به گزارش رکنا، زن 31 ساله که به دلیل شکستگی پایش با عصا راه می رفت، لنگ لنگان خود را به اتاق دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپاد رساند و با شکایت از همسرش، به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: سال 93 هنگامی که با همسرم دچار اختلافات خانوادگی شدم، برادر و مادرم همان زمان به منزلم آمدند و با دیدن شرایط زندگی من، به مشاجره با همسرم پرداختند که کار به درگیری فیزیکی رسید.
در این میان شوهرم با ضربه چاقو برادرم را به قتل رساند و روانه زندان شد. از آن روز به بعد سختی ها و بدبختی های من نیز شکل جدیدی به خود گرفت چرا که از یک سو داغ برادر دیده بودم و از سوی دیگر از فرزندانم مراقبت می کردم.
با وجود این، پدرم مخارج زندگی من و فرزندانم را به عهده گرفت تا این که حکم قصاص شوهرم صادر شد. شبی که قرار شد حکم قانون اجرا شود، همسرم پای چوبه دار رفت و از ترس طوری به خودش می لرزید که شلوارش را خیس کرد. در این هنگام پدرم به خاطر گریه های من حاضر شد مدتی اجرای حکم به تعویق بیفتد اما بعد از آن رضایت داد تا با گرفتن چند میلیارد پول از خون خواهی برادرم بگذرد.
بالاخره در زمان دوباره اجرای حکم، اعلام گذشت کرد و شوهرم پس از تحمل شش سال زندان، آزاد شد. با وجود این، زندگی من رو به تباهی رفت چرا که این کینه و عداوت پایانی نداشت. همسرم مدعی بود در این شش سال من 9 میلیون تومان از پس انداز او را هزینه کرده ام. این در حالی بود که علاوه بر مخارج روزانه در این شش سال، دوبار نیز پسر 4 ساله ام را در بیمارستان بستری کرده ام و قلب او عمل شد.
اکنون نیز نه تنها هیچ گونه مخارجی برای زندگی نمی پردازد بلکه همان کارت بانکی واریز یارانه را نیز از من گرفته است تا جایی که در نوروز امسال مجبور شدم گوشی تلفنم را برای تهیه لباس های نو فرزندانم بفروشم. با آن که دوست داشتم زندگی ام را به خاطر فرزندانم حفظ کنم ولی باز هم برادرشوهرم با یکی دیگر از برادرانم درگیر شد و کار به شکایت کشید.
همسرم با آن که نمی خواست به طور مستقیم در این ماجرا دخالت کند اما عقده هایش را سر من خالی کرد و مرا از بالای پله های منزل به پایین انداخت به طوری که پایم شکست و چند روز در بیمارستان بستری شدم ولی باز هم به خاطر تهدیدهای همسرم جرئت نکردم حقیقت را برای پزشکان بازگو کنم و به آن ها گفتم از بالای پله ها سقوط کردم.
خلاصه بعد از عمل جراحی به منزل پدرم رفتم و حقیقت موضوع را برای آن ها شرح دادم. پدرم که همچنان از شوهرم دلگیر بود، اجازه نداد به منزلم بازگردم. از سوی دیگر نیز همسرم مرا تهدید می کرد و من از ترس نمی توانستم به خانه ام بازگردم. در همین حال مدت اجاره منزل نیز به پایان رسیده بود و به خواست صاحبخانه باید منزل را تخلیه می کردیم. من هم در پی تماس صاحبخانه همه لوازم را جمع کردم و به شهرستان بردم. حالا نیز همسرم از من به خاطر سرقت لوازم منزل شکایت کرده است و...
دیگر این زندگی فایده ای ندارد و قصد دارم از او طلاق بگیرم.
شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) رسیدگی کارشناسی و روان شناختی این پرونده با دعوت از همسر این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی توسط مشاوران زبده آغاز شد. آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی