نظریه ابنخلدون در باب نظام مالیاتی یکی از مهمترین نقشهای وی در تاریخ اندیشههای اقتصادی است. ابنخلدون در اثر خود «المقدمه» نظریه مالیات و هزینههای دولت را باهم مرتبط میکند و درخصوص نرخهای پایین مالیاتی اینچنین استدلال میکند که این نرخهای پایین باعث میشوند انگیزههای کار برای نیروی کار از بین نرود و هم افراد جامعه با رضایت کامل مالیات را پرداخت کنند. به اعتقاد وی در آغاز شکلگیری یک حکومت، در یک برآورد جزئی چنین به نظر میرسد که مالیاتهای افراد تحت حکومت، درآمدی قابلتوجه عاید دولت میکند، اما در واقع مالیاتهای اخذ شده سهم بسیار اندکی در درآمدهای حاصله دولت دارد. وی مفهوم مالیات بهینه را به خوبی درک کرده است و تاثیر مالیات بر انگیزههای کاری و بهرهوری نیروی کار در اندیشههای وی قابل مشاهده است.او تاثیر مخارج دولت بر اقتصاد را مورد توجه قرار داده و براساس آن از یک سیاستگذاری عاقلانه و مولد برای مخارج دولت حمایت میکند. وی با ارائه این نظریه که نرخ مالیات باید به سطح پایه مالیاتی برسد تا انگیزه کار و فعالیت از نیروی کار گرفته نشود به عنوان یکی از پایهگذاران نظریه مدرن مالیاتی شناخته شده است. ابنخلدون معتقد است که دولتها عمدتا از طریق خرید کالا و خدمات و نیز سیاستهای مالیاتی و هزینههای خود نقش مهمی در رشد و توسعه اقتصاد کشور ایفا میکنند. همچنین دولتها میتوانند محیط را برای انگیزه کار و ترقی روزافزون مهیا سازند یا به عکس نظام ظالمانهای را که سرانجام به شکست خود دولت منجر میشود ایجاد کنند. هر چند ابنخلدون بدون محاسبه دقیق، براساس آنچه امروزه به عنوان تحلیل هزینه – فایده مشهور است، دولتها را بیکفایت میشمرد، ولی دولتها با خریدهای کلانشان هنوز نقش مهمی در اقتصاد کشور بازی میکنند. هزینههای دولت، اقتصاد کشور را با افزایش درآمدهایی که بیشتر از طریق اثر ضریب تکاثری به جریان در میآیند، تحریک میکند. در هر صورت {وی معتقد است} پادشاه اگر مقداری از مالیات جمعآوری شده را نگه دارد، تجارت راکد خواهد شد و فعالیتهای اقتصادی کشور به طور معکوس از طریق اثر ضریب تکاثری تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. دولت باید علاوه بر برنامه رفاهی برای فقرا، بیوه زنان، ایتام و نابینایان -مشروط به اینکه بار اضافی برای خزانه دولت نداشته باشد- درآمد مالیاتی خود را عاقلانه به منظور بهبود شرایط رعیت، حمایت از حقوق آنها و حمایت از آنها در قبال آسیبها صرف کند.
ابنخلدون، بحث مربوط به سودهای به دست آمده از طریق تخصصیسازی را گسترش داد تا به این نتیجه برسد که تجارت موجب مازاد تولید میشود. نخست، ابنخلدون بود که این ایده را مطرح کرد که اشخاص نمیتوانند بدون همکاری با یکدیگر «نجات» یابند و به طریق اولی این ایده را تشریح کرد که چنین همکاریای موجب دستیابی به سطحی از تولید میشود که بیش از مقدار مورد نیاز گروهی است که با یکدیگر همکاری میکنند. همچنین ابنخلدون توضیحات خود را این گونه ادامه میدهد که چگونه این مازاد میتواند در امر تجارت با ساکنان شهرهای دیگر مورد استفاده قرار گیرد. در حالی که تمرکز ابنخلدون بر مزایای تجارت از منظر کلان اقتصادی است، آدام اسمیت ابتدا در فصل دوم کتاب خود به ایده تجارت اشاره میکند. او تقسیم نیروی کار را به عنوان یک منطق متمایز برای انسان در امر تخصصیسازی در نظر میگیرد. اسمیت سپس تمایز بحث برانگیزی (در زمان خود) را بین ثروت پولی (انباشت طلا و نقره) و ثروت حقیقی یک کشور - که همانا مبادله طلا میان کشورهاست - مطرح میکند. به این سان، اسمیت از سیستم تخصصیسازی و تجارت شخصی که در نهایت منجر به حمایت از ثروت همه کشورها میشود، طرفداری میکند. این ایده که ثروت یک کشور، انباشت ذخایر آن کشور از فلزات گرانبها نیست، برای قرن هجدهم میلادی تا حدی بدیع و تازه محسوب میشود، اما بیسابقه نیست. چنان که ابنخلدون این مساله را ۴۰۰ سال پیش از آن عنوان کرده بود.
