از من خواستند کتابی تعریف کنم که جانشین کتاب وسایل ارتباطجمعی مرحوم استادم دکتر معتمدنژاد باشد. این قافله عمر عجب میگذرد. انگار دیروز بود که ایشان کتابشان را امضا کردند و به من دادند و سه سال بعد با تصمیم غیرعقلانی شورای انقلاب فرهنگی، دانشکده علوم ارتباطات منحل شد و نه ادغام. حالا میبینم که این جلسه برگزار میشود و یادم میآید که به من نامه دادند که کتابی را جایگزین کتاب دکتر کاظم معتمدنژاد کنم. میدانستم آن روزهای آخر عمرشان که به منزلش میرفتم در فکر نگارش جلد دوم کتاب «وسایل ارتباط جمعی» بودند ولی دیگر سن و شرایط روحی اجازه نمیداد که ادامه بدهند.
محسنیانراد در ادامه صحبتهایش چنین یادآور شد: سال ۶۷ زمانی که شروع به نگارش کتاب «ارتباطشناسی» کردم، در ادامه کتاب «ارتباطاتانسانی» بود که دانشکده ارتباطات قبل از انقلاب منتشر کرد و نسخهای از آن حالا در جایی پیدا نمیشود؛ اینکه عنوان کتاب «ارتباطشناسی» را انتخاب کردم علت داشت. روزی که میخواستند دانشکده ما را منحل کنند، شب قبل از آن، مرحوم دکتر معتمدنژاد با من تماس گرفتند و گفتند که میخواهند دانشکده را منحل کنند. در شوک بودیم. کسی هم نمانده بود. عنوان کردند که فردا صبح دکتر نطقی، شما و من به ستاد انقلاب فرهنگی برویم و بگوییم این چه کاری است که دانشکده را منحل میکنید؟ ادغام کنید! خدا رحمت کند دکتر توسلی، جامعه شناس را که مسوول این کار بودند. زمین گرد است و اینکه بعدها چه اتفاقی افتاد، من خیلی عصبانی بودم و گفتم که همکلاسی من در مقطع فوقلیسانس با دانیل لرنر مصاحبه کرده و او گفته است که دانشکده ارتباطات ایران در خاورمیانه اول است. خیلی پیشرفت کردهاید. گفتم برای چه میخواهید در دانشکده را ببندید؟! ایشان ناراحت شدند و مطرح کردند ارتباطات اصلا دانش نیست. چه بگویم... آن موقع بود که فکر کردم نه، دانش است. سال ۶۷ است و پنج، شش سال از انحلال دانشکده گذشته و در دوره انقلاب دوبار خارج از کشور مقاله ارائه دادم تا ببینم چه آثاری آنجاست. با ترس و لرز واژه ارتباطشناسی را ساختم.
دکتر محسنیانراد اظهار کرد: وقتی عنوان ارتباطشناسی را به کار بردم، به کار تازهای فکر میکردم. اما وقتی اینترنت آمد، ما متوجه شدیم که چند سال قبل از من کتاب «ارتباط شناسی» درآمریکا چاپ شده است و من دومین نفر هستم که این کار را انجام دادهام. این است که از آنچه که در تعاریف ارتباطشناسی در منابع غربی بود، ایده گرفتیم و تعاریف جدیدی را برای رسانهشناسی گذاشتیم که در مقدمه این کتاب آمده است.
این استاد ارتباطات همچنین درباره اینکه توصیهای که کتاب «رسانه شناسی» به صاحبان رسانه در ایران معاصر دارد، چیست؟ پاسخ داد: توصیه من این است که واقعا کتاب را بخوانند و ببینند اوضاع چگونه است و چقدر تغییر کرده است. جهان به کجا می رود و چه باید کرد و ما داریم به کجا میرویم. در ایران مطبوعاتمان در حال مرگ هستند. برای اینکه بدانند در آمریکا چه تمهیداتی اندیشیده می شود تا روزنامه ها نمیرند و سینما نمیرد، توصیه می کنم کتاب را بخوانند.
او درباره تاثیر رسانه ها و ارتباطات از قدیم تاکنون که یک سردرگمی قابل مشاهده است و اینکه این تاثیر بر روی مخاطب به چه شکلی است، گفت: حمل بر خودنمایی نشود اما شایسته است که فصل هجدهم در آمریکا و به زبان انگلیسی منتشر شود. چون سخن مهمی را ترسیم می کند. در هر کشوری که دارای نظام مسلکی است، صلاح بر این است که برای رسانه ها قدرت تاثیرگذاری بسیار بالایی را متصور شود. در نتیجه همه و حتی استادان دانشگاهی که در این کشورها در خدمت دولت هستند، این کار را انجام می دهند و برای رسانه ها یک قدرت تاثیرگذاری بسیار بالایی قائل می شوند. حُسنی که دارد این است که اولا قدرت رادیو و تلویزیون که در انحصار دولت است، کاملا قابل توجیه است و مردم به راه راست می روند. استاد دانشگاهی که دکان باز کرده است، او هم قدرت رسانه را تایید می کند. چون دکانش دونبش می شود. در نظام های مسلکی استادان دانشگاه اینگونه مفیدند که به حکومت بگویند کاری که انجام می دهد درست است. و اما در کشور لیبرال دموکراسی، قرار است مردم مصرف کننده باشند، نظام سرمایه داری هم چون قرار است پدر مردم را دربیاورد، می گوید یک رقابت سنگین است و هر چه که در راس است هر کاری می خواهد می تواند بکند و در این وسط، علت آن سردرگمی است. در نتیجه در اثرگذاری پیام به مخاطب به یک نئوکورتکس (نوقشر) رسیدم که معنی آن تک به تک مثل اثر انگشتها با هم فرق می کند و در هر کشوری متفاوت است. پیچیده است؛ یعنی تمام ماجرا در مغز انسان اتفاق می افتد. اگر خداوند این امکان را فراهم می کرد که رسانه ها این تاثیر عمیق و عمومی را بگذارند اصلا جهان اینگونه نمی شد. اگر بپذیریم که ما به جای اینکه بگوییم رسانه ها با ما چه می کنند، بگوییم فرد فرد ما با رسانه ها چه می کنیم، آن وقت جواب درمیآید که تاثیر چه می کند.