عصر ایران؛ مهرداد خدیر- سیاوش سمیعی مدیرعامل پیشین منطقۀ آزاد چابهار نیز به خاطر ابتلا به کرونا درگذشت. یاد او اما تنها به سبب این پیشینه و نیز سابقۀ فعالیت در منطقۀ آزاد اروند اهمیت و ضرورت ندارد.
هر چند بیشتر پیامهای تسلیت از جانب همکاران یا همفکران او در مناطق آزاد صادر و به نقش او خصوصاً در توسعۀ چابهار اشاره شده خاصه این که مدیر عامل کنونی او را پدر معنوی منطقل آزاد چابهار توصیف کرده اما این چند سطر را به دلایل دیگری هم مینویسم.
نخست این که خدمات او در دهۀ 60 و در کوران جنگ و در ستاد بسیج اقتصادی اهمیت بیشتری دارد. چرا که طی مدتی که این ستاد، مسؤولیت سنگین مقابله با کمبود کالاها را با توزیع عادلانه با امکانات و اطلاعات آن زمان و قبل از ورود به دنیای دیجیتال بر عهده داشت نقش مهندس سمیعی چنان ممتاز بود که دست کم یک بار آخرین نخست وزیر ایران از او نام برد و به نیکی یاد کرد.
او در دو وزارتخانۀ کار و امور اجتماعی و نیز صنایع سنگین در حالی به عنوان یک مدیر تکنوکرات معاون وزیر شد که هر دو وزیر صبغۀ سیاسی پررنگی داشتند و با سابقۀ زندانی طولانی سیاسی در پیش از انقلاب شناخته میشدند. یکی ابوالقاسم سرحدیزاده و دیگری بهزاد نبوی که البته دومی بعد از انقلاب هم گرفتار زندان شد.
سیاوش سمیعی اما هیچ گاه بر خلاف فضای غالب دهۀ 60 اهل تظاهر سیاسی و ایدیولوژیک نبود و به رغم باورهای عمیق، وجه تکنوکراتیک او می چربید و به عنوان یک مدیر متخصص شناخته میشد و به همین خاطر با پایان جنگ و در دوران سازندگی در مناطق آزاد و خصوصاً چابهار این مجال را یافت تا به دنبال توسعه باشد.
دوم به این سبب که 4 سال قبل که به خرمشهر و آبادان سفر کردم و نشستی هم با مدیران منطقۀ آزاد اروند برگزار شد وقتی یادی از او شد که از کار اداری فاصله گرفته و بازنشسته شده بود از مدیر و کارشناس تا کارمند و راننده به نیکی یاد میکردند. هم از دقت و انضباط و سخت گیری های مدیریتی می گفتند و هم از مهربانی و خندهرویی و صمیمیت.
با وجه سوم خانوادگی او وقتی آشنا شدم که روزنامه نگار باسواد و فرهیخته – پژمان موسوی- ویژهنامهای پُر و پیمان دربارۀ «کیوان صمیمی» در روزنامۀ شرق منتشر کرد و تازه دانستم پدر او از مفاخر فرهنگی کرمانشاه بوده است. هر چند که گویا خود سیاوش سمیعی ارتباطی با کرمانشاهیان نداشت.
افسوس که مدیر پرسابقۀ مناطق آزاد با خدمات فراوان در دهۀ 60 نیز از ترکشهای انتخابات 88 بینصیب نماند هر چند که به درازا نکشید.
چند سال بعد گرفتار بیماریهای مختلف شد و اگرچه برای دیدار فرزند و نیز درمان به کانادا رفته بود و میتوانست در آن سامان اقامت کند ترجیح داد بازگردد وعمل جراحی قلب او هم در بیمارستانی در تهران انجام شد. عمل قلب اگرچه موفقیت آمیز بود اما یا در روزهایی که در بیمارستان بستری بود یا به سبب کاهش ایمنی بدن ویروس کووید 19 به بدن او رخنه کرد و سرانجام کرونا او را از پا درآورد.
یاد او به این سبب گرامیداشتنی است که چه در دهۀ 60 که شعار و آرمانخواهی غالب بود، چه در دهۀ 70 که سودا زدگی رونق گرفت، چه در نیمۀ دوم 80 که جا برای مدیران تکنوکرات تنگ شده بود و چه در دهۀ 90 که دوباره دریچه هایی باز شد، یک دغدغه بیشتر نداشت و آن دغدغه هم یک کلمه بود: ایران.