خبرگزاری فارس ــ یادداشت میهمان؛ سیّد علی لطیفی، پژوهشگر الهیات سیاسی: مباحث حجت الاسلام علیرضا پناهیان در شبکه افق با محوریت اسلام سیاسی و قرائت سیاسی از بعثت نبوی و نهضت انبیا در طول تاریخ بشر موجبات شکلگیری مباحث تندوتیز علیه این قرائت و اهداف سیاسی اینگونه اظهارات فراهم کرد. این مباحثات مجازی کار را به جایی رساند که برخی از منتقدان، پا را فراتر از اظهارات پناهیان نهادند و به نقد خوانش سیاسی از اسلام و بیان تضاد آن با روایات مشهور در مورد حکومت نبوی و علوی بپردازند و آن را با حکومتهای توسعهطلب اموی دارای قرابت بیشتری ببینند[1].
در واقع، این مباحث حول محور دوگانه اسلام اخلاقی با اسلام سیاسی شکل گرفته است. از یک سو، پناهیان قرائت اخلاقی و معنوی از اسلام و فعالیت انبیا را عامل تضعیف نقش دین و شکلگیری سکولاریسم میشمرد[2] و از سوی دیگر، مخالفان و منتقدان اسلام سیاسی، دوری از اسلام اخلاقی و معنوی را موجبات بسط و نشر اسلام اقتدارگرا و استیلاطلب و استفاده ابزاری از دین برای ممانعت از پیشرفت و توسعه کشور و در جهت جنگطلبی قلمداد کردند. غافل از اینکه این دو برداشت از اسلام و فروغلتیدن در میانه این دوگانه خود یکی از انحرافات از اسلام حقیقی و گلآلود شدن این چشمه زلال و جوشان است. به عبارت دیگر، این دوگانه ما را از جوهره حقیقی اسلام و دین حنیف دور خواهد داشت و بسان قیچی بُرّان دین را از مولفههای تاثیرگذار و نفوذ ساقط خواهد کرد.
البته حجت الاسلام پناهیان در ادامه مباحث خود سعی کرد تا ضمن رد این دوگانه کاذب، اسلامی را اخلاقی بداند که در آن زیست اخلاقی حاکمان محور است: «هر موقع در ترجمۀ مکارم اخلاق یک کاری کردند که ما فهمیدیم آن کسی که بیش از همه باید اخلاق رعایت بکند «مدیر جامعه» است، آنوقت این «مکارم اخلاق» درست ترجمه شده است. هر موقع در ترجمۀ مکارم اخلاق، اینجوری فهمیدیم که غصهخوردن برای یک ملّت، ارزش اخلاقیاش بیشتر است از اینکه بخواهی فقط برای یک نفر غصه بخوری-که البته این هم ارزشمند است- آنوقت درست ترجمه شده است»[3].
با این وجود باید توجه ویژه داشت ، تا زمانی که جوهره دین مشخص نباشد، همچنان ما در دوگانه کاذب اسلام سیاسی و اسلام اخلاقی و اجتماعی گرفتار خواهیم شد. لذا سوال اصلی عبارت است از اینکه جوهره دین اسلام در چیست و آیا این جوهره بذاته سیاسی هست یا نه؟ شاید پاسخ بدین سوال میتواند بسیاری از اتهامات یا انحرافات از اسلام سیاسی را به حاشیه راند. در حقیقت، آنچه از دوگانه کاذب اسلام اخلاقی و اسلام سیاسی مورد توجه قرار میگیرد واحد تحلیلی است که موجبات سوء برداشت از اسلام حقیقی میشود. به تعبیر دیگر، واحد تحلیل اجتماعی دوگانه اسلام سیاسی و اسلام اخلاقی «انسان» هست. در حالیکه واحد تحلیل اجتماعی اسلام حقیقی، «ناس» است که در آیات قرآن کریم آن را بر فطرت الهی سرشته است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ».