به نظر ابنخلدون: دولت بزرگترین بازار، مادر اساس و مایه همه بازارها در دخل و خرج است پس میتوان گفت وی برای مخارج دولت در اقتصاد نقشی کلیدی قائل است. نقشی که وی برای دولت در رشد و توسعه اقتصادی قائل است بسان نقش قلب در بدن است. بر این اساس وی معتقد است که دولت ثروتهای پراکنده در جامعه را از طریق نظام مالیاتی جمعآوری میکند و دوباره از طریق مخارج دولتی به پیکره اقتصاد بر میگرداند. با این مکانیزم، ثروت با سرعت به جریان میافتد و به دورترین نقاط کالبد جامعه میرسد. به اعتقاد وی مخارج دولت سبب افزایش تولید در جامعه شده و دو مرتبه از طریق مالیات به طور مضاعف به خزانه دولت بر میگردد. به نظر وی همچنین ذخیره پول توسط دولت و احتراز از خرج کردن آن باعث کند شدن چرخههای اقتصادی و رکود در جامعه میشود.
بنابر اعتقاد ابنخلدون، دولتها در فعالیتهای اقتصادی خود از دو نیرو کمک میگیرند:
١- نیروی انسانی
٢- فناوری و نیروی ماشین.
بنابراین فعالیتهای اقتصادی آن دولتی بیشتر است که جمعیت بیشتر و دانش پیشرفتهتری در اختیار داشته باشد. به زبان اقتصادی امروز، ابنخلدون برای رسیدن به توسعه اقتصادی دو عامل تولید را بیش از عوامل تولید دیگر ارج مینهد. اول عامل کار، دوم عامل سرمایه، به معنای عام آن ماشینآلات پیشرفته را نیز در بر میگیرد. ابنخلدون در مورد اهمیت نقش دولت در توسعه اقتصادی تا اینجا جلو آمده است که میگوید: سیرت شهر یعنی وسعت، رونق، جمعیت و حیطه و قدرت تمدن آن بستگی به قدرت و وسعت دولتی دارد که آن را تاسیس میکند. اگر دولت نیرومند و دارای متملکات پهناور باشد، در آن صورت شهرهایی که تاسیس میکند، به ویژه پایتخت، به سرعت رو به رشد و توسعه میگذارد. جمعیت آن رو به افزایش میرود، ابنیه و آثار یادگاری ساخته میشود و فعالیتهای اقتصادی و نهادهای علمی آن توسعه مییابد.ابنخلدون نظارت دقیق دولت را بر چگونگی عرضه کالاها لازم میداند تا از اجحاف عدهای سودجو که موجب اختلال در نظام عدالت اجتماعی میشوند جلوگیری شود. وی یکی از وظایف مهم دولت را نظارت و کنترل کافی بر همه جنبههای عرضه: اعم از کمیت و کیفیت کالاها به نحوی که منافع مصرفکننده را تامین کند میداند. در واقع دولت با نظارت دقیق باید از ثروتاندوزی نامشروع جلوگیری به عمل آورد. اما بعد از بحث درخصوص نظریات وی بهتر است به عنوان دانشجوی دکتری جامعهشناسی اقتصادی و توسعه نظر و دیدگاه وی راجع به موضوع چند بعدی توسعه بدانیم.
میثم موسائی، استاد اقتصاد دانشگاه تهران
راضیه خسروانی، دکترای جامعهشناسی اقتصادی و توسعه
بخش نخست این مقاله در مورخ ۲۳/ ۰۳/ ۱۴۰۰ در همین صفحه منتشر شد.