طبق اسناد تاریخی، محمدرضا شاه و فرح دیبا در روز ۲۹ آذرماه سال ۱۳۳۸ با هم ازدواج کرده و فرح از ۳۰ آذر آن سال تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ملکه ایران بود.
میتوان گفت فرح پهلوی با تمام نقطه ضعفهایش تنها ملکه تاریخ معاصر ایران بوده است. مقام ملکه در عصر قاجار و رضاشاه بیمعنی بود. فوزیه و ثریا نیز چنان بیمیل به دربار و امور حکومتی بودند که میتوان آنها را چون عروسکی در دربار پهلوی دانست. در این میان، فقط فرح بود که تا حدی شمایل یک بانوی سلطنتی را داشت. از این جهت بررسی زندگی و اقداماتش شاید ما را به شناخت رژیم پهلوی رهنمون سازد.
در این گزارش مروری داریم بر برخی از جنبههای زندگی فرح، آخرین ملکه ایران.
فرح دیبا تنها فرزند فریده قطبی و سهراب دیبا بود. فریده قطبی مادر فرح دیبا اهل لاهیجان در گیلان بود و از تبار "قطبالدین شریف لاهیجی" بود.
پدربزرگ پدری وی نیز سفیر ایران در هلند بود و به این ترتیب فرح برخلاف آنچه نشان میدهد، از ابتدا وصل به خانواده اشراف بود.
فرح دیبا پیش از ازدواج در ایران تحصیل کرد و برای ادامه تحصیل در رشته معماری به کشور فرانسه رفت و در کنار تحصیل به زبانهای انگلیسی و فرانسوی تسلط پیدا کرد.
فرح دیبا سه سال آخر دبیرستان را در دبیرستان فرانسوی رازی گذراند و دیپلم خود را در سال ۱۳۳۶ از این دبیرستان گرفت. وی در امتحانات دیپلم دبیرستان شاگرد اول شد و از مدرسه اختصاصی معماری پاریس پذیرش گرفت. وی کوشش کرد که از بورس تحصیلی استفاده کند ولی موفق به گرفتن آن نشد.
برای تأمین هزینه تحصیل فرح دیبا در فرانسه، مبلغ ۱۵۰ تومان هر ماه از سوی مادر و دایی او (محمدعلی قطبی) از راه وزارت خارجه به فرانک فرانسه تبدیل و برای او فرستاده میشد. این مبلغ برای تأمین هزینههای زندگی و تحصیل فرح در پاریس کافی نبود بهطوریکه فرح مجبور بود برای تأمین کسری بودجه و مخارج خود در خانه فرانسویان به عنوان پرستار بچه کار کند.
فرح در دوران دانشجویی از راه یکی از همکلاسیهایش به نام "انوشیروان رئیس فیروز" که از فعالان حزب توده ایران بود به سازمان دانشجویی حزب توده پیوست.
در سال ۱۳۳۸ پادشاه وقت ایران، محمدرضا پهلوی که برای دیدار رسمی و گفتگو با "ژنرال دوگل" به کشور فرانسه رفته بود در یک مهمانی که در سفارت ایران در پاریس ترتیب داده شده بود با دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه دیدار کرد. فرح یکی از این دانشجویان بود و مکالمه کوتاهی با شاه ایران داشت.
در اوایل سال ۱۳۳۷ فرح با فرستادن نامه و عکس برای خانواده خود از آنها اجازه میخواهد تا با یک جوان ایرانی به نام "کریم پاشا بهادری" ازدواج کند. پسردایی فرح "رضا قطبی" که در ازای دوران تحصیل همراه فرح در فرانسه بود از او میخواهد به ایران بازگردد و با مادرش برای ازدواج مشورت کند.
فرح بیش از ۲ ماه در تهران میماند و رضایت خانوادهاش را برای ازدواج با آن جوان جلب میکند اما چند روز پیش از مراجعت به پاریس هنگامی که برای تمدید اسناد مربوط به گذرنامه به وزارت خارجه مراجعه میکند مسئولان از تمدید اسناد خودداری کرده و به فرح میگویند نام او در فهرست مخالفان فعال اعلیحضرت قرار دارد. فرح بسیار نگران میشود اما دایی فرح "محمدعلی قطبی" به او و مادرش دلداری داده و به آنها میگوید دوست صاحب نفوذی دارد که با "اردشیر زاهدی" که در آن زمان رئیس امور دانشجویان ایرانی مقیم خارج بود آشنایی داشته و از او برای حل مشکل فرح کمک خواهد خواست.
زاهدی با فرح دیدار کرد و از او خوشش آمد. او سپس فرح را به "شهناز" دختر شاه معرفی کرد و از این طریق زمینه آشنایی فرح با محمدرضا شاه فراهم شد.
مارگارت لاینگ در کتاب «مصاحبه با شاه» آشنایی فرح با محمدرضا پهلوی را چنین توصیف میکند: "در اردیبهشت ۱۳۳۷، شاه ۳۹ ساله برای سفری خصوصی به پاریس رفت، سفیرکبیر ایران در فرانسه، مهمانی کوچکی ترتیب داد تا در آن بهترین دانشجویان ایرانی در خارج از کشور را به شاه معرفی کند. در میان آنان، دانشجوی دختری ۲۰-۱۹ ساله بود که در دانشکده ویژه آرشیتکت پاریس، سال سوم تحصیلاتش را میگذراند. به گفته لاینگ، فرح دیبا در دیدار با شاه محکم جلوی شاه میایستد و در مورد مشکل بیکاری فارغالتحصیلان از شاه توضیح میخواهد!» و همین امر مقدمهای برای آشنایی شاه و فرح به حساب میآید.
