حوزه سیاسی خبرگزاری فارس- دو روز دیگر تا روز تاریخی 28 خرداد مانده و به بهانه سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، به سراغ محمدحسین شعاعی، عضو هیئتعلمی و مدیر هسته ارتباطات میانفرهنگی دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) رفتیم تا ضمن تبیین جایگاه و اهمیت دیپلماسی فرهنگی برای کشور، مشکلات موجود و ظرفیتها و راهکارهای پیشروی دولت سیزدهم را بررسی کنیم.
فارس: با توجه به اینکه ادبیات دیپلماسی فرهنگی، ادبیات جدیدی هست و یکی از عناصر قدرت نرم در دنیا بهحساب میآید و کشورهای مختلفی در این حوزه سرمایهگذاری میکنند و از این طریق قدرت بینالمللی خود را جلو میبرند، میخواستیم درباره اهمیت این موضوع با شما گفتوگویی داشته باشیم. اهمیت این مسئله هم برای مردم و هم برای مسئولین هنوز چندان جاافتاده نیست و گاهی در فضای مجازی میبینیم که دراینباره سؤال دارند که چرا چنان بودجهای برای بخشهای فرهنگی بینالملل هزینه میشود و یا بهصورت کنایهوار عرضه میدارند «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است». آیا اساساً این گفتمان صحیح است که فضای بینالملل خارج از فضای داخلی بوده و قابل تفکیک است؟
شعاعی: در واقع حوزه دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی و زیرمجموعههای آن یعنی دیپلماسیهای مضاف، چنانکه گفتید متأخر بوده و کمتر بدان پرداخته شده است. لذا به نظرم ما در این فضا در ردههای مختلفی در داخل کشور نیازمند یک «جنبش» هستیم؛ حال این جنبش میتواند گونهها یا گامهای مختلفی داشته باشد، ازجمله طرح مباحث و به عبارتی تولید اندیشه. از یک بعد وارد فضای تبدیل اندیشه به ایده میشود که خروجی آن به سیاست و در فضای عینی، به اقدامات و راهبردها یعنی عملیاتهای اجرایی ختم میشود.
بنابراین دیپلماسی فرهنگی از چند حیث اهمیت دارد؛ اولاً و بالذات نظام جمهوری اسلامی ایران، اساساً یک «ماهیت فرهنگی» دارد که یکی از اجزای آن، دین است. البته این تعریف، بهصورت خاص، تعریف ما از انقلاب اسلامی ایران نیست؛ بلکه خوانشی است که دیگران هم از انقلاب ایران داشتهاند و آن را یک انقلاب فرهنگی در نظر گرفتهاند. ردپای این رویکرد فرهنگی در انقلاب را میتوانید در برخی سیاستهای اوایل انقلاب مانند صدور گفتمان و ارزشهای انقلاب ببینید. تعدد و تنوع سازمانها و سیاستهای فرهنگی نشاندهنده اهمیت بالای فرهنگ برای جمهوری اسلامی ایران است. اولین علت این مسئله در مبانی نظری، ارتباط دین و فرهنگ میباشد که من فعلاً بدان ورود نمیکنم و مجال دیگری میطلبد.
در کشورهای مختلف تحولاتی در تاریخ سیاست خارجی ذیل روابط بینالملل رخ داده که بعدها با ورود رسانهها و شبکههای اجتماعی، «ارتباطات میانفرهنگی» اهمیت و جایگاه بالایی پیدا کرده است. همزمان با این تغییر و تحولات، فضا و قدرت سخت که ناظر به ابزار و ادوات و آلات هست، تا حدودی جای خود را به «قدرت نرم» میدهد؛ قدرت نرم بهصورت خلاصه یعنی قلب و ذهن مخاطبان خارجی را به سمت خود متمایل، و بلکه در یک مرحله بالاتر تسخیر کنیم. ایالات متحده آمریکا در این حوزه برجسته است و تصویری خود بهعنوان «سرزمین رؤیاها و ایدهها» ایجاد کرده است.
