به گزارش اقتصادنیوز، سیدمصطفی هاشمیطبا در روزنامه شرق نوشت:پیشینه رؤسای جمهور، نخستوزیران و معاونان اول رئیسجمهور در طول سالهای پس از انقلاب نشان میدهد که اینان نوعا معلم، مهندس، روحانی، دانشگاهی، جامعهشناس و حقوقدان بودهاند و با این سابقه کاری، عهدهدار هدایت قوه مجریه شدهاند.
اینکه کدام سابقه در امر مدیریت قوه مقننه مؤثرتر بوده یا تناسب بیشتری داشته یا اینکه پیشینه شغلی تأثیر بیشتری داشته یا تواناییهای فردی یا وابستگی به جناح اصولگرا یا اصلاحطلب یا مستقل در کار تأثیرگذار بوده است، چندان قابل بررسی و احصا نیست؛ اما مجموعه نتایج حاصل از مدیریت اجرائی کشور نشاندهنده کیفیات نازل در مدیریت و تضعیف «وجه وجودی» کشور است، هرچند گاهی حرکات سینوسی در برهههایی از زمانها دیده میشود.
البته نمیتوان بر جنبههای مثبتی که حاصل کار بوده و صدالبته به قیمت ازدستدادن امکانات طبیعی کشور بوده است، چشمپوشی کرد و با درنظرگرفتن آن جنبههای مثبت مانند گازرسانی به سراسر کشور، تأمین برق و شبکه سراسری، ارتقای مسائل بهداشتی و پزشکی، تأمین راه روستاها، گسترش دانشگاههای کشور، گسترش صنعت گاز و پتروشیمی و ارتقای توانمندیهای نظامی کیفیات نزولی را میتوان برشمرد.
طبیعی است به نظر میرسد سیر نزولی آنچه ذکر میشود، بهدلیل موضع انفعالی دولتها و تسلیم به پتانسیل فشار به پایین (مانند قانون دوم نیوتون)، دولت و رئیسجمهور را مجبور به تمکین از حرکت در سرازیری میکند. حرکت روبهپایینی که انتها و پایان خوشی برای آن متصور نیست. این کیفیات نزولی را که البته به اینها ختم نمیشود، میتوان برشمرد.
رشد انبوه نقدینگی و نزول ارزش پول، تورم قیمتها در جامعه، کسر بودجه رو به تزاید، فروش ارز و طلا در بازار آزاد به مبلغ 350 میلیارد دلار برای یکسانسازی نرخ ارز، کمشدن قدرت خرید مردم، افزایش فاصله طبقاتی، افزایش بیکاری در جامعه، رشد پدیدههایی مانند افزایش کودکان کار، کولبری، سوختبری، پدیده قاچاق از خارج به داخل و داخل به خارج، افزایش تعهدات تأمین اجتماعی، ناتمامماندن طرحهای سرمایهگذاری دولتی، کاهش سرمایهگذاری داخلی، عدم سرمایهگذاری خارجی، رشد یارانههای پنهان و یارانههای نقدی، مصرف بیش از حد انرژی در داخل کشور، بهخطرافتادن محیط زیست از جنبههای گوناگون مانند کاهش 50 درصد سطح جنگلها، آلودگی رودخانهها، آلودگی هوا، نشست 200 دشت در کشور، پایینرفتن سطح آبهای زیرزمینی در حد 400 متر عمق، عدم بازسازی روستاها و بافتهای فرسوده در مقابل زلزله درحالیکه اجازه احداث آپارتمانهای تا دو هزار متری در برجهای 25 طبقه و ویلاهای وسیع در خارج شهر داده میشود، وجود معضل مسکن برای قاطبه مردم بزرگشدن دائمالتزاید دولت، تداوم وابستگی به واردات، محدودشدن صادرات بهویژه صادرات صنعتی، آینده نامعلوم تأمین اجتماعی، تداوم کشاورزی حسب روش قدیمی و عدم سیاستگذاری کشاورزی، وابستگی شدید مواد غذایی مردم به واردات میراثی است که از مدیریت این جمع به جا مانده است. البته به هرکدام که بگوییم چرا اینچنین شده است، برای خود حرفهایی دارند و اتفاقا مشکل اینجاست که ما به «کلمهدرمانی» یا «حرفدرمانی» دچار شدهایم. بسیار خب؛ حال که معلم و مهندس و دانشگاهی و روشنفکر و روحانی و جامعهشناس و اصولگرا و اصلاحطلب و مستقل نتوانستهاند کاری بکنند، شاید یک سرهنگ بتواند. چراکه نه! میتوانیم از سرهنگهایی در دنیا نام ببریم که بههرحال برای کشورشان کارهایی کردهاند. البته مشروط بر آنکه جناب سرهنگ درباره آنچه سیر نزولی گفته شد، روش مقابله بدهد و تبعات آن را هم ذکر کند نه آنکه حرفهایی کلی بگوید که خود به آن اعتقاد ندارد و نیز موجب خنده و تفریح شنونده بشود. بالاخره سرهنگها معنی جنگ و صلح را خوب میفهمند، زیرا از نزدیک با آن آشنا هستند و تبعات آن را بهتر درک میکنند.
البته دیده میشود سرهنگهایی که به امر توسعه کشورشان پرداختهاند و آن را در مسیر شکوفایی قرار دادهاند.
اگر بخواهیم بهصورت انتخاباتی درباره مسائل ذکرشده قبلی مربوط به ایران سخن بگوییم میتوانیم همه را با «باید» یا «میکنم» مطرح کنیم؛ اما اینکه راهحل آن چگونه باید باشد و سیاستهای مورد نظر اولا چه تبعاتی دارد و ثانیا بر دیگر پدیدهها چه تأثیری میگذارد، باید مطرح شود.
جالب است که همه مسئولان کارهایی را که باید خود انجام دهند با فعل مجهول «باید بشود» به پایان میرسانند. ظاهرا کسی دیگر باید این کارها را انجام دهد. از همه اینها گذشته موضوع مقاومت مطرح است. گو اینکه ممکن است مذاکرات وین به نتیجه برسد، اما اگر هم تحریمهای برجامی برداشته شود، دیگر تحریمها بر جای میماند و امکان تحریمهای جدید هم وجود دارد. مقام معظم رهبری هم فرمودند که فرض را بر این باید گذاشت که تحریمها 10 سال به طول بینجامد.
حال علاوه بر طرح مسائل یادشده و راهحلهایش باید نامزدها - و از جمله سرهنگ نامزد- بگوید آیا مقاومت را قبول دارد یا خیر؟ و در هنگام مقاومت پایدار، دولت چه خواهد کرد و مردم چگونه باید زندگی کنند. آیا دولت همچنان تقلیدی از سیاستهای لیبرالی (مانند دولتهای گذشته) را خواهد داشت یا آنکه طرح نو درمیاندازد و در این حال مردم چگونه باید زندگی کنند و عدالت چگونه در کشور جاری خواهد شد.
همانطورکه گفته شد، بودهاند سرهنگانی که جامعه را اداره کردند و بعضا به توسعه هم گام نهادهاند اما آیا چنین شخصی در جامعه ما وجود دارد؟ سابقه تاریخی نشان میدهد که اگرچه کم، اما بودهاند سرهنگانی مانند «نادر قلی» که ایران پارهپاره را اتحاد بخشید و با این کار وجود تشیع در کشور را پایدار کرد. چه کسی نفر دوم خواهد بود؟