خبرگزاری مهر، گروه سیاست، صدرا دامغانی: اخیراً سه تن از اعضای مجمع تشحیص مصلحت نظام در مصاحبه های جداگانه ای یک روایت ناگفته از جلسه سال ۹۱ مجمع با رهبر معظم انقلاب ارائه کرده اند. به ترتیب آقایان مرتضی نبوی، حجت الاسلام دری نجف آبادی و صفارهرندی در مصاحبه های خود به آن دیدار اشاره و آن را روایت کرده اند. اما ماجرا چه بوده است؟
آقای هاشمی رفسنجانی با شماره بهار سال ۹۱ فصلنامه مطالعات بین المللی مصاحبه ای می کند. مدیرمسئول نشریه (مهدی ذاکریان) میپرسد؛ «یک اصلی در سیاست خارجی هست که میگوید در سیاست خارجی دوست دائمی و دشمن دائمی وجود ندارد و آنچه که دائمی است منا فع ملی است. اگر این را بخواهیم به طور مثال در زمینه رابطه با آمریکا پیاده کنیم، مخصوصاً در دوره حضرتعالی، چگونه میتوان تفسیرش کرد و در واقع نظر خود شما روی این اصل بود یا نه؟ چون بعضی وقتها همین منافع ملی همان طور که آقای دکتر سلیمی هم فرمودند در نگاه بعضی از مسئولین در واقع در تضاد با ارزشهایی است که خودشان مطرح میکنند و ایدئولوژی است که در ذهنشان است. در دوران هشت ساله مسئولیت اجرایی حضرتعالی، آیا اقدامی عملی در این خصوص صورت گرفته است یا نه؟»
آقای هاشمی در جواب می گوید: «من در سالهای آخر حیات امام (ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... از جمله مسئله رابطه با آمریکا بود.
نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره میکنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است. میخواهم بگویم این مسئله اصلاً مربوط به مسئولیت من در دولت هم نبود. تفکر من این بود و همیشه در جلسات و محافل همینطور بوده و انجام میدادیم.»
این مصاحبه با استقبال رسانه های معاند روبرو شد. از جمله سایت «بی بی سی» ۱۵ فرودین ماه در گزارشی با تیتر «رفسنجانی: از امام خواسته بودم مساله رابطه با آمریکا را در زمان حیاتش حل کند» به طور مفصل به آن پرداخت.
چند روز بعد یعنی ۲۰ فرودین سال ۹۱ اعضای مجمع تشخیص با رهبر انقلاب دیدار می کنند. گزارشی که در سایت رهبری از این دیدار منتشر شده مختصر است و سخنان رهبری نیز تنها معطوف به جایگاه مجمع و کارکرد آن است. البته ماجرای مورد نظر پس از دیدار اصلی است. پس از پایان دیدار رسمی رهبر انقلاب رو به آقای هاشمی کرده و از وی به دلیل مصاحبه اخیر که موجب سواستفاده ضدانقلاب شده انتقاد می کنند. طبق سه مصاحبه منتشر شده اخیر رهبری می گویند مباحثات هاشمی با ایشان درباره ارتباط با آمریکا جدید نبوده و از زمان ریاست جمهوری وی سابقه داشته است.
رهبر انقلاب مخالف نظر هاشمی بوده و برای این مخالفت استدلاهایی داشته اند و هاشمی در جلسه شورای عالی امنیت ملی که صوت آن نیز موجود است اقرار کرده بوده که در برابر این استدلاهای رهبری پاسخی نداشته است. درضمن رهبری گوشزد می کنند که پاسخ ندادن امام به مسئله رابطه با آمریکا به معنای مخالفت ایشان با راه حل آقای هاشمی بوده است. هاشمی این روایت را در سال ۹۱ تایید می کند و قول می دهد اثرات سوء مصاحبه اش را جبران کند.
مهم ترین وجه این ماجرا به مسئله ای برمی گردد که سالهاست آمریکا و دنباله روهای داخلی آن مشغول تکرار آن هستند و مدعی هستند که مخالفت رهبر انقلاب با رابطه و مذاکره با آمریکا یک مخالفت غیرعقلانی و ناشی از دیدگاه ایدئولوژیک ایشان بوده و ارتباطی با عقلانیت و منافع ملی ندارد. این ماجرا نشان می دهد اتفاقاً نه تنها اینگونه نیست بلکه ماجرا برعکس است. آنهایی که طرفدار مذاکره و ارتباط با آمریکا هستند دستشان از استدلال و منطق خالی است و علی رغم این مسئله همچنان بر راه خود پافشاری و اصرار دارند.
اتفاقات چند سال اخیر میان ایران و آمریکا بهترین آزمون عملی برای سنجش قوت این دو تفکر بود. رهبر انقلاب علی رغم بدینی نسبت به آمریکا و باور به اینکه مذاکره و توافق با این کشور گره ای از مشکلات مردم ایران بازنمی کند اجازه مذاکره دادند که در نهایت به برجام انجامید. توافقی که در ابتدای امر با فضاسازی و جنجال ظاهرا موید نظر تفکر حامی مذاکره و رابطه بود اما دیری نپایید که روند رخدادها نشان داد این مسئله سرابی بیش نبوده است. آمریکا نه تنها فشارها علیه ایران را کاهش نداد بلکه بیشتر هم کرد و درخواست های تازه و گسترده تری را نیز مطرح نمود.
اینکه چرا آقای هاشمی و همفکران وی علی رغم نداشتن پاسخ برای استدلال های رهبری باز هم خط رابطه با آمریکا را دنبال می کردند سوال مهمی است که نیاز به بررسی و کالبدشکافی جداگانه دارد.
نگارنده معتقد است فارع از مسئله مذاکره و ارتباط با آمریکا، ماجرای فوق بیش از هر چیز نشان دهنده نحوه اداره جمهوری اسلامی است. برخلاف تصویری که دشمن می کوشد از نحوه اداره کشور ساخته و پرداخته کرده و به خورد جامعه بدهد که رهبری در راس هرم قدرت بوده و اجازه بروز و ظهور هیچ فکر و نظر متفاوت و مخالفی را نمی دهند، این قضیه نشان می دهد کسانی که در مسائلی بنیادی مانند سیاست خارجی با رهبر انقلاب نه تنها زاویه بلکه اختلافی عمیق دارند نه فقط از دایره قدرت حذف نشده بلکه همچون مرحوم هاشمی در بالاترین مناصب کشور نیز قرار می گیرند و یا مورد دیگر آن آقای روحانی که جزو فرزندان فکری مرحوم هاشمی محسوب شده و نه تنها به منصب ریاست جمهوری می رسد بلکه می تواند ایده خود در سیاست خارجی را به بوته آزمایش نیز بگذارد. هر چند این آزمایش بهای سنگینی برای کشور و ملت داشت.
هاشمی فرصت نیافت که ایده خود را عملی کند و از این باب شاید بتوان گفت دردسری کمتری در برابر سوالات تاریخ دارد اما روحانی باید خود را برای سوالات سخت و دقیقی آماده کند. سوالات تاریخ شبیه سوالات نشست های خبری نیست که بتوان با فرافکنی از آنها گریخت. تاریخ بی رحم است.