اگر شما به کشورهای مختلف ازجمله چین بروید، دوست دارند حداقل یکبار حضور در آمریکا را تجربه کنند. این فرآیند بدین خاطر طی شد که در برخی نمونههای تاریخی، به لحاظ جغرافیایی کشوری، سرزمین دیگری را فتح میکرد اما نمیتوانست ذهن و قلب مردم آن را با خود همراه کند، لذا قدرت نرم اهمیت پیدا کرد که ذیل مؤلفههای آن، فرهنگ و دین مطرح میشود.
چندین نظریه برای رابطه بین دو حوزه سیاست خارجی و داخلی وجود دارد. طبق نظریهای که به نظر من جدیتر تلقی میشود، آنها دو روی یک سکه هستند. قویتر شدن در یکی میتواند به قویتر شدن در دیگری منجر شود. ما در دیپلماسی عمومی میخواهیم از ابزارهای مختلفی در راستای اهداف سیاست خارجی خود (شامل منافع ملی و هویت ملی) استفاده کنیم. هر چقدر قدرتمان بیشتر شود، سیاست خارجی ما نیز موفقتر میشود.
دیپلماسی عمومی یکی از ابزارها است. سپس دیپلماسی عمومی را جزئیتر و مصداقیتر کردند، ازجمله دیپلماسی فرهنگی. در دیپلماسی فرهنگی در مسیر دیپلماسی و برای رسیدن به اهداف سیاسی باید از فرهنگ استفاده کرد. مؤلفههای این فرهنگ چیست؟ ذیل این مسئله، دیپلماسیهای مضاف تعریف میشود، مثلاً دیپلماسی سینما. چرا اینها مهم هست؟ بدین خاطر که رهبران انقلاب تاکنون تأکید بسیاری بر فرهنگ داشتهاند.
فارس: با توجه به فضای اقتصادی کشور و مشکلات معیشتی مردم، ممکن است این سؤال پیش بیاید که در اولویتبندی مسائل کشور در شرایط فعلی، فرهنگ نسبت به اقتصاد اولویت پسینی داشته باشد. همانطور که اشاره فرمودید این نگاه فرهنگی به حوزه اقتصاد و سیاست چقدر میتواند در رهآوردهای مالی برای کشور و مردم مؤثر باشد؟
شعاعی: بهجای تأکید بر فرهنگ، تأکید را بر «نگاه فرهنگی» میگذاریم؛ یعنی فرهنگ بهجای آنکه موضوع باشد، رویکرد میشود. با این عینک اولاً رویکرد فرهنگی این قابلیت و ظرفیت را دارد که به تمامی شئون و ساحتهای کشور بپردازد. مثلاً در قرارداد جامع همکاری با چین آیا بهتر نیست پیش از اینکه ببینیم که چه قراردادهای تجاری و اقتصادی میتوانیم با آنها منعقد کنیم، ابتدا با رویکرد فرهنگی مسئلهشناسی کنیم که اصلاً سبک زندگی چینیها چگونه است؟ چه نیازهایی دارند؟ چه ترجیحاتی دارند؟ چه تمایلاتی دارند؟
ابتدا یک نظام جامع مسئلهشناسی فرهنگی از منظر چینیها را تهیه کنیم. این نظام جامع، دو کاربرد برای ما دارد. اول اولویتبخشی در قراردادهایی که میخواهیم با آنها داشته باشیم؛ فرض کنید ما در حوزه خودروسازی قدرت خوبی داریم و میخواهیم به چین صادرات داشته باشیم. اینکه ما بدانیم آنها خانوادهمحور هستند یا خیر؟ هستههای خانوادگی آنها کوچک است یا بزرگ؟ سبک زندگی خانوادگی آنها در استفاده از خودرو چگونه است؟
اصطلاحاً اگر یک پروفایل فرهنگی مخصوص در حوزه خودرو برای چین داشته باشیم، میتواند باعث موفقیت بیشتر ما در تجارت باشد. دوم آنکه این نظام جامع، قدرت ما را بیشتر خواهد کرد. اگر شما بتوانید محصولی را به کسی بفروشید و آن خریدار خواهان محصول شما باشد، از قِبَل این میتوانید سیطره و غلبه خود را هم افزایش دهید. مثال واقعی آن «مکدونالدیزاسیون» است که در جامعهشناسی به یک تِم تبدیل شده، یعنی به آمریکا و قدرت برتر و آمریکایی شدن پیوند میدهند. یکی از مصادیق جنبشی که ابتدا عرض کردم باید به وجود بیاید، میتواند ذائقهسنجی فرهنگی باشد.