اما روایتهای غیررسمی به رغم تفاوتهایی در جزئیات، یک نقطه اشتراک قابل توجه و شروعی مشترک دارند. در همه آنها، سرنخ آشنایی شاه و فرح به داماد ذینفوذ شاه که به خوشگذرانی و عیاشی و البته بددهنی معروف بود، میرسد و این فرد کسی جز اردشیر زاهدی (داماد شاه و سفیر ویژه او در واشنگتن) نبود."
ارتشبد "حسین فردوست" دوست و محرم اسرار شاه و معاون ساواک و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی که بعد از انقلاب از مخالفان شاه شده بود، جریان آشنایی شاه با فرح را چنین روایت میکند: "چنین دختری (منظور فرح است) نمیتوانست مورد پسند هیچ مردی باشد، برای درک این ادعا کافی است به آلبوم آن دوران فرح مراجعه شود (!)، فرح از فرط استیصال برای اخذ کمک مالی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک میرود تا بتواند در پاریس تحصیل و زندگی کند. اگر ندانیم حصارک چیست، شاید مسئله مفهوم نشود. در حصارک ویلایی بود که اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای جوانش، منتظر شکار دخترها و زنها مینشست و هر مراجعهکننده از جنس مؤنث اگر مورد پسند زاهدی واقع میشد، بلافاصله به اتاق خواب میرفتند و اگر مورد پسند زاهدی نبود، او را به یکی از رفقایش که حضور داشتند میداد. این بود شغل و کار اردشیر زاهدی، حال این دختر در چنین وضعیتی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک میرود، لابد زاهدی از این دخترک خوشش نیامده بود که به محمدرضا تلفن میزند که دختری اینجا آمده و اگر اجازه بدهید او را بیاورم و محمدرضا میپذیرد و بدون تحقیق قبلی که او کیست و خانواده او کیست، او را به فرودگاه میبرد... و در هواپیما به وی پیشنهاد ازدواج میکند و معلوم است که فرح نیز بلافاصله قبول میکند!"
جمعیتها و سازمانهایی که فرح دیبا عهده دار اداره آنها بود، پروندههای سنگین فساد مالی داشتند.
این نهادها که برای پوشش مفاسد اقتصادی و گاه اخلاقی به کار میرفتند، شامل این ارگانها بود:
1- جمعیت خیریه فرح پهلوی
2- جمعیت کمک به جذامیان ایران
3- جمعیت ملی مبارزه با سرطان
4- سازمان رفاه خانواده
5- سازمان مهد کودک
6- انجمن ملی حمایت کودک
7- جمعیت حمایت از کودکان بی سرپرست
8- جمعیت آسیب دیدگان از سوختگی
9- بنگاه حمایت از مادران و نوزادان
10- سازمان کمک به نیازمندان
11- سازمان بهداشت
12- سازمان اردوهای کار کشور
13- دانشگاه فرح پهلوی و بیمارستانهاو درمانگاههای تابعه
14- سازمان تنظیم خانواده
15- کنگره پزشکی رامسر.
فرح و فرزندانش
فرح و محمدرضا پهلوی دارای ۴ فرزند به نامهای رضا پهلوی، فرحناز، علیرضا و لیلا بودند که از این میان لیلا و علیرضا به ترتیب در سالهای ۱۳۸۰ و ۱۳۸۹ خودکشی کردند.
سال ۱۳۵۲ ساواک اعلام کرد که عدهای از روزنامهنگاران و فعالان فرهنگی را دستگیر کردهاست که قصد داشتند شاه را ربوده و فرح پهلوی و رضا پهلوی فرزند وی را گروگان بگیرند. اطلاعیه ساواک این افراد را دارای دیدگاههای مارکسیستی معرفی کرد.
دو تن از اعضای گروه که کارمند تلویزیون بودند تصمیم داشتند با مخفی کردن اسلحه در میان دوربینها در جریان مراسم جشن سینمای کودک و نوجوان، فرح یا ولیعهد را که در برنامه شرکت میکردند گروگان بگیرند و آزادی زندانیان سیاسی را طلب کنند. یکی از این افراد "خسرو گلسرخی" بود که چندی بعد اعدام شد.
محمدرضا پهلوی و فرح پهلوی در ۲۶ دی ۱۳۵۷ تهران را ترک کردند.
در اسوان رئیسجمهوری مصر انور سادات با همسر و دخترش در پای پلکان هواپیما از زوج سلطنتی استقبال کردند. پس از سفر به کشورهای مصر، اردن، آمریکا و باهاما، سرانجام به مصر بازگشت و در مصر، شاهد درگذشت محمدرضا پهلوی بود.
فرح پهلوی در حال حاضر گاه در ایالات متحده آمریکا و گاه در فرانسه زندگی میکند.
او در ساهای پس از انقلاب همواره کوشید علیه مردم ایران گام برداشته و از دولتهای غربی بخواهد علیه کشورمان اقدام کنند. با این حال او چنان منزوی است که جز خاطرهگویی، حالا دیگر ارزشی سیاسی برای هیچ دولت خارجی ندارد.
2327215