به گزارش گروه فرهنگی ایرنا، حسین قربانزاده خیاوی در این داستان ماجرای پسر روشندلی به نام امیر را روایت کرده که دلش میخواهد پرندهها بیایند پشت پنجره خانهشان در طبقه چهارم یک مجتمع هفتاد واحدی. امیر باور دارد اگر بخواهد و تلاش کند پرندهها خواهند آمد. در این میان خواهرش سارا خیلی دوست دارد برادرش به خواستهاش برسد. برای همین تلاش میکند این خواسته برادرش محقق شود. سارا در این مسیر با مشکلاتی روبهرو میشود و به کمک دوستش سعی میکند موفق شود.
نویسنده درباره این اثر می گوید: روی مرمر سفید کتاب عشق و محبت به خانواده و پرندههاست. کتاب تلاش و امید است. کتابی که میگوید نابینایی به معنی ندیدن پرواز و ناتوانی در دیدن پرندهها نیست.
این عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با اشاره به اینکه برای کودکان روشندل و کودکانی که دچار معلولیت جسمی هستند کتاب کم نوشته شده، افزود: کتابهایی که به توانایی آنها بپردازد و درک و نگاه ویژه آنها را به تصویر بکشد کم است.
✅وی اضافه کرد: نگاه ما به کودکانِ دارای نارساییهای خاص بیشتر از سر دلسوزیست که باید به درک درست از ویژگی و توانایی آنها تغییر پیدا کند. کتاب روی مرمر سفید روشندل را ناتوان نمیبیند، بلکه او را غرق در آرامشی عمیق به مخاطب نشان میدهد و بر وجود افرادی که او را برای رسیدن به خواستهاش یاری و همراهی میکنند، تأکید دارد.
✅حسین قربانزاده خیاوی مربی داستاننویسی مراکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبریز است. از این نویسندهٔ مشگینشهری تا کنون آثاری چون آب و زنجیر، روی سیم تار، نشان به همان نشان، رد انگشتهای اصلی، آتش و پرواز لاک پشتها و... منتشر شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
یک سطر مشق نوشتم، چند سطر به پرندهها فکر کردم. عصر بود که صدای پرنده به گوشم رسید. با عجله رفتم پشت پنجره. پرنده پر نمیزد. آخرین بار کجای مجتمع پرنده دیده بودم؟ یادم نیامد. گاهی روی دیوار گنجشک مینشست. چند بار هم در کوچه یاکریم دیده بودم. هیچوقت به این فکر نکرده بودم چرا اطراف پنجره ما پرنده نیست.
رفتم پشت پنجره. امیر دوباره برنج ریخته بود. دست گذاشتم روی دانههای برنج. اول تکتک بعد یکباره دانههای برنج را از روی مرمر سفید پاشیدم توی حیاط. دانهها را تعقیب کردم، زود ناپدید شدند... ص(۱۸)
انتشارات سروش روی مرمر سفید را با تصویرگری معصومه کلایی در سه هزار نسخه راهی بازار کتاب کرده است.