برخی معتقدند فرهنگ حوزهای است که بیشتر باید بر روی آن سرمایهگذاری کرد و نباید توقع پول درآوردن از آن را داشت. من از اساس با این حرف مخالفم. چراکه میتوان فرهنگ را در قالب محصولات یا صنایع فرهنگی به فروش رساند. فارغ از اسلام و انقلاب، ایران اساساً یک کشور فرهنگی است، چراکه ما منابع و ظرفیتهای فرهنگی بسیار بالایی داریم، تنوع قومی، زبانی، سبک زندگی و زیرمجموعههایش (تنوع پوشش، گویش و لهجه)؛ اینها همه مصادیقی از آن تنوع فرهنگی و ظرفیت فرهنگی ماست. پس ما یک کشور فرهنگی با تاریخ غنی هستیم که میتوانیم با چین رقابت کنیم. آمریکا تاریخ غنی ما را ندارد. اگر آمریکا تاریخ ما را داشت، چهبسا الآن قدرت و قوتی چندین برابر پیدا کرده بود. به همین خاطر است که آنها بیشتر به زمان حال میپردازند.
این هنر ماست که منابع فرهنگی خود را در یک قالب خوب، گیرا و جذاب درآوریم و بهصورت کاملاً اقتصادی بفروشیم. مثلاً داستانهای شاهنامه یا داستان منطقالطیر عطار. آنها چون از مفاهیم فطری استفاده کردهاند عموماً بین افراد مختلف مشترکاند و مورد اقبال واقع میشوند. این مسئله هم از حیث مالی برای ما منفعت دارد و هم از حیث قدرت نرم و اقتدار. مجدداً تأکید میکنم اساساً نوع نگاه ما به فرهنگ، دیپلماسی فرهنگی، منابع فرهنگی و محصولات فرهنگی زیرمجموعه آن باید تغییر پیدا کند.
فارس: دولتهای گذشته هرکدام در فضای بینالملل گفتمانی را دنبال میکردند، دولت اصلاحات «گفتگوی تمدنها»، دولت مهرورزی «استکبارستیزی و حمایت از مستضعفان» و دولت اعتدال «مذاکره و تعامل با دولتهای غربی» را برجسته کرد. این گفتمانها چقدر محقق شد؟ اساساً دولتها چقدر به دیپلماسی فرهنگی توجه داشتند؟
شعاعی: مشکل کمی جدیتر است؛ ما در سطح سیاستی -که فرادولتی محسوب میشود- مشکل داریم. شما جستجو کنید و ببینید چه اسناد بالادستی در حوزه دیپلماسی فرهنگی وجود دارد؟ آیا اساساً برای این حوزه سند بالادستی داریم؟ با بررسی اسناد بالادستی ملاحظه میکنیم آنچنانکه بایدوشاید به دیپلماسی فرهنگی پرداخته نشده است. مشکل بعدی یک لایه پایینتر و در سطح میانی است که سازمانهای مربوطه را دربرمیگیرد. سطح سیاستی با تغییر دولتها تغییر پیدا نمیکند اما در سطح میانی با سازمانهای مختلفی مواجه هستیم که با تغییر دولتها ممکن است سیاستهای آنها تغییر پیدا کند، چراکه مدیران آنها عوض میشود. مدیران سازمان فرهنگ و ارتباطات را -بهعنوان سازمان اصلی متولی دیپلماسی فرهنگی- وزیر فرهنگ و ارشاد تعیین میکند.
