در ادامه به بررسی چند نمونه از این اندیشهها پرداختهایم.
توماس جفرسون (۱۸۲۶-۱۷۴۳)
توماس جفرسون سومین رئیس جمهور آمریکا و از مدافعان استقلال این کشور از امپراتوری انگلستان، نویسنده اصلی اعلامیه استقلال آمریکا و بنیانگذار سنت اصلی دموکراسی آمریکایی یعنی دموکراسی جفرسونی بود. آرای جفرسون درباره آزادی، برابری، مشارکت شهروندان فرهیخته در سیاست و مسئولیتپذیری حکومت، ارکان دموکراسی آمریکایی را تشکیل میدهد.
جفرسون آدمیان را طبعا اجتماعی و سیاسی و نیازمند مشارکت در حکومت به منظور توسعه تواناییهای طبیعی خود میدانست. به نظر او مشارکت سیاسی نیازمند استغنای اقتصادی بود و از همین رو وی از دموکراسی کشاورزان و زمینداران متوسط حمایت میکرد.
جفرسون چهار اصل اساسی برای دموکراسی قائل بود: اول مشارکت سیاسی؛ دوم برابری اقتصادی؛ سوم آموزش فضائل مدنی و چهارم نمایندگی مردم به وسیله اشرافیت طبیعی. آرمان جفرسون برقراری دولتشهرهای کوچکی بود که هر یک حدود ۱۰۰ خانوار را در بر گیرد و امکان دموکراسی مستقیم را فراهم آورد. با این حال وی با توجه به اینکه نمیتوان کشور را بزرگی چون آمریکا را با نظام دولتشهرهای کوچک اداره کرد نظام فدرالی پیشنهاد کرد که در آن چنان دولتشهرهایی در درون جمهوریهای بزرگتر تمرکز یابند.
نمایندگان مردم در این جمهوریها میبایست از درون "اشرافیت طبیعی دانش و فضیلت" برگزیده شوند تا از سلطه مصنوعی تبار و ثروت جلوگیری شود. بدین ساز جفرسون میخواست دموکراسی مستقیم کلاسیک را با نظام دموکراسی نمایندگی مدرن در هم آمیزد. جفرسون همچنین خواستار جلوگیری از تمرکز اراضی کشاورزی در دست گروههای کوچک و نیز تقسیم اراضی در بین افراد فاقد مالکیت ارضی بود. به نظر او مشارکت سیاسی بدون برخورداری از میزانی مالکیت، امکان نداشت. از این رو وی را هوادار "دموکراسی کشاورزان آزاد" نامیدهاند.
جان استوارت میل (۱۸۷۳-۱۸۰۶)
جان استوارت میل فیلسوف انگلیسی از نظریهپردازان عمده آزادی و دموکراسی بود و کوشید تا اصلاحات اجتماعی در جهت تعمیق دموکراسی را به عنوان جزئی از سنت لیبرالیسم توجیه کند. وی در آغاز اعتقاد داشت که حق رای عمومی، انتخابات آزاد و رای مخفی برای استقرار دموکراسی کافی است.
از دیدگاه فایدهگرایانه میل، دموکراسی دارای این فایده اساسی بود که فساد سیاسی را از میان برمیداشت و به همین دلیل توجیه میشد، نه به دلیل اینکه مثلاً آزادی و فردیت یا حقوق اساسی انسانها را بهتر تامین میکند.
اما پس از مدتی میل از دیدگاه فایدهگرایانه فاصله گرفت. پرسشی که پس از آن ذهن میل را به خود مشغول کرد این بود که آیا مردم در دموکراسی دارای دانش و توانایی فکری لازم برای وضع قوانین و اتخاذ سیاستهای درست و موثر خواهند بود یا نه. به نظر میل مردم مثل بیمارانی هستند که احساس ناخوشی میکنند، ولی خود درمان درد خویش را نمیدانند و البته مردم میتوانند درمان پیشنهادی سیاستمداران را بپذیرند پس در سیاست هم کارشناسانی هستند که سیاستهای درست را به مردم عرضه میکنند. بنابراین میل در کتاب " ملاحظاتی پیرامون حکومت مبتنی بر نمایندگی" (۱۷۶۱) استدلال میکند که نمایندگان مردم و خود مردم توانایی و شایستگی لازم برای وضع قانون و اعمال حکومت ندارند. با این حال به نظر او وجود پارلمان و نمایندگان برای اعمال کنترل بر حکومت ضرورت دارد.
پس دموکراسی پختهتر آن حکومتی است که از یک سو مبتنی بر رای و نظر اکثریت و نمایندگان آنها و از سوی دیگر برخوردار از رای و صلاحیت "اقلیت فرهیخته" در قانونگذاری و اداره امور باشد از این رو میل پیشنهاد میکرد که کمیسیونی برای قانونگذاری برقرار شود که اعضای آن از بین روشنفکران و فرهیختگان استخدام شوند و لوایح قانونی را برای تصویب به پارلمانی مرکب از نمایندگان برگزیده مردم پیشنهاد کنند. میل همچنین پیشنهاد میکرد که مردم باسواد و تحصیلکرده از حق رای بیشتری برخوردار باشند. بنابر این میل بر ضرورت ترکیب دانش و تخصص و اکثریت عددی در دموکراسی تاکید میکرد و دموکراسی راستین را نیازمند چنین ترکیبی میدانست.
جان دیویی (۱۹۵۲-۱۸۵۹)
جان دیویی فیلسوف پراگماتیست (فایدهگرای) آمریکایی، یکی از نظریه پردازان عمده دموکراسی به شمار میرود. به نظر وی برای رسیدن به اهداف دموکراتیک یعنی آزادی، برابری و ترقی، تنها میتوان از ابزارهای دموکراتیک بهره گرفت. از دیدگاه دیویی، دموکراسی، آموزش و علم و دانش رابطه متقابل و تقویتکنندهای نسبت به هم دارند. گسترش دموکراسی نیازمند آموزش های دموکراتیک است. دموکراسی نیز خود زمینه رشد علم و دانش و پیشرفت و ترقی را فراهم میآورد. به نظر دیویی برابری اساس دموکراسی است؛ دموکراسی بر اساس این ایده استوار است که همه مردم از خرد بهرهمندند و هیچ فرد یا گروهی نمیتواند به ادعای فضل و برتری عقلی، بر دیگران حکومت کند.
دیویی میان آزادی منفی و آزادی مثبت تمیز میداد و آزادی مثبت را شرط دموکراسی میدانست. آزادی منفی صرفاً به معنی آزادی از تعرض و مداخله دیگران است، اما آزادی مثبت به معنای کوشش در پرورش خویشتن است. دموکراسی چنان که گفته شد، ارزش آموزشی دارد، زیرا گفتوگوی آزاد اذهان عمومی را پرورش میدهد و مردم را برای زندگی جمعی آماده میسازد. میان دموکراسی و علم، رابطهای نزدیک وجود دارد؛ زیرا شیوه مطلوب در دموکراسی، آزمون و تجربه و تفحص دائمی در اندیشهها و عقاید و سیاستهاست و این همان روش علم است.
منبع: کتاب آموزش دانش سیاسی-دکتر حسین بشیریه
انتهای پیام