به گزارش رکنا، مثل همیشه جلسات هفتگی خانواده را تشکیل داده و همه دور هم نشسته بودند. پدر و مادرش از هر دری حرف میزدند و نقطهنظراتشان را مطرح میکردند. خواهر و برادرش هم هر جا که دوست داشتند بنای مخالفت میگذاشتند و خیلی صریح نقطه نظرات خود را بیان میکردند:
- پدر شما اشتباه میکنید! هیچکسی نمیتواند به من بگوید چکار کنم. من هستم که روشن میکنم به انجام چه کاری علاقه دارم و شما هم باید در این مسیر مرا کمک کنید.
از اینکه میدید برادر کوچکش همایون اینقدر صریح با پدر حرف میزند، خجالت میکشید و فکر میکرد او اگر عقلش میرسید هرگز تا این حد جسارت در بیان خواستههایش نشان نمیداد.
خواهرش هما هم که از او بزرگتر بود، دست کمی از برادرش نداشت. او خیلی صریح حرف میزد و خواستهاش را با پدر و مادر مطرح میکرد و هر وقت چیزی برخلاف میلش روی میداد و زورش نمیرسید که خواسته والدینشان را عوض کند، خیلی راحت از در عصبانیت و قهر درمیآمد و تا به خواستهاش نمیرسید، دستبردار نبود.
اما او با آنها فرق داشت. از اینکه پدر و مادرش او را فرزند سر به راه و نجیب خود معرفی میکردند، حس خوبی داشت. از اینکه پدرش همیشه دست روی شانه او میگذاشت و میگفت: پسرم! حجب و حیای تو را خیلی دوست دارم و افتخار میکنم مثل خواهر و برادرت صحبت نمیکنی، به او حس خوبی میداد.
همیشه از اینکه با دیگران حرف بزند و نظرش را بگوید، برایش دشوار بود. یک جور رودربایستی و حس خجالت وجودش را پر میکرد.
با این شرایط بزرگ شده و درس و دانشگاه را تمام کرده بود. خواهرش ازدواج کرده و سر خانه و زندگیاش رفته بود. هرچه را که خواسته بود، از خانه پدر برده و پدر با وجود اینکه دستش تنگ بود، همه شرایط را برایش مهیا کرده بود. از اینکه میدید خواهرش تا این اندازه راحت خواستهاش را بیان میکند، ناراحت میشد و فکر میکرد چه لزومی دارد او به هرچه که میخواهد دست یابد.
با رفتن خواهرش فکر میکرد خانهشان آرامتر میشود، ولی تنها دو ماه بعد از آن بود که همایون یک روز بیآنکه لازم بداند مقدمه چینی کند، خیلی راحت به مادر و پدر گفته بود عاشق دختری شده و قصد ازدواج با او را دارد.
شنیدن این جمله برای والدینش مثل کوبیده شدن پتک بر سرشان بود:
- این دختری که تو از او حرف میزنی، در شأن خانواده ما نیست.
ولی همایون بیمحابا خواسته خودش را تکرار میکرد:
- شأن یک تعریف مطلق ندارد. از نظر من شأن او با شأن من باید سنجیده شود. چکار به حاشیههایش داریم که پدربزرگ و اجداد او چه کسانی بودهاند. من میخواهم با او ازدواج کنم.
مادر هرچه سعی کرده بود او را منصرف کند، بیفایده بود. دست آخر گفته بود:
- همایون جان! برادر بزرگت هنوز ازدواج نکرده است و درست نیست که تو زودتر از او ازدواج کنی.
اما همایون حرف خودش را میزد:
- این هم یکی دیگر از قوانین ساختگی شماست. برادرم شاید نخواهد تا چند سال دیگر ازدواج کند. آن وقت من باید تمام پلهای پشت سر خودم را خراب کنم؟ این چه صحبتی است که میکنید؟
برای پایان دادن به جنجال ها گفته بود با ازدواج سریعتر برادرش هیچ مخالفتی ندارد.
همایون هم ازدواج کرده و رفته بود. بعد از چند سال کار کردن و پسانداز بالاخره در محل کار به دختری علاقهمند شده بود، ولی از نظر سطح مالی تفاوت زیادی میان آنها بود. شهره قول داده بود هرطور شده نظر پدرش را به خوبیهای او جلب کند.
در نخستین جلسه خاستگاری پدر شهره گفته بود:
- من روی خیلی از چیزها چشم میبندم، ولی برای ازدواج با دخترم باید حداقل یک مراسم آبرومند و خودروی خوب داشته باشی.
تمام پساندازهایش را شمرده و جمع کرده بود. با آنها میتوانست یک خانه خوب اجازه کند و مراسم خوبی بگیرد، ولی دیگر امکان خرید ماشین نداشت.
به گذشته که فکر میکرد، میدید برادر و خواهرش موقع ازدواج از کمکهای زیاد پدر بینصیب نمانده بودند و پدر در تمام مراحل ازدواج به آنها کمک کرده بود. امیدوار بود این قضیه شامل حال او هم بشود.
با اینکه چند بار از زبان پدر شهره این مساله مطرح شده بود و چیزی به برگزاری مراسم ازدواج باقی نمانده بود، ولی پدرش به هیچ عنوان در این مورد عکسالعمل مثبت نشان نمیداد. انگار که هیچ چیزی نمیشنود و از خواسته پدر عروس آیندهاش کاملا بیخبر است.
