خبرگزاری مهر- گروه جامعه_آزاده سهرابی: از وقتی قتل بابک خرمدین با یافتن بخشی از پیکر وی و بلافاصله اعترافات پدر و مادر وی مبنی بر قتل خشونت بار وی علنی شد، موجی از اظهارات درباره سلامت روانی این افراد در فضای مجازی مطرح شد. به جز واکنشهای مخاطبان درباره شنیدن چنین قساوتی که در دل این ماجراست (در صورت تأیید شدن قطعی چنین اقدامی از سوی این پدر و مادر) این مساله که این چنین پدر و مادری از چه مشکل روانی رنج میبردند یا چه علت روانی یا تفکری آنها را به سمت چنین انتخاب هولناکی کشانده است، مطرح شد. خصوصاً بعد از اعتراف آنها به قتل داماد و دختر خود با همین روش، ابعاد دیگری طرح شد.
یکی از ابعاد این ماجرا آنجا بود که در فضای مجازی پیچید که روان شناس پزشکی قانونی اعلام کرده است قاتل سلامت روانی دارد اینجا بود که برخی از کاربران از این پاسخ شگفت زده شدند، عدهای بر این طبل کوبیدند که اگر واقعاً سلامت روانی اینها تأیید شده باید از همه ترسید و عدهای دیگر در صدد شناسایی و معرفی اختلال این افراد برآمدند تا نشان بدهند این زن و شوهر اختلالات جدی روانی دارند!
مردم تعریفی از سلامت روان ندارند
انتشار اتفاقات ناگوار بسیار در جامعه طی سالهای اخیر شدت گرفته است و میتوان بدون درنگ نمونههایی از آن را به یاد آورد؛ از قتل رومینا به دست پدرش تا خودکشی یکی از مجریان سابق تلویزیون و متأسفانه باید گفت جامعه هنوز تعریف روشنی از سلامت روان ندارد. گاهی اصطلاحاتی که بار حقوقی دارند به جای اصطلاحات علمی گرفته میشوند و بالعکس. حتی روان شناسان و روان پزشکان و جامعه شناسان بدون حتی ۵ دقیقه مصاحبه حضوری با این زن و شوهر و کمترین اطلاع از زندگی این خانواده حکم به انواع اختلالات روانی آنها دادهاند؛ از اختلال ضد اجتماعی تا خودشیفته تا جنون و.... خیلیها به واسطه شنیدن چند خط نظر متهم اصلی پرونده درباره علاقهاش به بابک خرمدین شخصیت تاریخی ایرانی او را متعصب و قتل او را ناشی تعصبات میدانند و.... دامنه این اظهار نظرها به قدری طولانی است که میتوان در خصوص هر کدام از جنبههای نظری که کاربران فضای مجازی، از متخصص تا مردم عادی، در این وادی دارند، گزارشهای متعدد نوشت.
اینها همه در غیاب این رخ میدهد که در طول این سالها مباحث ریشهای سلامت روان برای اطلاع عمومی کمتر مورد توجه رسانهها و در صدر آن صد و سیما بوده است تا آنجا که سلامت روان نزد مردم تعریف روشنی ندارد.
چرا میگویند یک قاتل سلامت روان دارد؟
پیش از ورود به تعریف ساده سلامت روان اما ذکر این موضوع لازم است که آنچه در روانپزشکی قانونی برای اطلاق سلامت روان به یک متهم اهمیت دارد چیست. اینجا به درستی این سوال نزد افکار عمومی مطرح میشود که اساساً ارتکاب عملی چون قتل و حالا قتلی چنین فجیع خود نمیتواند نشان از عدم وجود سلامت روان باشد؟
سرپرست دادسرای جنایی تهران اعلام کرده بود: متهمان به قتل بابک خرمدین جهت آزمایشهای روحی و روانی به پزشکی قانونی فرستاده شدند و توسط روانشناسان آنجا مورد معاینه قرار گرفتند. روانشناسان اعلام کردند که از لحاظ روحی و روانی در حد اینکه گفته شود دچار جنون هستند مشکلی ندارند.
در واقع در ادبیات روانپزشکی قانونی سلامت روان یک فرد یعنی او دچار جنون یا کم هوشی جدی نباشد. اینکه پزشکی قانونی اعلام میکند که فرد سالم است به معنای این نیست که فرد هیچ گونه اختلال روانی ندارد، بلکه به این معناست که فرد اول از همه دچار جنون نیست و در طیف اسکیزوفرنی هم قرار ندارد و در عین حال از نظر بهره هوشی هم دچار مشکل جدی نیست و در واقع اعمال او در حیطه آگاهی و اختیارش بوده است؛ چرا که در صورت تشخیص هر کدام از اینها بار حقوقی ماجرا فرق میکند و حتی میتوان به استناد آن رافع مسئولیت کیفری شود و مجازات وی طبق قوانین تغییر کند.
اما اینکه آیا این افراد دارای اختلال شخصیت جدی مثل ضد اجتماعی هستند یا نه با این تشخیص رد نمیشود که خود چنین اختلالهایی میتواند فرد را مستعد رفتارهای ناهنجار بسیاری کند که برای تأیید آن نیاز به بررسیهای جدی تر روانپزشکی است و فقط روانپزشکی که ساعتها مصاحبه تشخیصی با چنین افرادی داشته باشد میتواند پیچیدگی اختلالهای روانی چنین قاتل خونسردی را (آنطور که تا امروز معترف شده و توسط ویدئوهای منتشر شده تأیید میشود) تبیین کند. پس از آن روان شناسان اجتماعی و جرم شناسان هستند که با بررسی دقیق پرونده میتوانند نظر بدهند و در نهایت باید برای تبیین چرایی رخ دادن چنین خشونتی که تمام مرزهای اخلاقی و انسانی را زیرپا گذاشته است نیاز به تحقیقهای علمی دقیق است تا بتواند کارساز باشد و راهکاری برای جلوگیری از روی دادن پشت سر هم چنین رخدادهایی بدهد.
