«در انتظار گودو»؛ جست‌وجویی برای هیچ

خبرگزاری ایسنا سه شنبه 04 خرداد 1400 - 11:42
نمایش‌نامه «در انتظار گودو» یکی از معروف‌ترین و بحث برانگیزترین نمایش‌نامه‌های جهان است که در سال ۱۹۴۸ میلادی توسط ساموئل بِکت، نمایش‌نامه‌نویس، رمان‌نویس و شاعر ایرلندی نوشته شده است.
«در انتظار گودو»؛ جست‌وجویی برای هیچ

این نمایش‌نامه داستانی عجیب از زندگی دو مرد به نام‌های «استراگون» و «ویلادیمیر» است که در یک بیابان خشک و بی‌آب و علف نشسته‌اند و انتظار شخصی به نام «گودو» را می‌کشند، اما با این‌ حال آن‌ها اصلاً نمی‌دانند که گودو کیست؟ چه زمانی قرار است بیاید و چرا می‌خواهد بیاید؟

این اثر که در واقع می‌توان آن را یکی از اولین و بهترین نمایش‌نامه‌های سبک ابزورد (=معناباخته یا پوچ) در نمایش‌نامه نویسی جهان قلمداد کرد، انتظار این دو دوست را به‌عنوان نمادی از انتظار برای زندگی معنا بخشیده است. در این نمایش‌نامه می‌خوانیم که استراگون شبی را در گودال خوابیده است، مورد هجوم افراد ناشناسی قرار گرفته و از آن‌ها کتک خورده است و اکنون با یادآوری آن خاطرات، به خشونت مردم فکر می‌کند.

پوچی این نمایش، علاوه بر این‌که در دیالوگ‌های بی‌معنا و هدف بازیگران که به طرز مضحکی به دنبال معنای زندگی می‌گردند به خوبی جلوه می‌کند، اما همین انتظار بیهوده دو شخصیت نمایش نیز به انتقال معنای پوچی پنهان در متن این نمایش‌نامه کمک می‌کند. این انتظار، برای کسی است که هیچ‌گاه قرار نیست بیاید و هیچ اتفاق خاصی قرار نیست رخ دهد و همین انتظار بیهوده، وحشتناک‌ترین اتفاق ممکن است که به زیبایی توسط ساموئل بکت و توانایی او در نوشتن کمدی‌های سیاه و طنز تلخ، نوشته شده است.

همان‌طور که گفته شد، در این کتاب می‌خوانیم که دو دوست در زمان زوال آفتاب، زیر سایه تک درختی در یک بیابان ناشناس نشسته‌اند و انتظار گودو را می‌کشند. آن‌ها از گودو کمک خواسته‌اند و در حالی که ما خواسته آن‌ها را نمی‌دانیم، فقط انتظار آن‌ها برای آمدن گودو را تماشا می‌کنیم. با این‌حال می‌توان این‌ طور تصور کرد که گودو به آن‌ها گفته «می‌رود فکرهایش را می‌کند و تصمیمش را می‌گیرد». بنابراین استراگون و ویلادیمیر، هر روز در مکانی که با گودو قرار گذاشته‌اند حاضر می‌شوند تا شاید در یکی از همین روزها، گودو از راه برسد.

تعبیر جالبی که توسط یکی از منتقدین در مورد این نمایش‌نامه مطرح شده «طلب و انتظار معنا در بی‌منطقی کامل» است، چراکه ما در این نمایش‌نامه پوچی و تهی بودن را از تک‌تک دیالوگ‌های شخصیت‌ها برداشت می‌کنیم. در واقع گودو هیچ‌وقت قرار نیست بیاید و قرار نیست ناجی کسی یا کسانی باشد. با این‌حال، اما آن دو نفر به طرز ربات‌گونه و خنده‌داری همچنان منتظر آمدن او هستند. آن‌ها بارها ناامید می‌شوند و چندبار تصمیم می‌گیرند تا دیگر هیچ‌وقت به آن نقطه برنگردند، حتی یک روز آن‌ها تصمیم می‌گیرند فردا با خود طناب بیاورند و خودشان را از همان درخت حلق‌آویز کنند. استراگون و ویلادیمیر بارها می‎‌خواهند تمامش کنند، اما حتی با آگاهی از نیامدن گودو، باز هم منتظر او می‌مانند و این تمثیل کاملی از طلب انتظار و معنا در بی‌منطقی کامل است.