در دولتها نهتنها وزیر عوض میشود، بلکه سیاست وزارتخانه نیز تغییر پیدا میکند. سیاست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران آقای خاتمی یک چیز است، در دوران آقای احمدینژاد یک چیز و در دوران آقای روحانی هم یک چیز. مشکل دیگر آن است که ما در این سازمانها با تمرکز روبرو نیستیم، بلکه تعدد و تورم نهادی و سازمانی وجود دارد. این تنوع و تعدد در دیپلماسی فرهنگی در سازمان فرهنگ و ارتباطات، جامعة المصطفی، بنیاد سعدی، دانشگاه مذاهب اسلامی، دانشگاه اهلالبیت و... قابل مشاهده است. سایتهای آنها چه میزان مخاطب دارد؟ کدام مغز متفکر و منسجم کنندهای میخواهد این دستگاهها را در یک پازل مرتبط با هم بچیند؟
یکی دیگر از حوزههای مهم و مشابه دیپلماسی فرهنگی، دیپلماسی رسانهای است؛ یعنی استفاده از رسانه در خدمت دیپلماسی. ما در دیپلماسی رسانهای هم این مشکل را داریم. در مذاکرات وین، صداوسیما و شبکه پرستیوی از قول منابع موثق خود چیزی میگوید، مرکز دیپلماسی رسانهای وزارت خارجه، که سخنگوی وزارتخانه رئیس آن است، چیز دیگری میگوید. این چندگانگی ما در فضای دیپلماسی رسانهای را نشان میدهد.
چهبسا یکی از علل این تنوع و تعدد این باشد که ما در سیاستهای بالادستی مشخصاً به دیپلماسی فرهنگی نپرداختهایم؛ جایگاه افراد و سازمانها هنوز برای ما مشخص نیست.
سطح دیگری از مشکلات به کمبودها در حوزه آکادمیک برمیگردد. آیا ما در کشور رشتهای با عنوان ارتباطات میانفرهنگی یا ارتباطات بینالملل داریم؟ چند مجله پژوهشی و چند کتاب تألیفی ناظر به این حوزه تولید کردهایم؟ صرف ترجمه هنر نیست. این مسئله به شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت علوم مرتبط است.
پس تا اینجا به سه سطح از مشکلات اشاره شد: اسناد بالادستی، سازمانها و متون. حال ببینیم این موارد چه میزان با تغییر و گذار دولتها پیوند میخورد؟ بخشی از آنها به دولتها مرتبط است و بخشی هم فرادولتی بود و نیاز به یک عزم جدی دارد. پس با این تفسیر حل مشکلات دیپلماسی فرهنگی ما نیازمند یک جنبش است. این جنبش در این سه لایه میتواند باشد.
یکی از گامهای اولیه آن جنبش این است که درب کشورمان را نسبت به تعامل دوطرفه با خارجیها بیش از این باز کنیم. این سیاست موفقی است که چین در این عرصه داشته است. ما این ظرفیتها و منابع فرهنگی را داریم، هوش فرهنگی ایرانیان نیز به خاطر موقعیت ژئوپلیتیک ایران در طول تاریخ خوب است. عزم جزم دولتها در راستای سیاستبخشی و تأثیربخشی به اینها لازم است. مثلاً گسترش VODها و سریالهای نمایش خانگی میتواند بهعنوان یک محصول برای خارجیها مورد اقبال واقع شود.
دیپلماسی فرهنگی نیازمند توجه حاکمیت به آن سه سطح، توانمندسازی مردم و تسریع و تسهیل در خدمات مؤسسات غیرانتفاعی میباشد. یکی از سیاستهای کلان ما باید این باشد که در دیپلماسی فرهنگی دولتمحور پیش نرویم. دیپلماسی عمومی نوین اساساً «مردممحور» است. ما باید سمنهای ایرانی را فعال کنیم تا بتوانند ظرفیت منابع فرهنگی خودمان را در خدمت سیاست خارجی بکار بگیرند؛ این کار هم منفعت مالی دارد و هم موجب افزایش قدرت و اقتدار کشور میشود.
فارس: در جهت بکاری گیری هرچه بیشتر مردم در دیپلماسی فرهنگی، چه پیشنهادی برای دولت آینده دارید؟
شعاعی: نسل سوم دیپلماسی به مردم و دیپلماسی عمومی نوین توجه دارد. ما هم باید در فضای بینالملل این هنر را داشته باشیم که از سمنهای داخلی خودمان استفاده کنیم و از آنها حمایت به عمل آوریم.
یکی دیگر از ظرفیتها دیپلماسی آموزشی و دیگری گردشگری سلامت است. وزارت فرهنگ و ارشاد و وزارت امور خارجه نباید تولی این کارها را بر عهده داشته باشند، بلکه باید نظارت کنند.
انتهای پیام/