سیامک همانطور که روی نیمکت لم داده بود به سمیرا نگاهی کرد و گفت: چرا دست از لجبازی و خودخواهی برنمیداری؟ من کاری نکردم که تو تصمیم به جدایی گرفتی.
تو دختر تحصیلکرده و روشنفکری هستی این تصمیم عجولانه و غیرمنطقی از تو بعید است. باور کن من هیچ وقت به تو خیانت نکردم ارتباط من در حد یک دوستی معمولی بوده است.
سمیرا ابروهایش را درهم کشید و با تحکم پاسخ داد: اینجا هم دست از حرفهای تکراری و بیارزشت برنمی داری؟ فکر کردی من همان دختر چشم و گوش بسته یک سال پیشم که خام حرف و وعدههای تو شدم؟ دوست معمولی؟ واقعاً ارتباط با جنس مخالف را اینقدر راحت تفسیر میکنی؟ حاضری من با یک مرد دوستی معمولی داشته باشم؟
سیامک با حالتی پرخاشگرانه چشم غرهای به سمیرا رفت و گفت: من یک مرد هستم و تو یک زنی، من میدانم که چارچوب دوستی هایم را چگونه تعریف کنم که کسی وارد حریم خصوصی ما نشود.
سمیرا سرش را به علامت تأسف تکانی داد و گفت برای خودم متأسفم!
لحظاتی بعد منشی دادگاه زوج جوان را به داخل شعبه فراخواند... سیامک و سمیرا با چند گام فاصله وارد شعبه شدند.
قاضی دادگاه پس از دقایقی که مشغول خواندن دادخواست بود سرش را بلند کرد و رو به سیامک گفت: میهمانی رفتن را دوست داری؟
سیامک تا خواست توضیحی بدهد، سمیرا به یکباره گفت: جناب قاضی میهمانی رفتن را دوست دارد. ارتباط با جنس مخالف را دوست دارد. خوشگذرانی با رفقایش را دوست دارد و برای موجه کردن هرکدام هم دلایلی میتراشد که فقط خودش آن را قبول دارد!
قاضی از سیامک پرسید: چند هفته دیگر باید سالگرد ازدواجتان را برگزار کنید. چرا حالا اینجایید؟ چطور باهم آشنا شدید؟
سیامک با نگاهی حق به جانب پاسخ داد: از همسرم بپرسید که توهم توطئه دارد. ما حدود یکسال و نیم پیش در یک میهمانی باهم آشنا شدیم. در همان برخورد اول احساس کردم با دخترهای دیگر فرق میکند و بلافاصله به او پیشنهاد دوستی دادم و سمیرا هم پذیرفت. چند ماه بعد هم بهخاطر علاقهای که به هم پیدا کردیم تصمیم گرفتیم باهم ازدواج کنیم.
قاضی از سمیرا سؤال کرد: با توجه به اینکه در یک میهمانی باهم آشنا شدید آیا از او تحقیق کردی؟
سمیرا گفت: سیامک آنقدر خوش بیان و زیرک بود که تقریباً هر دختری با او ارتباط برقرار کند شیفته او میشود. آنقدر حرفهای قشنگ زد و وعدههای شیرینی را مطرح کرد که احساس کردم نباید در دادن جواب مثبت لحظهای تردید کنم.
قاضی پرسید: مشکل از کجا شروع شد؟
سمیرا جواب داد: معمولاً هفتهای یکبار با دوستانمان میهمانی و دورهمی میگرفتیم و من و سیامک هم، باهم میرفتیم آخرین بار جلوی همه دوستانمان انگشتری به من داد و از من خواستگاری کرد و هفته بعد از آن هم خانوادهها در جریان قرار گرفتند و ما با هم ازدواج کردیم. اما آن مراسم خواستگاری غیررسمی آخرین باری بود که من و سیامک بهصورت مشترک به میهمانی رفتیم و از آن به بعد همسرم به بهانه اینکه من متأهل شدهام دیگر اجازه نداد در میهمانیهای مجردی شرکت کنم اما خودش در همه مجالس شرکت کرد. بارها اعتراض کردم که اگر جای مناسبی برای من نیست پس جای مناسبی برای همسر من هم نیست اما سیامک با دلایلی که فقط خودش آن را قبول دارد عنوان کرد که من مرد هستم و اشکالی ندارد که بروم.