شاید بتوانیم تکرار را مهم‌ترین عامل در نمایش‌نامه «در انتظار گودو» بدانیم که بر بی‌معنایی و خستگی متن، تأثیرگذار است. این نمایش‌نامه از دو شخصیت اصلی به نام‌های استراگون که فردی فراموش‌کار و ناآگاه است و دیگری ویلادیمیر که دقیقاً در نقطه مخالف استراگون بوده و  فرد آگاه و مطلعی به‌نظر می‌رسد تشکیل شده است.

بارها در طول نمایش‌نامه می‌بینیم که استراگون حتی موقعیتی که در آن قرار گرفته‌اند و دلیل حضورشان را از یاد می‌برد و هر بار ویلادیمیر از ابتدا برای او توضیح می‌دهد که آن‌ها در انتظار شخصی به نام گودو هستند. در چنین شرایطی ما هر بار در این چرخه تکراری پرتاب می‌شویم و این دقیقاً مانند حالتی است که ما ناگهان از حالت خلسه‌ای طولانی خارج شده‌ایم، به این فکر می‌کنیم که ما کیستیم و این‌جا چه می‌کنیم و دوباره با همان فکرهای تکراری به خلسه می‌رویم.

در این نمایش‌نامه هر صحنه با انتظار آن دو نفر در زیر درخت آغاز شده و با ناتوانی آن‌ها در رفتن، خاتمه می‌یابد. در پایان هر روز پسر بچه‌ای از سمت گودو به دیدن آن‌ها می‌آید می‌گوید «درست است که آقای گودو امروز نیامدند، اما فردا حتماً می‌آیند». این روند، اما هر روز تکرار شده و پایانی ندارد. شاید بتوانیم این پسر بچه را به امیدی تشبیه کنیم که همواره در شرایط سخت، در گوشه‌ای از دلمان جرقه می‌زند و ما را به پایداری و بقا در روزهای آینده تشویق می‌کند.

این نمایش‌نامه از نمادها و مفاهیم پنهان بسیاری تشکیل شده است. از جمله این مفاهیم پنهان می‌توان به «انتظار»، «جست‌وجوی معنای زندگی»، «امید به روزهای بهتر»، «خود فریبی»، «ضعف بشر در حرکت»، و بسیاری از نمادهای دیگر اشاره کرد.

جالب است بدانید که این نمایش‌نامه تا امروز، بارها در ایران به روی صحنه رفته است که یکی از بهترین اجراهای آن در زمستان ۱۳۹۲، به کارگردانی همایون غنی‌زاده و بازی پیمان معادی و رضا بهبودی روی صحنه رفت و در مقابل دیدگان علاقه‌مندان به تئاتر و فلسفه به اجرا درآمده است.

در بخشی از این نمایش‌نامه می‌خوانیم:

ولادیمیر: حتماً ته دلت خوشحال هم هستی. حیف که خودت خبر نداری.

استراگون: خوشحالم؟ واسه چی؟

ولادیمیر: واسه این‌که برگشتی پیش خودم.

استراگون: نه بابا؟ بگو تو بمیری!

ولادیمیر: حالا تو بگو هستم. آسمون که به زمین نمیاد.

استراگون: یعنی بگم چی هستم؟

ولادیمیر: بگو خوشحالم.

استراگون: خوشحالم.

ولادیمیر: من هم خوشحالم.

استراگون: من هم خوشحالم.

ولادیمیر: هر دو خوشحالیم.

استراگون: هر دو خوشحالیم. (سکوت) خب، حالا خوشحالیم که خوشحالیم. که چی؟

ولادیمیر: هیچی، می‌مانیم تا گودو بیاید...

انتهای پیام

منبع خبر "خبرگزاری ایسنا" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.