این تفاوت و تمایز در واحد تحلیل آن چیزی است که موجب استفاده ابزاری از دین در جهت قدرت و استیلا میشود و اتهامات زیادی را به سمت برداشت سیاسی و اخلاقی از اسلام روانه میسازد. چرا که انسانمحوری زمینه نظریهپردازی استیلاطلبانه برای کنترل و مدیریت انسان را فراهم میکند تا در سایه این مدیریت مطلوب بتوان بر جنبههای منفی انسان فائق آمد. اغلب نظریات سیاسی از افلاطون در دوران گذشته تا هابز و لاک در عصر مدرن بر محوریت استیلا و کنترل انسانها صورتبندی شدهاست. چنین برداشتی در جوامع شرقی و اسلامی نیز بخاطر حاکمیت چندین هزارساله اشرافیت الیگارشیک صوفیان بر جوامع رنگ و بوی دینی به خود گرفته و به عنوان گفتمان مسلط بر تار و پود دانش مسلمین سیطره یافته است. رویکرد و خوانشی که امام خمینی در کتاب ولایت فقیه از آن رویکرد به حاکمیت روشمند عرف خاص بر فهم از دین تعبیر می کند. خوانشی که در سایه آن، کتاب مقدس مسلمین از دسترس عموم مسلمانان خارج و زمینه برای تسلط و استیلاء سلاطین و حکومتهای اقتدارگرا فراهم می شود[4].
به جرات میتوان گفت، آیت الله شاه آبادی و امام خمینی اولین گامهای جدایی از خوانش الیگارشیک از اسلام را در میان اندیشمندان شیعی و سنی تحت مفهوم «فطرت» برداشتند. این دو متفکر و عالم تاریخساز با محوریت مفهوم فطرت به بازآفرینی دوباره کلام در اسلام پرداختند و سعی کردند الهیات سیاسی اسلامی را بر اساس این تغییر نگرش پایه ریزی کنند.
با تامل در الهیات فطرتمحور می توان دریافت، مشیت و اراده الهی بیش از سایر صفات الهی نحوه مواجهه خداوند با عالم خلقت را بیان می دارد.[5] و نحوه نگرش انسان به عالم را تعیین میکند. چنین اولویت و تعیینگری، دین را از حکمت نظریه جدا و حکمت عملی را به عنوان نقطه ثقل نحوه مواجهه انسان با عالم شکل میدهد. این برجستگی عمل بر نظر دقیقا نقطه ثقلی است که اسلام را از سایر ادیان متمایز میسازد و ایمان صرف ولو حداکثری را نشان از حرکت بر صراط الهی نمیداند. آیه «کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ» حکایت از محوریت عمل بر نظر و حکمت عملی بر حکمت نظری دارد. در واقع، بسیاری از ادیان آسمانی بر اساس تمرکز بر نظر و دوری از عمل کار را به جایی رساندند که خود را ابناء الله[6] معرفی کردند و با استفاده ابزاری از این رویکرد نظری، موجبات سلطه و استیلا بر مردم را فراهم ساختند و فساد در زمین را گسترش دادند.
متاسفانه این رویکرد در میان مسلمانان از زمان حاکمیت اموی به نام مرجئه رسوخ کرد. در واقع، مشکل اساسی بسیاری از خوانشهای موجود از اسلام که ریشه در تفکرات ارتجاعی مرجئه دارد. در مرجئه ساحت نظر و ایمان آنچنان برجسته و پررنگ شدهاست که دیگر توجه به عمل و عمل صالح به عنوان فارق اسلام از مسیحیت و یهودیت، بهدور افکنده شده و موجبات انحطاط مسلمین را فراهم کردهاست[7]. این رویکردها که امروز تحت عنوان رویکردهای سکولار به دین بروزرسانی شدهاند مبتنی بر الهیاتی تنظیم شدهاند که در آن دخالت خداوند در این عالم دون و پست دور از ساحت و شان قدسی باری تعالی است. این رویکرد معنوی و اخلاقی به خداوند حتی در جامعه نیز سرایت کرده و اسلام شکلی کاملا معنوی به خود گرفته تا جایی که در برخی قرائت ها سکوت در برابر دولتهای اقتدارگرا و استبدادی خود نوعی تهذیب نفس شمار می رفته و میرود.
براین اساس، استناد هرگونه خوانش سیاسی به اسلام به عنوان یک دولت اقتدارگرا یا توسعهطلب اموی خود نوعی قدرتزدایی از مهمترین مولفه الهیات اسلامی است. در واقع وقتی نحوه مواجهه خداوند در اسلام سیاسی بر اساس قادریت هست و همه صفات الهی وی به تعبیر آیتالله شاهآبادی بر اساس قادریت وی تفسیر میشود، طبیعی است که این دین خود را از مهمترین ساحت اجتماعی بشر که همان سیاست است دور نگاه نخواهد داشت و به مقابله با هرگونه تفکری که موجبات عملزدایی و قدرتزدایی از تراث اسلامی شود، بپا خواهد خواست. نکته جذاب این سخن در این هست که حتی در الهیات سیاسی مدرن نیز برای مقابله با رویکردهای الیگارشیک و استیلاطلب سعی بر برجستگی عمل و قدرت در ساحت اجتماعی و فردی انسان شده است. تا جایی که امروزه در ادبیات مدرن جهانی، دعوای میان عقلانیت ابزاری و عقلانیت عملی، دو نوع نزاع در ساحت عمل جهت حکمرانی مطلوب بشر را شکل داده است . نزاعی که برای تقلیل و تضعیف استیلا و سلطه شکل گرفته و عمومی شده است.
در اسلام سیاسی رهبران انقلاب اسلامی ایران نیز برخلاف اسلام سیاسی سایر متفکران مسلمان، فطرت موجب محوریت مردم و زندگی آنها شده است. به عبارت دیگر، الهیات سیاسی این انقلاب مبتنی بر تنظیم زندگی بر اساس فطرت مردم است و این رویکرد بصورت روشمند نیز در فهم تراث اسلامی نقش برجسته دارد بگونهای که امام خمینی فهم عرف عام را برفهم عرف خاص به عنوان متدلوژی فهم تراث اسلامی اولویت داده و ولایت فقیه و اسلام سیاسی را بر اساس این فهم تبیین میکنند. به عبارت دیگر، در این تفکر سیاسی به تعبیر مقام معظم رهبری اطاعت از مشیت الهی بعد از ایمان آگاهانه مردم تحت عنوان عقل نیوشا صورت میگیرد[8]. یعنی اینکه در منظومه اسلام سیاسی، «فهم مبتنی بر شنیدن» حلقه واسط میان خدا، امام و امت است و چنین ساختاری نهتنها نگاه زینتالمجالسی به مردم دارد بلکه مردم را حتی در روش فهم از مناسبات اجتماعی و حکمرانی اسلامی ذیمدخل دانسته و جوهره دین را بر اساس حیات و زیست مردم تبیین میکند[9]. طبیعی است که چنین نگاهی برخلاف نگاه اسلام اخلاقی یا معنوی آن روی سکه اسلام اموی و خوانش ابزاری از دین نخواهد شد بلکه به اسلام علوی نزدیک خواهد شد.
[1] . http://www.ensafnews.com/291883/پروژه%E2%80%8Cی-پناهیان-ضدروایتِ-اسلامِ-نخست/
[2] . http://panahian.ir/post/6746
[3] . http://panahian.ir/post/6754
[4] . http://yazdfarda.com/news/af/40898/کتاب-ولایت-فقیه-حضرت-امام-خمینی-(ره)+متن-کامل-کتاب
[5] .آیت الله شاه آبادی، رشحات البحار
[6] . وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ ۚ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ ۖ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ
[7] . شهید مطهری، احیای تفکر اسلامی
[8] . طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
[9] . یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ
انتهای پیام/