به گزارش خبرگزاری مهر، دهمین گردهمایی اصحاب علوم انسانی، اجتماعی و فرهنگی انقلاب اسلامی با موضوع «حکمرانی فرهنگ در دولت آینده (مسائل و قلمروها)» به همت پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد. در این نشست جمعی از محققان و پژوهشگران حوزه علوم انسانی به ارائه دیدگاه های خود پرداختند. نگار کریم پور( دانشجوی دکترای مطالعات زنان)، دکتر مجتبی همتی فر (دکترای فلسفه تعلیم و تربیت) ، دکتر ریحانه نادری نژاد ( دکترای جامعه شناسی)، دکتر فاطمه صدر( دکترای فلسفه)، زهرا محسنی( دانشجوی دکترای جامعه شناسی) ، اسماعیل فراهانی( دانشجوی دکترای جامعه شناسی)، دکتر سجادصفار هرندی( دکترای جامعه شناسی)، دکتر مصطفی زالی( دکترای فلسفه غرب)، فاطمه رایگانی ( دانشجوی دکترای فلسفه) و دکتر محمد رحمتی( دکترای جامعه شناسی) به ترتیب به بیان دیدگاه های خود درباره مسائل و قلمروهای حکمرانی فرهنگ در دولت آینده پرداختند.
کریم پور: الگوی مداخله حاکمیت در حوزه خانواده مشخص نیست
در ابتدای این نشست نگار کریم پور دانشجوی دکتری مطالعات زنان با بیان اینکه دچار خلاءهای گفتمانی و نظری در سیاست های حاکمیت در حوزه خانواده هستیم، گفت: میزان، قلمرو و مبانی دخالت دولت در زمینه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به عنوان یکی از چالش های مهم در سده اخیر به حساب می آید که چالش ما نیز در کشورمان مشخص نبودن الگوی مداخله حاکمیت یا دولت در حوزه خانواده است.
کریم پور در ارائه اش با عنوان «نگاه تطبیقی به ساختارهای حمایت از خانواده در ایران و جهان» تاکید یکجانبه بر دلالت های سیاستی پارادایم فمینیسم تشابه و غفلت از توجه به دلالت های سیاستی پارادایم «فمنیسم تفاوت» را یکی از چالش های این حوزه در کشور ما دانست. کریمپور افزود یک چالش دیگر ما در حوزه سیاستگذاری زن و خانواده، کشاکش دو مفهوم برابری و عدالت جنسیتی است. همین مسئله ما را درگیر مناقشات نظری بیپایانی می کند و به همین جهت لازم است تا ما ببینیم که الزامات و تبعات این ها مثلاً در سیاست های جمعیتی یا سیاست های تشکیل خانواده چیست و تصمیم بگیریم.
دانشجوی دکتری مطالعات زنان با بیان اینکه عنوان عدالت را در حالی در اسناد بالادستی داریم و می خواهیم آن ها را وارد ساختارها کنیم که دچار تعارضات نظری حول آن هستیم،گفت: خود مفهوم عدالت را فمنیست ها نیز به کار می برند و معتقدند که هدف اگر برابری است، عدالت راهی برای رسیدن به آن است. به عبارتی معنای همین واژه را در اسناد بالادستی و قانون های برنامه مان، مشخص نکرده ایم و در خصوص ظاهر همین واژه نیز حرف داریم.
ساختارهای حوزه خانواده الگو و نظام ارتباطی مشخصی ندارند
این پژوهشگر حوزه سیاست گذاری زنان و خانواده، عدم پیروی ساختارها از الگویی ثابت در سیاست گذاری را از جدی ترین مسائل در حوزه دولت و خانواده خواند و افزود: ما در پژوهش مان ۲۰ کشور را به طور مستقیم و تعداد بالاتری را به صورت غیرمستقیم بررسی کردیم و مشاهده کردیم که در آن کشورها بنا به سیاستی که داشته اند، ساختارهایشان را نیز بر همان اساس چیده اند. به عبارتی اگر قائل به دولت رفاه یا سیاست های لیبرالی هستند این قضیه را در ساختارهای خودشان نیز اعمال کرده اند برای نمونه در دولت های رفاه نقش وزارت خانه خانواده بسیار پررنگ تر است. وی اضافه کرد: ساختارهای حوزه خانواده الگوی مشخصی ندارند مثلاً در حوزه سیاستگذاری کلان، شورای فرهنگی اجتماعی زنان، معاونت زنان ریاست جمهوری یا کمیته امور بانوان مجمع، مجلس شورای اسلامی و ساختارهای متکثری را داریم که هیچ نوع نظام ارتباطی میان آن ها مشخص نیست و با هم رقابت های گفتمانی بنیادینی دارند و نسبت میان این ساختارهای اجرایی نیز روشن نیست. به عبارتی نهادی که متولی و هماهنگ کننده بین این ها باشد مشخص نیست.
کریم پور در پایان گفت: به طور کلی یک آشفتگی و تعارض در حوزه مداخله دولت در خانواده مشاهده می کنیم که به نظر می رسد برای حل این تعارضات گفتمانی نیاز به یک اتحاد حداقلی در حوزه گفتمانی داریم. علاوه بر این باید الگوی سیاستی مان را روشن کنیم و بعد از آن الگوی ساختاری مان در دولت نیز روشن شود.
همتی فر: نظام آموزشی ما فلسفه تربیتی ندارد
مجتبی همتی فر دانش آموخته دکتری فلسفه تعلیم و تربیت نیز در این جلسه با بیان اینکه اگر بخواهیم ناظر بر مسائل امروز، گزارشی را که هیئت مشاوران ماوراء بحار در ۱۹۴۹ تهیه کرده و در آن مسائل نظام آموزشی ما را در پیوند آموزش و توسعه بررسی کرده اند، بازسازی کنیم می توانیم این موارد را ذکر کنیم: الآن «کیفیت آموزش» ما به شدت نامناسب است که نتایج آزمون هایی بین المللی شاهدی بر آن است. شکافی که در «عدالت آموزشی» شاهدش هستیم، بی توجهی به جنبه های «پرورشی» و صرفاً نگاه به جنبه های آموزشی آن هم با الگوی کنکوری، بی انگیزگی ونارضایتی که معلمان دارند، ذوق زدگی مدیران نسبت به الگوهای وارداتی و بسته های سیاستی چون سند توسعه پایدار ۲۰۳۰ و مسائلی از این دست به زعم گروه مشاوران ماورالبحار هم نشانه هایی از بیماری و نه علت آن هستند.