سمیرا ادامه داد: در نهایت چند ماه پیش سیامک را با چند دختر در یک میهمانی دستگیر کردند و بعد از خبردار شدن تصمیم داشتم از او جدا شوم اما به دست و پای من افتاد و به من قول داد که دیگر به میهمانی نرود و من هم بهخاطر حفظ آبرو و زندگیام گذشت کردم و او را بخشیدم. با این حال 3 هفته بعد دوباره به میهمانی دیگری رفت و فهمیدم که او نمیتواند دست از کارهایش بردارد.
قاضی به سیامک گفت: مگر قول نداده بودی؟ چرا دوباره بدون همسرت در میهمانی دوستانت شرکت کردی؟
سیامک گفت: جناب قاضی بحث سمیرا شرکت کردن در میهمانی نیست او فکر میکند من خیانت میکنم و با دخترها در ارتباط هستم.
سمیرا حرف سیامک را قطع کرد و با صدای بلند پرسید: مگر ارتباط نداری؟ مگر بعد از هر میهمانی حداقل چند دختر با تلفنت تماس نمیگیرند؟
سیامک گفت: آنها دوستان معمولیام هستند و هیچ ارتباط خاصی هم بین ما نیست. من زمانی که تو را انتخاب کردم بر این باور بودم که تو تحصیلکرده و روشنفکر و اجتماعی هستی واقعاً اگر میدانستم اینقدر نگاه بستهای داری هرگز با تو ازدواج نمیکردم!
سمیرا با تعجب نگاهی به قاضی کرد و گفت: جناب قاضی میبینید؟! اگر در مقابل کارهایش لبخند میزدم و سکوت میکردم الان یک دختر اجتماعی و روشنفکر و فهمیده بودم اما وقتی به فکر زندگی و همسرم هستم یک دختر کوته فکر و غیراجتماعیام.
سمیرا قدری آب خورد و گفت: من حاضر نیستم با مردی که به جای خانواده فقط بهدنبال خوشگذرانی است زندگی کنم.
سیامک هم که ظاهراً از تصمیم سمیرا تعجب نکرده بود خیلی خونسرد گفت: اگر میتوانی من را با این شرایط تحمل کنی که هیچ، اگر نمیتوانی بهتر است از هم جدا شویم.
سمیرا در جواب گفت: باشه جدا میشویم و همه مهریهام را هم همین الان اجرا میگذارم تا بعد از آن راحتتر به کارهایت برسی!
قاضی رو به مرد جوان کرد و گفت: اگر به مجلسی میروی که جای موجهی نیست قطعاً خودت هم بهعنوان یک مرد متأهل نباید به آنجا بروی. حالا هم مینویسم که یک ماه در کلاسهای مشاوره شرکت میکنید تا پس از آن در موردتان تصمیمگیری کنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حوزه خانواده
متأسفانه نبود آشنایی صحیح، انتخاب هیجانی، بیتعهدی و نبود صداقت در رفتار و گفتار مرد جوان باعث شده این زوج جوان دچار مشکلات متعددی شوند، البته سمیرا هم باید میدانست که آشنایی در یک میهمانی و بدون تحقیق پاسخ مثبت دادن به سیامک ممکن است برایش مشکل ساز شود. از طرفی باید بگویم که بزرگترین اشتباه سیامک این است که با داشتن همسر همچنان بهدنبال روابط دوران مجردی است که ضربه مهلکی بر زندگی اش وارد میکند. با این حال زوج جوان باید با نگرشی تازه زندگی مجردی را از زندگی متأهلی تفکیک کنند.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.