دولت دوازدهم در حالی میگذرد که عرصه فرهنگ و به ویژه حوزه سینما همچنان با بحران عدم قطعیت و «اداره شدن» به جای «مدیریت شدن» روبه روست؛ وضعیتی که باعث شده شاهد هیچ ابتکارعمل جدی یا گام بلندی نباشیم و هیچ انتظار یا دورنمایی برای چنین تحولی نیز قابل تصور نباشد و همین امر منجر به مطالبه جدی برای بازنگری در رویکردهای مدیریتی دورانی شود که هرچند نقدهایی نسبت به آن وجود داشت، در هر حالت خروجی داشت.
به گزارش «تابناک»؛ مدیریت فرهنگ و به ویژه سینما در سالهای اخیر، بسیار پرهزینه شده تا جایی که مدیران به جای مدیریت فرهنگ و به ویژه سینما، به سمت اداره امور رفتهاند. تفاوت مدیریت و اداره یک سیستم در بازدهی و خروجی آن عیان میشود. در گونه اول، مدیر در حال خلق اثر و یک بازدهی قابل توجه است و برای رسیدن به نقطه مطلوب ریسک میکند؛ اما در گونه دوم یعنی اداره سیستم، صرفاً طی امور روتین و روزمرگی بدون هرگونه ریسک بزرگ به قصد پایان است، هدفگذاری میشود.
از مهمترین دلایل وضعیت فرهنگ به ویژه سینما که کار را به اداره به جای مدیریت رسانده، بحران عدم قطعیت است. تقریباً هیچ چیزی در سینمای ایران وضعیت قطعی ندارد و نمیتوان با اطمینان از آن برنامه ریزی کرد. مدیران نمیتوانند هیچ چیزی حتی مجوزهایی که صادر میکنند را تضمین کنند و ممکن است به سرعت حرفشان را پس بگیرند. این عدم قطعیت صرفاً محدود به اعتبار مجوزها نیز محدود نمیشود و اساساً هیچ اقدام بزرگ و پرریسکی را در سینمای ایران شاهد نیستیم.
بر خلاف گذشته، فیلمهای مهمی با سرمایهگذاری قابل توجه تولید میشود و منابع سینما بیش از آنکه صرف مدیریت تولید آثار مهم شود، خروجی قابل ملاحظه و برجستهای ندارد. همچنین هیچ طرحی وجود ندارد (یا دست کم اعلام نشده) که نشان دهد قرار است طرح عمرانی در حد کاخ جشنوارههای سینمایی یا زیربناهای این چنینی برای سینما ایجاد شود. از هیچ ابتکارعملی برای فائق آمدن بر تورم کمرشکن و کاهش هزینه تولیدات یا ارائه تسهیلات و امکانات قابل توجه در مسیر تولیدات آثار سینمایی پرده برده نمیشود.
از قضا به دلیل اینکه اساساً اتفاق خاصی رخ نمیدهد، فضایی برای نقد وجود ندارد چرا که وقتی کاری انجام نمیشود، جایی برای نقد نمیماند و انشای نانوشته غلط ندارد! در این شرایط مدیران و کارمند پرتعداد سازمان سینمایی و نهادهای زیرمجموعه هر ماه حقوقشان را بدون دردسر دریافت میکنند و خدمات رفاهی در نظر گرفته شده نیز اختصاص مییابد و وضعیت تا پایان دوم دوازدهم به همین ترتیب پیش میرود. مهمترین امور سینمای ایران در ماههای اخیر، صرفاً برگزاری جلسه و تنظیم دستورالعمل، آییننامه و روش کار بوده؛ اما واقعا اهالی سینما را تا چه مدت با کاغذبازی میتوان سرگرم نگه داشت؟
بخشی از این خمودگی نیز به یکدست شدن مدیریت سینما بازمیگردد، به گونهای که در دوره مدیریت منوچهر شاهسواری بر خانه سینما، این نهاد صنفی به جای یک مجموعه مطالبهگر به یک نهاد خنثی تقلیل یافت و کارکردش را به کل از دست داد که صرفاً مدیرش عضو شوراهای متعدد سازمان سینمایی است. بدین ترتیب، نقش خانه سینما که روزگاری سنگر اهالی سینما برای دفاع از حقوقشان بود، در دوره جدید در حد یک اداره کل سازمان سینمایی تقلیل یافت.
شاید بتوان بهترین دوره مدیریت سینما را دوره مدیریت جواد شمقدری بر سازمان سینمایی و دوره مدیریت محمدمهدی عسکرپور تلقی کرد؛ دورهای که با اشتباهاتی همراه بود و هرچند تنش به حدی به اوج رسید که خانه سینما توسط دولت احمدی نژاد تعطیل و پلمب شد، کنتراستی که میان مدیریت شجاعانه عسکرپور در خانه سینما و رویکردهای خاص و بعضاً عجیب شمقدری در سازمان سینمایی وجود داشت، باعث میشد منافع صنفی اهالی سینما قربانی نشود. عسکرپور حتی در دوره ریاست ایوبی بر سازمان سینمایی نیز این مطالبه گری را ادامه داد و در نامههایی با لحن جدی و مطالبه گرانه، پیگیری حقوق اهالی سینما بود؛ چیزی که بجد جایش در این دوران خالی است.