همتی فر ادامه داد: گزارش ماوراءالبحار به نکته دقیقی اشاره می کند که نظام آموزشی ما فلسفه تربیتی ندارد و مبتنی بر فلسفه – به خصوص با تاکید بر فلسفه سیاسی اجتماعی - نیست. از این جهت ما نیازمند الگوی پیشرفت تربیت محور یا فرهنگ محور داریم که الآن نه نظریه آن آنچنان وجود دارد و نه اینکه اساساً برنامه توسعه بر اساس آن نوشته می شود. بر اساس همین دغدغه ها و گزارش ها بوده که از همان ابتدا دغدغه انقلاب فرهنگ و تحول بنیادین مطرح می شود که برای سال ها جز مطالبات اصلی کشور بوده که بر اساس یک فلسفه تربیتی نسبتاً بومی(که هنوز نیز جای کار دارد) یک طرح راهبردی نوشته شود ( که نوشته شد) که دغدغه فعلی کشور اجرایی کردن آن سند هست.
ذغذغه تحول بنیادین داریم اما تغییراتمان محدود به ساختارهاست
دانش آموخته دکتری تعلیم و تربیت چالش های پیش روی دولت در مسئله آموزش و پرورش را دو دسته چالش نرم افزاری و سخت افزاری معرفی کرد و گفت: در چالش های نرم افزاری به عبارتی ما دغدغه تحول بنیادین را داریم اما الگوی تحول آفرینی اجتماعی و آموزشی نداریم و مجموع تحولات و تغییرات ما محدود به تحولات ساختاری است. ما الگوی حکمرانی و مدیریت کلان آموزش و پروش را به خصوص در زمانی که با شرایط و اسناد بین المللی روبرو می شویم، نداریم. بین دوگانه مدیریت و الگوی دولتی سازی و مدیریت یا الگوی خصوصی سازی مانده ایم. با اینکه در دوره هایی به سمت دولتی سازی رفتیم، اما امروزه نگاه ها به خصوصی سازی و واسپاری است در حالی که ما باید به سمت مردمی سازی حرکت کنیم. کرونا نشانه ها و علائم بیماری و چالش ها را خیلی برای ما پررنگ تر کرد و برای بعد از آن به خصوص در تعامل با فضای مجازی، ایده ای نداریم. همین الآن اینکه مدرسه چه جایگاهی در آموزش دارد با چالش روبرو هستیم. مجموع این چالش ها نشان می دهد که ما نیازمند کار نظری هستیم و مسئله ما در حوزه تحول در علوم انسانی گره خورده است و باید در این نقطه کاری را انجام دهیم چرا که این مسائل گرهش به سادگی و در حوزه خود وزارت خانه حل نمی شود و باید در حوزه آموزش عالی حل شود.
وی افزود: بخشی از مشکلات ما نیز مشکلات سخت افزاری، لجستیکی و زیربنایی است. مسائل مهمی که دولت آینده به جد گرفتار آن خواهد بود. برای نمونه بعد از استخدام های دهه ۶۰ اکنون با موج بازنشستگی معلمان روبرو هستیم. همین مسئله در عین اینکه یک فرصت بزرگ است، یک تهدید جدی نیز به شمار می رود. فرصت است چون انجام درستش می تواند منجر به نوسازی نظام تعلیم و تربیت شود و تهدید است اگر به جای نیروی فکری و فرهنگی و مربی ، کارمند وارد این ساختار شود. دشواری های مربوط به معیشت معلمان وجود دارد که با موضوع اول نیز گره جدی می خورد. نکته آخر نیز که بواسطه کرونا شدت گرفته است، افزایش ترک تحصیل و بازماندگی از تحصیل است. آمارها ناظر بر این قضیه وحشتناک هستند و گفته می شود دو و نیم تا سه و نیم میلیون دسترسی به کلاس های مجازی ندارند.
نادری نژاد: هر چند نامنسجم و غیرپیوسته ولی نئولیبرالیسم در بدنه آموزش و پرورش وجود دارد
ریحانه نادری نژاد فارغ التحصیل دکتری جامعه شناسی اقتصادی نیز در این نشست به تشریح « سیاست های نئولیبرالی در آموزش و پرورش» به عنوان یکی از مسائل دولت آینده پرداخت و گفت: وقتی که از نئولیبرالیسم در ایران صحیت میکنیم در وهله اول دو واکنش روی می دهد یک برخورد نفی مطلق امکان صحبت از نئولیبرالیسم در ایران است که غالباً یک سری اصول و مبانی مدرسی را جلوی خود قرار دهد و در ادامه بگوید که ما اصلاً در چنین فضایی نیستیم و دو اینکه آن را برساخته نگاه چپ بداند و عملاً به خاطر اینکه این سازه مفهومی از سوی منتقدانش مطرح شده آن را نفی کند. در حالی که ما این امکان را نمی توانیم رد بکنیم چرا که عملاً نه این مفهوم و نه مفاهیمی شبیه به آن عینیت مطلق پیدا نمی کند و نمی توانیم بگوییم که تمام و کمال به ظهور رسیده است.در مجموع می توان گفت که ما می توانیم از این صورت بندی برای چیزی که بعد از انقلاب با آن مواجه بوده ایم استفاده کنیم.
نادری نژاد اضافه کرد: سه حوزه گزاره های کلامی، سیاست های اجرایی دولت های بعد از انقلاب و دانشی که در خصوص اداره آموزش و پرورش در این دوره چهل ساله از سر گذراندیم ، در پژوهش من به قرابت زیاد این مسئله با سیاست های نئولیبرال حکایت دارد. خروجی ای که تاکید می کند دال های اصلی در این چهل ساله بر مبنای اصل کم یابی، اصالت رقابت، مشارکت خصوصی یا مکانیزم کارایی به جای عدالت استفاده می کند که از آن می توان نتیجه گرفت که هر چند نامنسجم و غیرپیوسته ولی نئولیبرالیسم در بدنه تعلیم و تربیت آموزش و پرورش ما وجود داشته و شواهد تجربی کمی نیز ندارد.
