به گزارش وب گردی خبرگزاری صداوسیما؛ در این مطلب وب گردی قصد داریم، خطبه شماره ۱۵۵ از کتاب ارزشمند نهج البلاغه با ترجمه محمد دشتی را مرور نماییم، ضمنا صوت خوانش خطبه و ترجمه آن ضمیمه شده است:
در این خطبه شگفتى هاى آفرینش خفّاش را بیان مى فرماید:
۱. وصف پروردگار
ستایش خداوندى را سزاست که تمامى صفتها از بیان حقیقت، ذاتش درمانده و بزرگى او عقلها را طرد کرده است، چنانکه راهى براى رسیدن به نهایت ملکوتش نیابد. او خداى حق و آشکار، سزاوارتر و آشکارتر از آن است که دیدهها مى نگرند. عقلها نمى توانند براى او حدّى تعیین کنند، تا همانندى داشته باشد و اندیشهها و اوهام نمى توانند براى او اندازه اى مشخّص کنند تا در شکل و صورتى پنداشته شود. پدیدهها را بى آنکه نمونه اى موجود باشد یا با مشاورى مشورت نماید و یا از قدرتى کمک و مدد بگیرد آفرید، پس با فرمان او خلقت آن به کمال رسید و اطاعت پروردگار را پذیرفت و پاسخ مثبت داد و به خدمت شتافت و گردن به فرمان او نهاد و سرپیچى نکرد.
۲. شگفتى هاى خفّاش
از زیبایى هاى صنعت پروردگارى و شگفتى هاى آفرینش او، همان اسرار پیچیده حکیمانه در آفریدن خفّاشان است، روشنى روز که همه چیز را مى گشاید چشمانشان را مى بندد و تاریکى شب که هر چیز را به خواب فرو مى برد، چشمان آنها را باز مى کند، چگونه چشمان خفّاش کم بین است که نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گیرد نورى که با آن راه هاى زندگى خود را بیابد و در پرتو آشکار خورشید خود را به جاهایى رساند که مى خواهد، روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراکم نورهاى تابنده اش باز مى دارد و در خلوتگاه هاى تاریک پنهان مى سازد، که از حرکت در نور درخشان ناتوان است، پس خفّاش در روز پلکها را بر سیاهى دیدهها اندازد و شب را چونان چراغى بر مى گزیند، که در پرتو تاریکى آن روزى خود را جستجو مى کند و سیاهى شب دیده هاى او را نمى بندد و به خاطر تاریکى زیاد، از حرکت و تلاش باز نمى ماند. آنگاه که خورشید پرده از رخ بیفکند و سپیده صبحگاهان بدمد و لانه تنگ سوسمارها از روشنى آن روشن گردد، شب پره، پلکها را بر هم نهد و بر آنچه در تاریکى شب به دست آورده قناعت کند. پاک و منزّه است خدایى که شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مایه به دست آوردن روزى قرار داد و روز را چونان شب تار مایه آرامش و استراحت آنها انتخاب فرمود: و بالهایى از گوشت براى پرواز، آنها آفرید، تا به هنگام نیاز به پرواز، از آن استفاده کنند، این بال ها، چونان لاله هاى گوشند بى پر و رگ هاى اصلى، اما جاى رگها و نشانه هاى آن را به خوبى مشاهده خواهى کرد. براى شب پرهها دو بال قرار داد، نه آنقدر نازک که در هم بشکند و نه چندان محکم که سنگینى کند، پرواز مى کنند در حالى که فرزندانشان به آنها چسبیده و به مادر پناه برده اند، اگر فرود آیند با مادر فرود مى آیند و اگر بالا روند با مادر اوج مى گیرند، از مادرانشان جدا نمى شوند تا آن هنگام که اندام جوجه نیرومند و بالها قدرت پرواز کردن پیدا کند و بداند که راه زندگى کردن کدام است و مصالح خویش را بشناسد پس پاک و منزّه است پدید آورنده هر چیزى که بدون هیچ الگویى باقى مانده از دیگرى، همه چیز را آفرید.
۱۵۵- و من خطبة له (علیه السلام) یذکر فیها بدیع خلقة الخفاش:
حمد اللّه و تنزیهه
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی انْحَسَرَتِ الْأَوْصَافُ عَنْ کُنْهِ مَعْرِفَتِهِ وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَایَةِ مَلَکُوتِهِ هُوَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِینُ أَحَقُّ وَ أَبْیَنُ مِمَّا تَرَى الْعُیُونُ لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بِتَحْدِیدٍ فَیَکُونَ مُشَبَّهاً وَ لَمْ تَقَعْ عَلَیْهِ الْأَوْهَامُ بِتَقْدِیرٍ فَیَکُونَ مُمَثَّلًا خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى غَیْرِ تَمْثِیلٍ وَ لَا مَشُورَةِ مُشِیرٍ وَ لَا مَعُونَةِ مُعِینٍ فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ فَأَجَابَ وَ لَمْ یُدَافِعْ وَ انْقَادَ وَ لَمْ یُنَازِعْ.
خلقة الخفاش
وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِکْمَةِ فِی هَذِهِ الْخَفَافِیشِ الَّتِی یَقْبِضُهَا الضِّیَاءُ الْبَاسِطُ لِکُلِّ شَیْءٍ وَ یَبْسُطُهَا الظَّلَامُ الْقَابِضُ لِکُلِّ حَیٍّ وَ کَیْفَ عَشِیَتْ أَعْیُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ نُوراً تَهْتَدِی بِهِ فِی مَذَاهِبِهَا وَ تَتَّصِلُ بِعَلَانِیَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِیَائِهَا عَنِ الْمُضِیِّ فِی سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا وَ أَکَنَّهَا فِی مَکَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِی بُلَجِ ائْتِلَاقِهَا فَهِیَ مُسْدَلَةُ الْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا وَ جَاعِلَةُ اللَّیْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِی الْتِمَاسِ أَرْزَاقِهَا فَلَا یَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ وَ لَا تَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِیِّ فِیهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضِّبَابِ فِی وِجَارِهَا أَطْبَقَتِ الْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِیهَا وَ تَبَلَّغَتْ بِمَا اکْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِی ظُلَمِ لَیَالِیهَا فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّیْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً وَ النَّهَارَ سَکَناً وَ قَرَاراً وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّیَرَانِ کَأَنَّهَا شَظَایَا الْآذَانِ غَیْرَ ذَوَاتِ رِیشٍ وَ لَا قَصَبٍ إِلَّا أَنَّکَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَیِّنَةً أَعْلَاماً لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا یَرِقَّا فَیَنْشَقَّا وَ لَمْ یَغْلُظَا فَیَثْقُلَا تَطِیرُ وَ وَلَدُهَا لَاصِقٌ بِهَا لَاجِئٌ إِلَیْهَا یَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ وَ یَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ لَا یُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْکَانُهُ وَ یَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ وَ یَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَیْشِهِ وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ فَسُبْحَانَ الْبَارِئِ لِکُلِّ شَیْءٍ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَیْرِهِ.