن موقع پسری ۱۶ ساله بود به همراه برادر دوقلویش درن هم معتقد بودند که پدر نباید با این اعتماد به نفس در مورد پایان خوش ماجرا در منچستریونایتد حرف میزد.
خود فرگوسن میگوید همسرش کتی هم از شرایطشان در منچستر ناراضی بود: «من متوجه میشدم. اما ما داشتیم گامهای بزرگی در بخش آکادمی برمیداشتیم. مت بازبی باشگاهی با فوتبالیستهای جوان و فوقالعاده ساخته بود. من هم میخواستم همان مسیر را ادامه دهم. مردم فقط در مورد بازیکنان بزرگ منچستریونایتد مثل رونالدو و روی کین حرف میزنند. اما روح باشگاه در زمان من در کالبد بازیکنان جوان جریان داشت، بازیکنانی مثل بکام، گیگز، اسکولز، نویلها. میدانستم که ما در مسیر درست هستیم. فقط به حمایت هیئتمدیره باشگاه نیاز داشتم.»
حمایت و زمان، اینها چیزهایی بودند که فرگوسن به مقدار زیاد از آن بهرهمند شد. به همین دلیل هر فصل بازیکنان جوان بااستعدادی به ترکیبت تیم اضافه میشدند. هواداران تیم هم هر روز بیشتر به تمرینات میآمدند و از فرگوسن و پروژهاش حمایت میکردند.
بایرن
در مستند فرگوسن به برد تاریخی منچستریونایتد در فینال لیگ قهرمانان ۱۹۹۹ و سه گانه قهرمانی شیاطین سرخ در آن فل هم اشاره شده است. مقابل بایرن آنها دو گل را در سه دقیقه آخر به ثمر رساندند. آیا فرگوسن فکر میکرد که اواخر بازی آن اتفاقها بیفتد. خودش میگوید: «اصلاً! داشتم با خودم فکر میکردم که در پایان بازی به بازیکنان مثلاً بگویم: شما یک فصل خوب را پشت سر گذاشتید و افسوس نخورید! اما ناگهان ما برنده شدیم. هنوز هم باور نمیکنم آن بازی را بردهایم»