ایران از دیرباز به علت حضور در شاهراه طلایی موسوم به جاده ابریشم، همواره قلب تجارت و پل ارتباطی اصلی مشرق و مغرب بوده است. پس از شکلگیری دولتهای جدید ناشی از فروپاشی شوروی در آسیا مرکزی و اروپای شرقی و افزایش تعداد دولت_ملتهای جنوب و شرق آسیا، این امید میرفت که ایران با متکثرسازی ارتباطات اقتصادی و سیاسی خود با ملل تازه متولد شده، نقش جدیدی در نظام ژئوپلیتیک بینالمللی بازی کند که شوربختانه به علت غفلت دولتهای وقت، بسیاری از این فرصتهای بی نظیر تاریخی از میان رفتند.
ایران میتوانست به سادگی و صرفا با کاربست دیپلماسی حرفهای، محل اتصال ریلی و جادهای ژاپن، کره، چین و هند به ترکیه و اروپا باشد و از این طریق به دستاوردهای متنوع اقتصادی و سیاسی دست یابد. اگر ایران در چنین شرایطی قرار داشت، دیگر امکان بسیار کمتری برای فشار بر ایران در چانهزنیهای بینالمللی به وجود میآمد و دستکم دیگر امکان ایجاد امکان اجماع امنیتی علیه ایران در کشورهای آسیایی و اروپای شرقی از میان میرفت.
عدم دسترسی کشورهای آسیای میانه و روسیه و قفقاز به آبهای گرم اقیانوس هند و خلیج فارس، باعث شده بود که ایران یک کارت طلایی برای اتصال این کشورها به دریا و اقیانوس و خروج از بنبست باشد و این کشورها را به خودش وابسته کند. شوربختانه این فرصت هم با غفلتهای ناشی از بیتدبیری مسئولین کشور سوخت شد و ایجاد مزیت نسبی مجدد برای احیای این پتانسیل به سرمایه، انرژی و زمان بسیار زیادی نیاز دارد.
همچنین امکان اتصال ایران به تمامی کشورهای یاد شده از ناحیه یک دیپلماسی فعال در حوزه انرژی نیز وجود داشت که میشد با یک برنامهریزی و افزایش توان رقابتی بخش خصوصی ایرانی، شبکهای از پالایشگاههای مبتنی بر نفت و گاز ایران در ایران و در این کشورها ایجاد شود و ایران به محور خطوط لوله نفت، گاز، اتیلن و همچنین شبکه برق سرزمینهای یاد شده متصل شود و میلیاردها دلار سرمایه را به کشور جذب کند و از این طریق امنیت پایدار برای کشور ایجاد کند.
تمامی این فرصتها صرف درگیریهای بی حاصل داخلی در کشور و منطقه شد که باعث شد توجه اصلی سیاستگذاران و قانونگذاران کشور به امر اصلی حکمرانی که همانا توسعهیافتگی و ایجاد امنیت مبتنی بر اقتصاد است، غفلت بورزند و طلاییترین فرصت اقتصاد ایران از میان برود.