با ناراحتی سرش را به شیشه پنجره اتاقش تکیه کرده بود. نمیدانست چگونه باید در این مورد با پدرش صحبت کند.
چند مرتبه خواسته بود در این مورد با مادرش صحبت کند، ولی احساس میکرد اگر حرفی بزند، ذهن چند ساله آنها چگونه به هم خواهد ریخت.
میدانست اگر از پدر درخواست نکند، دختر مورد علاقهاش را از دست خواهد داد و باور داشت بیان این مساله باعث ناراحتی پدر و مادرش خواهد شد. در هر دو صورت یک عمر پشیمانی و ناراحتی گریبان او را میگرفت.
مانده بود سر دوراهی گفتن و نگفتن. اصلا نمیدانست چرا بعضی از آدمها اینقدر راحت حرفشان را میزنند و عدهای دیگر تا این اندازه دست به عصا هستند.
فکر میکرد باید راه چارهای پیدا کند؛ راهی که او را از شرایط سختی که در آن قرار داشت خارج کند. باید پاسخی پیدا میکرد برای اینکه چطور باید خواستههای نگفتهاش را با دیگران مطرح کند.
دکتر مریم سامانی / روانشناس بالینی
سن نوجوانی و جوانی بویژه در ابتدای دوران جوانی که اشتغالات ذهنی زیاد است و فرد درگیریهای فکری زیادی دارد سوالات زیادی نیز در زمینههای مختلف به ذهن او میرسد، چون این دوران، دورانی است که فرد از لحاظ تحصیلی در موقعیت جدیدی قرار میگیرد و موقعیتهای جدیدی را تجربه کرده و در مباحثی چون کار، دانشگاه، اشتغال و... درگیری ذهنی بالایی را تحمل میکند از این رو فرد بر سر دوراهی اسیر میشود که نمیداند کدام راه را باید انتخاب کند. همچنین ارتباط با جنس مخالف نیز یکی از نیازهایی به شمار میرود که در پاسخ دادن به آن دچار مشکل میشوند.
همین امر سبب میشود ارتباط چندان مفیدی با خانواده خود برقرار نکنند، چون تصور میکنند در این دوران موضوعاتی ذهنشان را مشغول میکند که خانواده ممکن است نسبت به آن آگاهی و اطلاعات خاصی نداشته باشند، از این رو اگر خانواده نتواند ارتباط مناسبی با جوان و نوجوان خود برقرار کند و نتواند شنونده حرفها و نیازهای فرزندان خود باشد یا از طرفی نتوانند به استقلال و دیدگاههای جوان خود احترام بگذارند، به طور قطع دچار مشکلاتی میشوند و حتی ممکن است برخی از این جوانان و نوجوانان سرخورده شوند.
با توجه به اینکه خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی به شمار میرود، بیشترین و تاثیرگذارترین نقش مربوط به خانواده میشود، بنابراین میتوان گفت خانواده در تصمیمگیریهای درست فرزندان خود نقش مهمی ایفا میکند.
بدیهی است نخستین گام برای اینکه خانواده در این جهت بردارد این است که ابتدا به همه نظرات فرزندان خود در این سن احترام بگذارند و نقش راهنما را به عهده داشته باشند، همچنین باید منافع نوجوان را از دیدگاه فردی و اجتماعی در نظر بگیرند و واقعیتهای اجتماعی را نیز مدنظر قرار دهند. والدین نباید نظرات خود را تحمیل کنند، بیشتر باید با فرزندان خود از لحاظ فکری مشارکت داشته باشند. زمانی که فرد جوان یا نوجوان احساس میکند با خانواده خود نمیتواند صحبت کند یا راحت نیست، در این شرایط توصیه میشود ماجرا را به طور دوستانه با خانواده خود در میان بگذارد.
البته گاهی اوقات در برخی موارد نوجوان نیاز دارد از سوی والدین خود مورد تایید قرار گیرد، اما این موضوع به این معنا نیست که همیشه مجوز چنین کاری را دارد. در وهله نخست باید نوجوان یا جوان بداند نیازهای خود را از خانواده دریافت کند. شاید در برخی موارد خانواده نسبت به این مسائل شناخت و آگاهی لازم را ندارد، از این رو باید متوجه این مساله شوند تا برای حل آن آمادگی کافی را پیدا کنند.
یکی دیگر از راهکارهای درست مشورت دادن به نوجوانان است، البته به این منظور نیست که همه رفتارهای آنها را مورد تایید قرار دهید، بلکه فرزند باید یاد بگیرد همیشه در برخی امور با افراد اصلح و افراد قابل اعتماد غیر از خانواده خود مشورت کند. یکی از مباحث مهم دیگر این است که در جامعه استفاده از افراد متخصص در این امر و مشورت گرفتن بسیار ضعیف است، از این رو توصیه میشود نوجوانان اگر از جانب خانواده خود احساس میکنند فضای مناسبی برای حل مشکلاتشان وجود ندارد، از فضاهای مشورتی کمک بگیرند و حتی میتوانند از فضاهای مشورتی در فضاهای مجازی، تلفنی و حضوری بهرهمند شوند. هر قدر تعامل بین نوجوان با خانواده خود بیشتر شود و جوانان و نوجوانان به دنبال تایید شدن نباشند و هر رفتار و علمی را تحلیل کنند، بعد تصمیمگیری کنند به طور قطع مشکلاتشان کاهش مییابد.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.