با تعریف سلامت روان آشنا شویم
و اما تعریفی از سلامت روان!
سلامت روان از دو منظر قابل تعریف و بررسی است که در نهایت نیز قابل جمع است.
یک زمان وقتی داریم از سلامت روان صحبت میکنیم یعنی از نبود اختلالت روانی صحبت میکنیم که راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی که یکی از معتبرترین آنها DSM است این تشخیص را فراهم میکند. این راهنما که ویرایش پنجم آن این روزها در دسترس روان شناسان و روانپزشکان برای تشخیص اختلالات روانی است، از اختلالت طیف اسکیزوفرنی و سایر اختلالهای روان پریشی تا اختلالات افسردگی و اضطرابی و… را در بر میگیرد. این راهنما هر چند سال یکبار ویراست جدیدی ارائه میدهد که شامل بازنگریهایی در دسته بندی اختلالات روانی یا نشانههای آن است.
برخی از اختلالات هستند که سبب رنج خود فرد میشوند و کارکرد وی را مختل میکنند مانند اختلالات افسردگی و اضطرابی و به طور معمول افراد درگیر با نشانههای آن به روانپزشک یا روان شناس مراجعه میکنند و تشخیص را میگیرند و برای درمان اقدام میکنند. اما دستهای از اختلالات هم هستند که چون رنج فرد را به همراه ندارند و عموماً باعث رنج و زیان اطرافیان میشوند و اصطلاحاً فرد به مشکل خود بینشی ندارد باعث میشود پنهان بماند. اگر اطرافیان بتوانند فرد را برای گرفتن تشخیص و درمان نزد متخصص ببرند، میتوان در آمارها به آن استناد کرد اما چون مقاومت این افراد برای پذیرش مشکل زیاد است عموماً هم راهی نزد متخصصان ندارند و اکثر جرمهایی که رخ میدهد از این دسته افراد سر میزند.
واقعیت این است که جامعه ایران راه طولانی را طی کرد تا از انگ خوردن برچسب بیمار روانی و فرار از بردن مشکلات نزد روان شناس و روانپزشک عبور کند و نسبت به سالهای گذشته مراجعان بیشتری به این متخصصان رجوع میکنند اما همچنان این پیشینه در ذهن بسیاری از مردم وجود دارد. از سوی دیگر این تفکر نزد بسیاری از مردم ریشه دارد که باید خودشان از پس مشکلاتشان بر بیایند و این مساله خودش ریشهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی دارد. با جمع این مباحث میتوان گفت با وجود نشانههای موجود در سطح جامعه متأسفانه اختلالات تشخیص نگرفته زیادی در میان مردم داریم. اینجاست که رسانهها موظف هستند راهی پیش پای مردم قرار دهند تا از زیر بار مسئولیت توجه به سلامت روان خود و اطرافیان شانه خالی نکنند. این مساله که گرفتن تشخیص اختلال روانی به معنای زیر سوال بردن فرد نیست و روان درمانی و روانپزشکی به قدری در این سالها پیشرفت کرده است که بهبود مؤثری را به همراه دارد باید گوشزد شود ضمن اینکه ممکن است فرد به صورت کوتاه مدت دچار هیجاناتی شود که با مراجعه زودهنگام و بررسی مشکل جلوی تبدیل آن به اختلال گرفته میشود که خود مبحثی گسترده است.
اما از یک منظر عام تر نیز سازمان بهداشت جهانی نیز تعریفی از سلامت روان یا ویژگیهای فرد با سلامت روان خوب را تعریف کرده است. ویژگیهایی چون احساس خوشایندی، لذت از زندگی، خندیدن و شاد بودن. انعطاف پذیری، توانایی مقابله با استرسهای زندگی و مقابله با ناملایمات زندگی (تاب آوری)، انتقاد پذیری، مشارکت همه جانبه در زندگی در فعالیتهای هدفمند و ارتباطات مثبت، توانایی ایجاد تغییر، رشد و بالندگی، تعادل بین اجتماعی بودن و عزلت، کار و تفریح، خواب و بیداری، استراحت و فعالیت، احساس خوب از فرهیختگی و پیشرفت، با توجه به تفکر و مغز، جسم، روان، خلاقیت، پرورش عقل، توانایی مراقبت از خود و دیگران، اعتماد به نفس و احترام به نفس خوب از آن جمله است.
شاید به نظر برسد رسیدن به چنین مرتبهای از زندگی که به صورت فردی و میان فردی از چنان سلامتی برخوردار باشیم که در تعریف سلامت روان بگنجیم سخت و دور از شرایط زندگی این روزها خصوصاً با ققرار گرفتن در دوران کرونا به نظر برسد. شاید بگوییم نقش ویژگیهای شخصیتی یا حتی وراثت در این میان بسیار دخیل است و یا سبکهای فرزندپروری که از سر بسیاری از بزرگسالان امروز گذشته است را چه کنیم! بله واقعیت این است که قرار گفتن هر لحظه در این چهارچوب سخت است اما آگاهی و شناخت آن و همچنین مسئولیت پذیر بودن در قبال خود و دیگران برای حرکت به سمت سلامت روان باعث میشود بتوانیم در اکثر مواقع در این چهارچوب بمانیم که این تلاش خود میتواند نشانه مهمی از سلامت روان فرد باشد.