باید به دنبال نگاه جدیدی برای شکل دادن مقاومت در برابر این روند بود
دانش آموخته دکتری جامعه شناسی اقتصادی ادامه داد: فارغ از اینکه حوزه نظر نمی تواند این موضوع را احصا کند و در مورد آن حرف بزند یا مقاومتی در برابر آن شکل بدهد ولی ما در عرصه عملیاتی همینطور داریم پیش می رویم. اگر بخواهیم نئولیبرالیسم را به عنوان ایدئولوژی ای که ارزش گذاری آن بر مبنای رقابت و اصالت دادن به بازار است به نئولیبرالیسم در آموزش و پرورش ترجمه کنیم این می شود که معلم و شاگرد به عنوان تعقیب کننده منافع شخصی شان در بازار دانش هستند و عرضه کننده است که تعیین می کند چه چیزی تولیده شده و به چه قیمتی عرضه شود.
وی در پایان گفت: آنچه که در ادبیات موجود در حوزه آموزش وپرورش نئولبیرالی وجود دارد و در آموزش و پرورش انتقادی به آن پرداخته می شود، به راحتی قابل احصا هست و هر چقدر که ما بخواهیم در قالب این شعار که ما کلیتی به اسم نئولیبرالیسم در ایران نداریم از آن فاصله بگیریم موفق نخواهیم بود. آن چیزی که در خصوص دولت های آینده نگران کننده است این است که همچنان اصل بر این است که مدارس و فضاهای تجاری مدارس و خدمات خصوصی استفاده کنیم و همان سه راهبرد اصلی تسهیلات خصوصی سازی، فروش دارایی و خرید خدمات تنها گزاره های پیشنهادی کاندیداها بوده است. ما باید به دنبال نگاه جدیدی باشیم با این هدف که حداقل مقاومت هایی در برابر این روند شکل بگیرد.
صدر: رویکردهای غربی آموزش فلسفه به کودک به شدت عرصه کتاب کودک را تحت الشعاع قرار داده است
فاطمه صدر دکترای فلسفه، در ارائه اش به چالش های «آموزش فلسفه» و «پرورش تفکر» در عرصه کتاب کودک و نوجوان پرداخت و گفت: فضای آموزش فلسفه و تفکر در ایران متاثر از برنامه ها و رویکردهای غربی تحت عنوان آموزش «فلسفه برای کودکان»، «آموزش فلسفه با کودکان» یا «آموزش فلسفه به زبان ساده برای کودکان و نوجوانان» طی بیست سال گذشته به شدت عرصه تولید کتاب کودک را تحت الشعاع قرار داده است. گروه های داخلی که در فضای همکاری با سازمان های بین المللی مانند یونسکو یا موسسات و اندیشکده های علوم انسانی غربی هستند نیز به این موضوع در ایران بسیار دامن زده اند.
صدر با اشاره به پررنگ شدن کمّی و کیفی آموزش فلسفه و اندیشه ورزی در حوزه ترجمه و تألیف کتاب کودک، اظهار داشت: نکته جالب این است که این کتاب ها توسط اهالی علوم انسانی به ویژه فلاسفه و نه داستان نویسان به نگارش در می آیند و برخلاف گذشته، اندیشمندان عرصه های مختلف علوم انسانی، برای تربیت شهروند آینده آگاه به مبانی و متخلق به اصول، خود را در خدمت تعلیم و تربیت در آورده اند.
دسته بندی کتاب های آموزش فلسفه به کودکان در ایران
این مدرس دانشگاه، کتاب ها را چنین دسته بندی کرد: به صورت کلی با دو نوع کتاب در زمینه آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان مواجه هستیم. دسته اول، کتاب هایی تحت عنوان «فلسفه با کودکان PWC» است که عهده دار انتقال و آموزش مفاد علوم انسانی غربی: مبانی و نظریه های فلسفه محض، فلسفه علوم اجتماعی، فلسفه سیاسی، فلسفه تعلیم تربیت، فلسفه روانشناسی و ... و مفاهیم فلسفی و اخلاقی: صلح، آزادی، مسئولیت، مشارکت، دوستی، عشق، زیبایی و ... مبتنی بر فلسفه غرب به کودکان است. دسته دوم، کتاب هایی تحت عنوان «فلسفه برای کودکان P۴C» که با تقلیل فلسفه به روش آن یعنی فلسفه ورزی و اندیشیدن، به دنبال این است که کودکان را با الگوی «تفکر برای خود» (thinking for itself) رشد بدهد و به همین خاطر، کاری با تاریخ اندیشه فلسفی، پاسخ های فلسفی فیلسوفان و مکاتب و نظریه های فلسفی ندارد؛ بلکه دغدغه اصلی اش این است که با وام گیری از دیدگاه تعلیم و تربیتی عمل گرایی و با توجه به نسبی گرایی و تکثرگرایی حاکم بر جهان اندیشه غرب مخصوصاً فضای پست مدرن، بچه ها را با تفکر مستقل آموزش بدهد.
صدر ادامه داد: از مشهورترین کتاب های ترجمه شده دسته اول، مجموعه شش جلدی تألیف خانم برژیت لابه و همکاران با مقدمه ای فلسفی از آقای مصطفی ملکیان است. حاوی داستان های مینیمال و تصویرسازی کمیک که با تمرین های فلسفی گفتگومحور در پایان هر بخش، رویکردهای بنیادین فلسفه غربی از جمله سکولاریسم، پلورالیسم، لیبرالیسم و ... و مفاهیمی جون برابری جنسیتی، دموکراسی و ... را با هدف تربیت شهروند آینده آموزش می دهند. به عنوان مثال یکی از این کتاب ها به آموزش مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر اختصاص دارد؛ مفاهیم و اصول فلسفه سیاسی و اجتماعی در جلد دیگری طرح بحث می شود؛ یک جلد ناظر بر موضوعات روانشناسانه است. این کتاب ها بدون اینکه اسمی از یک فیلسوف، مکتب یا نظریه پرداز بیاورند مبانی را منتقل می کنند. همچنین کتاب های آموزش دهنده مفاهیم فلسفی و اخلاقی به کودکان مانند کتاب های تاد پار که یک نویسنده آمریکایی است که برای کودکان می نویسند و تعدادی از کتاب هایش در ایران ترجمه شده است. تاد پار از آنجا که همجنس گراست مفاهیم کش دار نظیر صلح و خانواده را که طی سال های گذشته در ادبیات نظری غرب، توسعه مفهومی پیدا کرده اند را با تکیه بر مبانی LGBTها طرح می کند.نوع دوم از کتاب های دسته اول، کتاب هایی را در بر می گیرند که با هدف انتقال تاریخ اندیشه غرب و نه صرف مفاهیم و مبانی، نگارش یافته اند. این کتاب ها داعیه دار این هستند که ما علاوه بر اینکه باید عقلانیت ورزی، مبانی و مفاهیم فلسفی را به کودکان آموزش دهیم تا آن ها برای خودشان اندیشه ورزی کنند، لازم است نظریه ها و تاریخ اندیشه بشری را نیز به آنها منتقل کنیم. این کتاب ها یا با محور قرار دادن دسته بندی های موضوعی فلسفی مانند شناخت، اخلاق، من، سیاست و ... یا پرسش های فلسفی و اخلاقی به روایت تاریخ اندیشه بشری می پردازند.
این پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت کودک اضافه کرد: دسته دوم، کتاب هایی هستند که با عنوان فلسفه برای کودکان مطرح می شوند. متیو لیپمن، بنیانگذار این روش است که کتاب های داستانی و نظریش در ایران نیز ترجمه شده اند. کتاب های کودکان او در قالب رمان بلند نوشته شده اند و هدفشان این است که بچه ها، مهارت های منطق و تفکر انتقادی را همراه با تفکر فلسفی و اخلاقی یاد بگیرند ولی به هیچ عنوان پاسخ فلسفی را از مکتب یا فیلسوفی نگیرند؛ بلکه آنچه خودشان در مسیر تفکر به آن می رسند را باور کنند. فیلیپ کم به تأسی از او، حرکتی را در استرالیا شروع کرد که از همان روش داستان پردازی برای آموزش تفکر و عقلانیت ورزی به کودکان استفاده می کرد. تفاوت در این است که کتاب های مورد تایید کَم برای تفکر، رمان گونه نیستند؛ بلکه داستان های کوتاه همراه با تصویرند که مفاهیم فلسفی را منتقل می کنند و فاقد مهارت های منطقی پیچیده شده در لابهلای داستان هستند. منطق از طریق فعالیت ها و مهارت های راهنمای معلم این کتاب ها آموزش داده می شوند. بیشتر این کتاب ها، ترجمه شده و غالباً در مدارس به ویژه مدارس غیرانتفاعی که رقابت هایی برای برگزاری کلاس تفکر هم بین شان برقرار است، بدون توجه به مبانی، اهداف و پیامدهای تعلیم و تربیتی آن، آموزش داده می شوند.آخرین نوع از کتاب های آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان ذیل دسته دوم (الگوی فلسفه برای کودکان)، کتاب هایی است که اسکار برنی فیه، فیلسوف فرانسوی آن ها را به نگارش درآورده است. برنی فیه با استفاده از روش گفتگومحور لیپمن، قالب و روش آموزش تفکر به کودکان را تغییر داد و از فضای داستان خارج شد. کتاب های خود را پرسش محور و بدون روایت داستانی نوشت و از پویانمایی، تصویر و فیلم هم استفاده کرد.
صدر در پایان گفت: تاکنون دو عنوان کتاب از دسته اول برای آموزش مفاهیم فلسفه اسلامی به کودکان در ایران چاپ شده اند: «آموزش مفاهیم فلسفه اسلامی به کودکان» و «پرسش های عمیق برای بچه های دقیق». دو عنوان هم از دسته دوم برای آموزش مفاهیم فلسفی و دینی مانند روح و مجردات. نکته آخر اینکه طی سال های گذشته با همین رویکرد به فضای کتاب کودک توجه ویژه ای نسبت به گذشته می شود. همه این دست کتاب ها، حتی آن هایی که روایت داستانی دارند، دنبال ادبیات غنی و حس تعلیق یا فضای داستان نویسی حرفه ای نیستند. محوریت شان را بر گفتگو و تفکر درباره مفاهیم فلسفی و اخلاقی به عنوان مفاهیمی که همیشه پرسش بشر بوده اند، قرار داده اند.
محسنی: در حوزه کتاب کودک دچار انباشت مفاهیم یا خلاء موضوعی هستیم
در ادامه زهرا محسنی دانشجوی دکترای جامعه شناسی به مسئله «بحران زایی کتاب کودک در آینده» پرداخت و عنوان داشت: اولین موضوعی که لازم می دانم اشاره کنم این است که این موضوع اصلاً به عنوان مسئله شناخته می شود یا خیر؟ هر چند بعد از کتاب های کمک درسی بیشترین سهم به کتاب های کودکان و نوجوانان اختصاص پیدا می کند اما ما تا چه میزان از اینکه چه مفاهیمی در این فضادر حال تولید یا بازتولید هستند خبر داریم؟ چقدر از انباشت مفاهیم یا خلاء موضوعی در این حوزه با خبر هستیم؟ به نظر می رسد این موضوعات برای سیاستگذاران فرهنگی چندان حائز اهمیت نیست.
محسنی به ذکر نمونه هایی از خلاء موضوعی یا انباشت مفهومی در حوزه کتاب کودک اشاره کرد و گفت: برای نمونه شما اگر بخواهید برای کودک خودتان کتابی با موضوع جنگ پیدا کنید با انبوه کتاب هایی روبرو می شوید که در آن جنگ در هر حالتی مذموم و مخرب است و همیشه باید با آن به سمت صلح و سازش رفت. در مورد پذیرش تفاوت ها بی شمار کتاب پیدا می کنید ولی به اندازه انگشتان یک دست در مورد فرهنگ و قومیت های ایرانی کتاب پیدا نمی کنید. حتی با گذشت این همه سال از انقلاب اسلامی کتابی که شاخصه ها و کیفیت لازم در خصوص اسوه های مذهبی داشته باشد، پیدا نمی کنید. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که بدانیم چه کتاب هایی و تحت چه قالب هایی دارد به نوجوان ها و کودکان ما منتقل می شود.
بعضی کتاب های ترجمهای کودک مسائل را بازنمایی می کنند که مسئله جامعه ما نیست
وی افزود: مسئله دوم نیاز به یک نهاد برای نظارت بر محتوای تولید شده است. یک والد یا معلم تا یک سن خاصی می تواند وظیفه ای که یک نهاد باید انجام دهد را به دوش بکشد و آن را انجام بدهد ولی از یک سن به بعد والد نمی تواند پا به پای فرزندش جلو بیاید. چون در این حوزه ترجمه تفوق دارد فارغ از مسائل اروتیک یا ماورایی، بعضاً مسائل اجتماعی بازنمایی می شود که مسائل اجتماعی این جامعه نیست. برای نمونه در جامعه ای که روابط جنسی آزاد وجود دارد، از مسائل جدی تک سرپرستی، مادران والد و جست و جو برای فهمیدن پدر است. این مسئله اجتماعی متعلق به آن جامعه است و برایشان نیز مهم است ولی مسئله ما نیست.
محسنی در پایان گفت: سئله سوم، بحث ترجمه است و آنچه مشهود است که فضای کلی کتاب های دست کودک و نوجوانان کتاب های ترجمه ای است. این مسئله حاکی از این است که حوزه کتاب کودک نیز به بخشی از بازار بدل می شود و بر اساس منطق سود عمل می کند. این موضوع فضا را برای تولید کتاب های تالیفی با کیفیت تنگ می کند. باید کتاب کودک را از منطق بازار آزاد و سود نجات داد. آخرین مسئله نیز این است که کتاب همواره بخشی از خرید طبقه متوسط بوده و بخشی از سرمایه نمادین او به حساب می آمد اما کم کم توان طبقه متوسط نیز بواسطه قیمت بالا و نوسات قیمت کاغذ دارد از بین می رود.
فراهانی: بواسطه دوقطبی از ۸۸ به بعد توان سیاستگذاری فرهنگی را از دست دادیم
در ادامه این نشست نوبت به اسماعیل نوده فراهانی دانشجوی دکتری جامعه شناسی اقتصادی و عضو مرکز پژوهش های مجلس رسید که به مسئله «تدوام دو قطبی شدن در سیاست فرهنگی» پرداخت و اظهار داشت: طبیعتاً از موضوعاتی که در روزهای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری مورد توجه جریان های سیاسی قرار می گیرد، مسئله ایجاد دو قطبی است. عمدتاً نیز تلقی اصولگرایان این است که دو قطبی کاذبی از سوی جریان رقیب ایجاد می شود. ابتدا باید اشاره کنم که اتفاقی که ما به آن دوقطبی سازی در عرصه فرهنگ می گوییم در سطوح مختلفی به جامعه ما آسیب می زند. شاید اولین و نزدیک ترین سطح آن پیروزی جریانی باشد که از این فضا استفاده می کند و در مقابلش انفعال و دستپاچگی جریانی است که خود را حامی ارزش ها می داند. نتیجه چنین دستپاچگی را نیز در انتخابات ۹۶ و دیدار با تتلو دیدیم.
وی افزود: مسئله دیگر ایجاد شکاف اجتماعی و سیاسی بین اقشار و گروه های مختلف جامعه است و این شکاف، انتخابات را که می تواند عرصه ای برای تجدید قوا برای یک نظام سیاسی باشد بدل به صحنه ای برای بروز گسل های سیاسی و امنیتی می کند. زمانی که این گسست بوجود بیاید، وحدت ملی تضعیف می شود و دولتی تشکیل می شود که فاقد اقتدار است و چون اقتدار ندارد اصولاً نمی تواند تصمیم بگیرد و سیاستگذاری کند. به همین دلیل از سال ۸۸ به بعد ما در هیچ دوره ای سیاستگذاری فرهنگی نکردیم چرا که دولت ها توان این کار را نداشتند و عملاً بواسطه این دوگانگی که رخ داده خلع سلاح شدند.
فراهانی ادامه داد: نکته دیگر و سطح دیگری که وجود دارد این است که نخبگان فرهنگی که در این حوزه فعال بودند مجبور به سکوت می شوند و به همین واسطه ما شاهد عقب نشینی گام به گام حاکمیت در عرصه فرهنگ هستیم و کل خلاقیت فرهنگی نظام به برخورد قضایی و اتنظامی تقلیل پیدا می کند. شاید بتوان گفت که ما از دهه ۷۰ درگیر این قضیه بودیم ولی از سال ۸۸ این قضیه جدی تر شد. برای اینکه بفهمیم چطور این اتفاق می افتد، باید دقت کنیم که انتخابات ریاست جمهوری در جامعه ای که ریاستی اداره می شود یک فضای سیاسی و اجتماعی ویژه است که به شهروند این امکان را می دهد که بیاید، دیده شود و عاملیت داشته باشد و انرژی خود را آزاد کند که هم می تواند سازنده باشد و هم مخرب.جریان مدعی انقلابی گری این صحنه را می فهمد ولی با آن برخورد سیاسی - امنیتی می کند و دائماً می گوید که این تاکتیک رقیب است و مدام به مردم هشدار می دهد. در عین حال کاری که خودش می کند ایجاد دو قطبی در عرصه های دیگر است اما دو قطبی که باورپذیر نبوده و نچسب است. روی دیگر این مسئله انکار ظرفیت دوقطبی فرهنگی در درون جریان مدعی انقلابی گری است. در حالی که رقیب تنها این نقطه ضعف را برجسته و اغراق آمیز می کند. به طور خلاصه می خواهم بگویم که انکار چنین ضعفی به ما کمک نمی کند. اگر بخواهیم از این قضیه رها بشویم باید بتوانیم ریشه های اقتصادی اش را توضیح بدهیم و اگر ریشه های اقتصادی این دوقطبیسازی فرهنگی رقیب را توضیح بدهیم یعنی به مردم توضیح بدهیم که چرا در مناظرات درباره اقتصاد حرف زده نمی شود و در خصوص سایر مسائل حرف می زنیم آن موقع باید شعارهایی داشته باشیم که به لحاظ اقتصادی معنا دار باشد و بتواند فاصله ما را با آن دیگری معلوم کند.
دولت بعدی اگر نتواند باب گفتگو را باز کند بحران به وجود خواهد آورد
فراهانی در پایان گفت: این نکته را اضافه کنم که ما همین ماجرا را در حوزه علوم انسانی هم داریم و به نظر می رسد جریانی که مدعی اسلامی سازی علوم انسانی هست نه توان گفت و گو دارد و نه تن به گفت و گو می دهد. وقتی ما گفت و گو را به این معنا غیرممکن می کنیم که چیزی برای عرضه نداریم تا دیگری را با خود همراه کنیم عملاً ظرفیت این دوگانه در ما وجود دارد و به نظرم اگر دولتی با شعارهای اصول و ارزشها رای بیاورد و نتواند باب گفتگو را بازکند بحران هایی را بوجود خواهد آورد که بعد از دولت اول دکتر احمدی نژاد بوجود آمد.
رایگانی: رتوریک می تواند نقش میانجی را در بین ایدۀ مطلوب فرهنگی و فرهنگ عمومی ایفا کند
فاطمه رایگانی دانشجوی دکترای فلسفه در خصوص «جایگاه رتوریک در سیاستگذاری فرهنگی» در این نشست عنوان داشت: توجه به مسئله رتوریک در سیاستگذاری فرهنگی به طور خاص ضرورت خودش را از یک مسئله در وضع موجود می گیرد که آن مسئله فاصله ای است که میان فضای فرهنگ عمومی جامعه و آرمان فرهنگی مدنظر خودمان داریم. به خصوص وقتی در مورد یک جامعه دینی حرف می زنیم که ملاحظات فرهنگی داشته است. در چنین وضعیتی پس از چندسال می بینیم که با تغییر نسل و تغییر مسائل فاصله میان ساحت مطلوب فرهنگی و فرهنگ عمومی جامعه بوجود می آید. در حال حاضر همه این فاصله را احساس می کنیم و نسخه ای نیز که طرفین سیاسی برای این قضیه می پیچند این است که منتظرند متحجران فرهنگی بروند تا بتواند ربنای شجریان را پخش کند یا جریانی منتظر است که بصیرت مردم افزایش پیدا کند و به دامن دین و انقلاب برگردند. در چنین وضعیتی است که می بینیم اتفاقی برای پر کردن این خلا نمی افتد و اینجاست که توجه به رتوریک شاید بتواند به ما کمک کند.
وی افزود: در ادبیات امروز شاید اشتباهی که رخ داده این است که ما رتوریک را خطابه معنا کردیم و خطابه نیز الآن در باور عمومی به معنای منبر است. مراد از رتوریک فن اقناع است و در بافت سنتی خودش شامل گفتار و نوشتار می شده است ولی امروزه توسعه مفهومی پیدا کرده است و حوزه های بصری را نیز شامل می شود. شما وقتی تاریخ رتوریک را می خوانید می بینید که تمام رتوریک اندیشان و کسانی که به این موضوع پرداختند تاریخ تقویم رتوریک را با تاریخ تقویم دموکراسی توضیح می دهند. به عبارتی انگار حکومت های مردم محور توانسته اند با رشد رتوریک خودشان را رشد بدهند. رتوریک در این معنا بازوی دموکراسی بوده و در زمانی نیز که دموکراسی دچار مسئله می شده است، رتوریک ها نیز پوچ شده به مدح و ذم صرف بدل می شده است. در جوامع دموکراتیک رتوریک واسطه ای است بین حکمران و افرادی که در فضای فرهنگی عمومی زندگی می کنند. این ها می توانند با همدیگر وارد تعامل شوند در این بین حکمران نیز این فرصت را می یابد تا مطلوب خودش را صورت بندی کند و پیش ببرد. ناظر بر همین مسئله است که فردی چون ارسطو تصمیم می گیرد کتاب مستقلی در باب رتوریک یا خطابه بنویسند تا رتوریک را از جایگاهی که منحرف شده و بدل به لفاظی شده نجات دهد و به جایگاه اولیه اش برگرداند در به خدمت عموم جامعه در آرود. بعد از دوره ارسطو، رتوریک از یک فن قابل استفاده در دموکراسی به فن اقناعی صرف بدل می شود خیلی قابل استفاده اهالی علوم انسانی نخواهد بود چرا که از نظر اهل منطق از دل آن علم و یقین در نمی آید. نتیجه اش هم این می شود که خودِ لفظ رتوریک در ادامه تبدیل به مذمت می شود و مثلاً به حرف های بدون پشتوانه اطلاق می کنند.
رایگانی ادامه داد: علوم انسانی جدید بعد از یک دوره توجه دوباره ای به رتوریک می کند از این منظر که این باور خدشه وارد می کند که ما مدام باید با استدلال های عقلی صرف با مردم صحبت کنیم و به یقین مطلق برسیم. این یک صورت بندی غلط هست. بازگرداندن رتوریک به عرصه حکمرانی این کمک را می کند که ما این فاصله را یکبار دیگر پر کنیم.
وی در پایان گفت: همانطور که می دانید دوگانه امر سیاسی و سیاست در علوم انسانی وجود دارد که مراد از سیاست وجه عملی سیاست است و منظور از امر سیاسی وجه نظری و هنوز عملی نشده در سیاست است. وقتی ما در نظامی قرار می گیریم که وجه نظری و عمل نشده آن مبنای نظام سازی اش قرار گرفته است، آن وقت خیلی اهمیت می یابد که چه نسبتی می خواهد با صحنه عمومی جامعه برقرار کند. وقتی تصمیم نمی گیریم که این نسبت را برقرار کنیم و از طرفی با تکثر به لحاظ فرهنگی در جامعه روبرو هستیم، دسته ای از افراد به همین واسطه از حکمرانی ما حذف می شوند چرا که برای اینها برنامه ای ریخته نمی شود و با آن ها چون زبانشان را بلد نیستیم، گفت و گویی صورت نمی گیرد. توجه به رتوریک دو جنبه دارد که یکی اقناع پذیری خود آن مسئله فرهنگی است و دیگری طریقه صورت بندی و همراهی عمومی گرفتن است. مثلاً عدالت برای همه یک اقناع پذیری دارد ولی هر کسی نمی تواند آن را پیش ببرد. به همین جهت باید در رتوریک این دو جنبه توامان نظر داشت. برای نمونه الآن پس از چهار دهه از انقلاب برخی از ارزش ها اقناع پذیری خودشان را از دست می دهند و مسئله نیستند و از طرف دیگر آن هایی نیز که مسئله هستند زبانی برای پرداختن به آن ها وجود ندارد. رتوریک می تواند اینجا نقش میانجی ایفا کند چرا که همانطور که یکی از رتوریک پردازان معاصر گفته است هیچ عنصری پایدارتر از اقناع برای فرهنگ جامعه وجود ندارد و فرهنگ جامعه پایداری خودش را از اقناع پذیری خودش می گیرد. به نظرم باید یکبار دیگر این توجه صورت بگیرد و ما هم اصول فرهنگی خودمان و فرهنگ عمومی جامعه را با در نظر گرفتن این قضیه بازخوانی کنیم.
صفار هرندی: روایت افول دینداری جامعه ایران بر دادههای ناقص و نادقیق تکیه دارد
در ادامه این گردهمایی سجاد صفار هرندی دکترای جامعه شناسی و مدیر گروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده فرهنگ و هنراسلامی در ارائه اش با عنوان «چالش های سنجش دینداری در ایران» گفت: مسئله سنجش دینداری از مقولاتی است که ذیل جامعه شناسی دین در سنت های اصلی و خاستگاه اصلی این رشته سابقه دارد. این کار با هدف سنجش وضعیت دین داری و شاخصه های دینداری در متن زندگی اجتماعی اتفاق افتاده است. در دوره اخیر این موضوع در جامعه دانشگاهی ما یک اهمیت و حساسیت پیدا کرده است و آن جنبه گفتمانی، ایدئولوژیک و به معنایی سیاسی موضوع در بستر مناسبات جامعه ایران است. در واقع مسئله دینداری و وضع دینداری چیزی است که بواسطه آن موضع های گوناگون در حوزه سیاست، سیاست فرهنگی و حتی فلسفه سیاسی به مصاف هم می آیند.
وی افزود: مسئله دین سنجی و مطالعه میزان و کیفیت دینداری چالش هایی دارد که چالش های عمومی قضیه است. برای نمونه یک سری چالش های روش شناختی است مثلاً وقتی که می خواهیم دین را بسنجیم، چه عناصری را باید بسنجیم؟ مضاف بر آن اینکه اظهارات خود فرد قابل اتکا به عنوان یک حقیقت هست یا خیر؟ یا اینکه باید این سنجش را نه از حوزه اظهارات بلکه از حوزه رفتار استخراج کنیم.
هرندی با اشاره به تعریف یک کلان پروژه برای بررسی این موضوع گفت: آنچه سبب شد ما سراغ این موضوع به عنوان یک کلان پروژه برویم این است که با گفتمانی مواجه هستیم که از یک طرف به بعضی از ادبیات و گفتارهای علوم انسانی و اجتماعی چنگ می زند و از ادبیات جامعه شناسی دین و نظریه های این حوزه تغذیه می کند و از طرف دیگر با طیفی از علائق سیاسی و دستورکارهای سیاسی و هویتی پیوند دارد و علاقه دارد وضعیت دینداری در جامعه را انحطاط یافته و یک جور زوال و افول بفهمد و گزارش بکند تا بواسطه آن نتایج سیاسی خاصی که مطلوبش هست را بگیرد. این نوع از گفتار به برخی از شواهد و داده هایی چنگ می زند که برخاسته از جریانات زندگی روزمره یا شهودات شخصی و موردی یا داده های مربوط به برخی تحولات جمعیت شناختی و فرهنگی اجتماعی است اما معمولاً متضمن یک نوع بدفهمی و سوءتعبیرهایی در فهم موقعیت خودش است. از جمله این نوع گفتار مبتنی بر یک تصور ناقص و نادقیق از وضعیت پیشین دینداری در جامعه ایران است. چیزی که در ادبیات خود جامعه شناسی دین نیز برخی از منتقدین نظریه سکولاریزاسیون از آن با تعابیری مثل اسطوره زهد پیشینیان یا اسطوره پارسایی پیشینیان یاد می کنند. جالب اینجاست که در این گفتار به طور خاص روی تجربه حکومت دینی به عنوان زمینه و علت اصلی از دست رفتن وضعیت دینداری پیشین که خیلی خالص، زلال و فراگیر و اصیل بوده است، تأکید می کنند.
سعی داریم به تصویر صیقل خورده تری از وضعیت دینداری جامعه ایران در گذشته برسیم
وی در پایان گفت: فارغ از هر منازعه ای که ما در قلمرو بحث سیاسی و ایدئولوژیک داشته باشیم یکی از نکاتی که به نظر ما رسید به عنوان یک پروژه پژوهشی می توان روی آن تمرکز کرد این است که سعی کنیم به تصویر روشن تری از وضعیت دینداری در جامعه ایران در گذشتۀ نزدیک دست پیدا کنیم. به لحاظ اطلاعات کمی پیمایش جامعه شناختی خیلی داده های کمی وجود دارد که به این کار بیاید. چه می شود کرد که از کلیشه تصویری فراتر برویم؟ راهکاری که ما به آن فکر کردیم این است که بر اساس مجموعه ای از اسناد بر اساس آنچه که از روایت ها، زندگی نامه ها، تاریخ شفاهی یا اسناد رسانه ای و مطبوعات یا بازنمایی های اندیشه ای مربوط به همان دوره ها باقی مانده، با نوعی عملیات حفاری به تصویری صیقل خورده تر از دینداری جامعه ایران برسیم.
زالی: ما با یک فضای گلخانه ای، ایدئولوژیک و سیاسی در عرصه حکمرانی علم مواجه هستیم
مصطفی زالی دکترای فلسفه غرب از دیگر سخنرانان این نشست در تشریح «چالش های علم سنجی در دولت آینده» اظهار داشت: عنوان اولیه اعلامی برای سخنرانی من «چالشهای علمسنجی آموزش عالی» بود، ولی ترجیح می دهم موضوع را در سطحی کلانتر یعنی «چالش های حکمرانی آموزش عالی در نسبت با دولت آینده» طرح نمایم. امروز در حوزه آموزش عالی با انباشتی از چالشها متنوع مواجه هستیم که اگر مورد توجه و تحت تدبیر قرار نگیرد، وضعیت آینده آموزش عالی چندان روشن نخواهد بود. این چالشها حاصل مجموعهای از تصمیمات کلان مدیریتی انتظارات فرهنگی-اجتماعی است.نخستین مسأله آن است که از همان دهه ۶۰ شاهد گسترش بی ضابطه در آموزش عالی بودهایم به طوری که امروزه متاسفانه ۲۴۰۰ واحد آموزش عالی در کشور ما وجود دارد در حالی که در کشورهایی چون آلمان با جمعیت مشابه و سطح فناوری پیشرفتهتر، این رقم حدود یکششم یعنی ۴۰۰ واحد آموزش عالی است. معنای این حرف این است که ما ۲۴۰۰ واحدی را راه اندازی کردیم که از سویی فاقد کیفیت و زیرساخت های لازم هستند و از سوی دیگر حتی اگر کیفیت لازم نیز داشته باشند، به نیازهای واقعی پاسخ نداده و به دستگاه پمپاژ بیکار در جامعه بدل شده اند. یکی از مشکلات هر دولتی در آینده تأمین دانشجو برای این مراکز از طریق تسهیل سازوکارهای پذیرش دانشجو و نیز تأمین هزینه اداره این مراکز و به طور خاص پرداخت حقوق اساتید و کارکنان آن است.
زالی سازوکار غلط خودگردانی دانشگاهها را از طریق راهاندازی پردیسهای خودگردان، دیگر چالش آموزش عالی در دولت آینده معرفی کرد و گفت: به غلط به راهاندازی پردیس خودگردان، یک سیاست نئولیبرال گفته میشود، در حالیکه اخذ هزینه در برابر تحصیل که سیاسی رایج در کشورهای نئولیبرال است، ملازم با راهاندازی بنگاههای مدرکفروشی نیست. ما با صورتی معوج از خصوصیسازی آموزش در ایران مواجه هستیم. از اتفاقاتی که در دو دوره گذشته در دوران حاکمیت اصولگرایان اتفاق افتاد، گسترش خودگردانی دانشگاه ها با گسترش پردیس های پولی است؛ البته تأمین هزینه دانشگاهها از طریق توسعه دورههای شبانه و پردیسهای بینالمللی به دوران اصلاحات بازمیگردد، ولی راهاندازی پردیسهای خودگردان حاصل تجویز برنامه پنجم توسعه و به سالهای پس از ۸۸ بازمیگردد. پردیسهای خودگردان به عنوان طرح ایرانی، تأمین هزینه دانشگاهها از بخش خصوصی، به روالی فسادآمیز برای فروش مدرک و تولید فارغالتحصیل بیکیفیت تبدیل شده است. به طوریکه خرید و فروش پایاننامه و رساله و مقاله علمی-پژوهشی و سؤالات آزمون جامع پدیدهای رایج در این مراکز است. از طرف دیگر به دلیل جذابیت مالی این مراکز، حذف آنها نیز به سادگی ممکن نیست و این هم چالشی است که باید هر وزیر علومی در آینده با آن تعیین نسبت کند.
وی افزود: چالش سوم که من فکر می کنم چالش چهل ساله ای است که ما نتوانستیم آن را حل و فصل کنیم، تاثیر مناسبات سیاسی و غیرعلمی بر گفتمان های علمی است. یکی از مصادیق این چالش، پذیرش دانشجوی دکترا خارج از ضابطه کنکور تحت عنوان بورسیه است.در انتهای دولت احمدی نژاد آماری منتشر شد که ۳ هزار نفر در این دولت برای هیئت علمی دانشگاه بورسیه شده بودند. این عدد که در سال ۹۲ منتشر شد دقیقاً آماری بود که در سال ۸۴ به دولت آقای خاتمی نیز نسبت دادند. به تعبیری همه جریان های سیاسی دانشگاه را به عنوان غنیمتی مینگرند که که باید به معیارهای غیرعلمی میان اشخاص وفادار به خودشان تقسیم شود و هر کس که سرکار بیاید می خواهد چهره های همسو با خودش را با آخرین اولویت شایستگی علمی در دانشگاه ها استخدام کند. مصداق دیگر این چالش، راهاندازی دانشکدهها و نهادهایی علمی در بستری کاملاً غیرعلمی است. در دوران حاکمیت اصولگرایان در دانشگاه تهران، سه دانشکده جدید عمدتاً خارج از ضابطه متعارف دانشگاه و با دلایلی غیرعلمی تأسیس شده است. دانشکدههایی که بستری سهل برای جذب نورچشمیها و چهرههای ذینفوذ سیاسی تبدیل میشود.
ضعف نهاد علم و عدم امکان اتکا به شاخص های بومی علم سنجی
زالی، توسعه نهادهای علمی اعم از مجله، پژوهشکده و گروه آموزشی با ضرورت های ایدئولوژیک بدون شکل گیری گفتمان قوی و فقدان شاخص های علم سنجی بومی کارآمد را نیز به عنوان یک چالش پیش کشید و گفت: برای نمونه اقتصاد اسلامی، جامعه شناسی اسلامی یا علومی که ما به ازای خارجی ندارند و مشخص نیز نیست با چه سازوکاری باید سنجیده شوند، با ضرورتهای ایدئولوژیک ذیل نام یک مجله یا مؤسسه رسمیت پیدا میکنند. مهمترین مشکل این روش توسعه علمی، فقدان یک گفتمان تثبیتشده برای تمایز علم و جهل از یکدیگر است؛ چه تقلید سازوکارهای غربی مانند مقاله علمی-پژوهشی و چه سازوکارهای ابداعی داخلی مانند کرسیهای نظریهپردازی، هیچیک در این زمینه کارآمدی لازم را ندارد. شاهد بودهام که سخیفترین نظریات تحت عنوان تحت عنوان کرسیهای نظریهپردازی تأیید میشود و عملاً در این فضا به دلیل فقدان سنت علمی، هر سخن شاعرانه و نامدللی استعداد تبدیل شدن به نظریه را دارد. ما ضعف نهاد علم و عدم امکان اتکا به شاخص های بومی علم سنجی را نیز داریم. همان طور که پیشتر اشاره شد، بخشی از این معضلات ریشههای ایدئولوژیک دارد و شاید عمیقترین بحران ایدئولوژیک علم، مسأله علم اسلامی است. گرچه شخصاً با مفهومی به نام علم اسلامی مخالفت ندارم، ولی در کوتاه مدت و با عزل نظر از دستاوردهای جهانی علم، هرگونه تلاش را برای تحقق علم اسلامی محکوم به شکست میدانم.
وی در پایان گفت: در هر صورت به نظر من می آید که ما با یک فضای گلخانه ای، ایدئولوژیک و سیاسی در عرصه حکمرانی علم مواجه هستیم. البته همه جریان های سیاسی در این قضیه دخیل هستند و آسیب ها از طرف اصلاح طلبان و اصولگرایان هر کدام به یک نحو است. متأسفانه مناسبات سیاسی بر مناسبات اصیل علمی تقدم پیدا میکند و گاه خود را پس شعارهای ایدئولوژیکی چون دانشگاه جهانی یا بومی پنهان میکند.. این ها چالش های حکمرانی در مدیریت دانشگاه است و من اگر شخصاً بخواهم راه حلی برای این چالش ها ارائه کنم، در کوتاه مدت، به رسمیت شناختن شاخص های جهانی علم سنجی است. این شاخص ها با همه آفاتی که دارد میتواند در کوتاه مدت به این وضعیت بی بند و بار مدیریت دانشگاه ها خاتمه دهد. گرچه باید توجه داشت که هرگونه تلاش برای ورود به فضای بینالمللی بدون یک نقشه راه، خود به اضمحلال در نظم جهانی و تبدیل شدن دانشگاه به نهاد مولد علم بیحاصل و حتی بدتر از آن تبدیل دانشگاه به نهاد حاشیهای مولد علم در حاشیه نهادهای مرکزی علم در جهان میانجامد.