صبح روز جمعه بود که با گزارش قتلی به پلیس ۱۱۰، تیم ویژهای برای بررسی صحنه جرم به محل حادثه اعزام شدند و موقع ورود به منزل، با پیکربی جان پسری جوان مواجه شدند که مادرش بر سر جنازه اش نشسته و اشک میریزد.
پرونده قتل این پسر جوان، "یاشار"، هم اکنون در شعبه ۶ ویژه قتل دادسرای عموم و انقلاب تبریز، توسط "یوسف ضیامهر"، بازپرس ویژه قتل، در حال رسیدگی است.
وقتی ۲۰ ساله بودم، با همسرم آشنا شدم، همدیگر را دوست داشتیم و قصدمان هم ازدواج بود؛ با وجود مخالفتهای سرسختانه برادرم با ازدواجمان، با همدیگر ازدواج کردیم و زندگی مشترکمان آغاز شد. اما اندکی از ازدواجمان نگذشته بود که متوجه شدم همسرم تریاک میکشد؛ نه تنها همسرم، بلکه خانواده وی نیز اعتیاد داشتند.
با این که رفتار همسرم با من عاشقانه بود، اما اعتیاد تیشه به ریشه زندگی ام زد؛ بعد از چند سال، اعتیاد همسرم از تریاک به هروئین کشیده شد.
بعد از گذشت ۱۵ سال از زندگی مشترکمان، اعتیاد به هروئین برای همیشه همسرم را از من گرفت و من ماندم و پسرم یاشار. کل جوانی ام را به پایش ریختم. با کارگری و کار کردنهای شبانه روزی یاشار را بزرگ کردم، به امید آن که بزرگ شود و همدمم شود. یاشار تنها فرزندم بود و همه امیدم به زندگی. عاشقانه دوستش داشتم و با عشق تمام بزرگش میکردم.
با این که یاشار، وقتی نوجوان بود، همیشه تاکید میکرد که اصلا نمیخواهم معتاد شوم و سمت اعتیاد نخواهم رفت، اما چه کنم از روزی که چشمش را باز کرده بود دایم با صحنه خماری و مصرف مواد پدرش مواجه بود.
تا این که بزرگ شد و به سن ۲۰ سالگی رسید، در سن ۲۰ سالگی نشانه هایی از مصرف مشروبات را در پسرم دیدم و زندگی بر سرم خراب شد. گفت: " من با یک دختر آشنا شدم و میخواهم ازدواج کنم". با ازدواجش موافقت کردیم و عروسم را به خانه آوردیم. بعد از ازدواج، سرش گرم زندگی شد و شبانه روز کار میکرد تا خرج زندگی را تامین نماید.
اما بعد از مدتی، کارش را از دست داد و دوباره رفتارش عوض شد؛ دایم در حال مصرف مشروبات الکلی بود و با چاقو و قمه، نه تنها ما را بلکه همسایهها را تهدید و عربده کشی میکرد.
هیچ وقت از دست یاشار آسایش نداشتیم؛ نه من و نه عروس و نوه چهار ساله ام، آیهان. دیگر تا آن اندازه از دست یاشار خون به جگر شده بودیم که هر روز ساعت شش عصر از ترس آمدنش مثل بید بر خود میلرزیدیم و نمیدانستیم به کجا و چه کسی پناه ببریم؛ وقتی به خانه میآمد، رویمان چاقو میکشید و تهدید میکرد.
شش ماه پیش، از دست آزار و اذیتهای یاشار، پدر و دایی عروسم آمدند و عروس و نوه ام را با خود بردند. من ماندم و یاشار که هرروز رفتارش بدتر از دیروز میشد.
حتی روزی از روزها که در خانه تنها بودم، سر و کلهاش پیدا شد، خیلی مست بود؛ نمیدانستم چیکار کنم. روی هر کدام از مبلها که مینشستم، با چاقو کنار همان قسمت از مبل را پاره میکرد. به بهانه رفتن به دستشویی، بدون مانتو از خانه فرار کردم و به منزل همسایه یمان پناه بردم.
تمام روزم با ترس و نگرانی میگذشت، حتی به خاطر ترس از یاشار برای مدتی کوتاه خانه ام را عوض کردم و در گوشهای از این کلانشهر ساکن شدم، اما به دلیل بیماری سرطان و شیمی درمانی و نیازمند مراقبت، با پیشنهاد خواهرم (که به غیر از یاشار در این دنیا تنها کسم بود، چرا که پدر و مادر و برادرم را سالها پیش از دست داده بودم)، به همان خانه قبلی که نزدیک منزل خواهرم بود، برگشتم؛ تا وی بتواند از من مراقبت نماید.
دوباره روزهای تلخ من شروع شد. اما تلخترین و زهرترین روز من، روزی بود که با دستان خودم یاشار را کشتم. در این روزهای اخیر رفتار یاشار خیلی بدتر از قبل شده بود، تا آن جا که بر اساس توهمها و رفتارهای عجیبی که داشت، احساس میکردم "گل" مصرف میکند.
صبح جمعه بود. دلشوره بدی داشتم و به شدت نگران پسرم بودم که نکند وی هم مانند پدرش در دام اعتیاد به مواد مخدر گرفتار و به سرنوشت وی دچار شود. ساعت ۱۰ صبح تصمیم گرفتم به منزل پسرم بروم تا از حال و روزش خبردار شوم، با آن که خیلی اذیتم میکرد اما هیچ وقت نمیخواستم به سرنوشت پدرش دچار شود.
وقتی در را به رویم باز کرد و وارد منزل شدم، به حدی مست و بدحال بود که هزاران برابر ترس هایی که همیشه داشتم به جانم افتادند. سعی کردم رفتار بسیار آرامی با وی داشته باشم. اما یاشار در وضعیت طبیعی خود نبود، دوباره چاقو را برداشت و به سمتم حمله کرد. سخنان بسیار فجیعی نثارم میکرد. خیلی ترسیده بودم. کمد را باز کردم و چشمم افتاد به شال عروسم. آن را برداشتم و یاشار را خفه کردم. بعد از خفه کردن یاشار، با پلیس تماس گرفتم تا به جرم خود اعتراف نمایم.
به اینجا که رسید نتوانست ادامه دهد، مدام اشک میریخت و میگفت با این که یاشار، جگرگوشه ام را کشتم، اما دیگر خیالم راحت است که عروس و نوه ام در آرامش زندگی خواهند کرد.ای کاش یاشار با مرگ طبیعی میمرد.
این گزارش حاکی است این مادر متهم به قتل فرزند خود، هم اکنون در اختیار قانون قرار دارد و منتظر اجرای قانون است.