به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شناخت شخصیت زن از دیدگاه اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است. این مسئله به ویژه در عصر حاضر که انبوهی از مسائل و شبهات در موضوع منزلت و حقوق زن در اسلام و در ضمن مقایسه با غرب ایجاد شده است، اهمیت مضاعفی پیدا کرده است.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا کدخدایی، پژوهشگر حوزه مطالعات زنان، در سلسله مقالاتی که آن را در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده است، ضمن طرح مسئله هویت زن از منظر اسلامی و تفاوت آن با جهاننگری غربیان، به ارائه راهکارهایی در زمینه شیوه مواجهه اصولی با مسائل مجموعه ناهمگون، شبههساز و مختل کننده شناخت در جامعه پرداخته است که قسمت نخست آن را در زیر میخوانیم:
پرسشهای پرشماری در مورد حقوق و منزلت متفاوت زن و مرد در اسلام از یکسو و حقوق و منزلت متفاوت زن در اسلام و غرب از سوی دیگر، ذهن حقیقتجوی برخی جوانان را تحریک میکند و گاه بهشدت میآزارد. به دو نمونه از این پرسشها توجه کنید:
دغدغه خانم الف:
حس میکنم حقوق زنان در اسلام نادیده گرفته شده یا حداقل، حقوقی که برای زنان در نظر گرفتهاند مثل حقوق مردان، قدرت اجرایی ندارد مثلاً همه درد و رنجهای بچهدار شدن برعهده زن است (9 ماه بارداری و درد زایمان) ولی آخرش بچه به نام مرد است. اسلام گفته یک مادر میتواند به بچهاش شیر ندهد و حتی در مقابل شیر دادن از مرد پول دریافت کند؛ هیچکس نمیتواند مردی نام ببرد که تا حالا در این رابطه سپاسگزار زنش باشد و منتش را بپذیرد چهرسد به پرداخت وجه! ازنظر اسلام زنان در خانه وظیفهشان نیست که کارهای ریزودرشت خانه را بهتنهایی انجام بدهند؛ ولی عملاً چیزی جز این نمیبینیم و کمتر مردی پیدا میشود که این زحمتها را بفهمد. در جامعه امروز ما جهیزیه به عهده دختر است و تهیه مسکن به عهده مرد و هیچ دختری حتی در بدترین شرایط اقتصادی نباید کوچکترین وسیلهای را کم داشته باشد ولی یک امر قابلقبول است که داماد خانه نداشته باشد و اجاره کند. مهریه به فرموده اسلام هدیهای عندالمطالبه از طرف مرد به زن است ولی ما کمتر زنی را میبینیم که مهریهاش را بدون هیچ بحثی گرفته باشد و در کنار همسر و بچههایش بهآرامی زندگی کند. به اصطلاح رایج جامعه اسلامی ما مهریه را کی داده کی گرفته! آنچه دیده میشود این است که زن باید بین زندگی در کنار همسر و فرزندانش و مهریه یکی را انتخاب کند. شیربها هم که به خانواده عروس میدادند که کمکخرجی برای خرید جهیزیه باشد هم تقریباً (کاملاً) از مد افتاده است. اگر زنی بخواهد حتی به دیدار پدرش هم برود باید با اجازه شوهرش باشد. تفاوتهای حقوقی مثل نصف بودن دیه، ارث، شهادت، یا اینکه طلاق به دست مرد است و هر زمان بخواهد میتواند زنش را طلاق دهد و نقص در حقوقی مثل، مدیریت خانواده، اذن شوهر، ولایت پدر، ارث، دیه، حق حضانت، شهادت، طلاق، و برخی مشاغل اجتماعی مثل قضاوت زن و ... نیز به این پرسشها اضافه میشود. یا اینکه در برخی روایات آمده است که اگر زنی شب بخوابد درحالیکه شوهرش را ناراحت کرده باشد، فرشتگان آسمان تا صبح بر او لعنت میفرستند حتی اگر حق با زن باشد. الآن فکر میکنم قوانین کشورهای غربی و احترام به شان و شخصیت زن و استقلال زن در آن کشورها خیلی بیشتر از اسلام است. همه اینها مرا از ازدواج میترساند و نسبت به اسلام زده میکند.
دغدغههای آقای ب:
چرا برای پسران جنگ رفتن هست ولی برای دخترها هیچی، بعد موقع جنگ میگویند زنان و مردان پا بهپای هم یا شاید یه چیزی بالاتر از مردان میجنگیدند؟ چرا پسران مجبورند چند سال از بهترین و سرنوشتسازترین سالهای جوانی خود را برای دولت بیگاری کنند و به سربازی بروند و بهترین موقعیتهای شغلی و تحصیلی را از دست بدهند و خانمها با خیال راحت درسشان را بخونند و مناصب تحصیلی و شغلی را تصاحب کنند و بر مردها مسلط شوند؟ اگه مرد نیاز به ازدواج داره، زن هم داره؛ پس چرا نفقه و مهریه را بر گردن مرد انداختهاند؟ مگر مرد نوکر و غلام زن است؟ چرا زنان و دختران همیشه از مردان و پسران برتر و سرتر بودهاند؟ چرا در عصر جاهلیت دختران را زندهبهگور میکردند که پیامبر بیاید و جایگاه دختران و زنان را اینقدر مقدس کند تا فکر کنند تافته جدا بافته هستند؟ چرا اینقدر که علما و امامان در مورد رحمت بودن و خوب بودن و مقدس بودن و گل بودن دختران صحبت کردهاند در مورد پسرها نگفتهاند آیا این نگاه تبعیضانه ایشان نیست؟ چرا در عصر ما هزاران هزار کتاب، مجله، مقاله و انواع شبکههای رادیویی و تلویزیونی و رشته مستقل دانشگاهی (مطالعات زنان) برای زنان و مربوط به آنان هست اما برای مردان چه؟ چرا در اکثر کارخانهها، شرکتها و ادارات خصوصی و حتی دولتی بهجای آنکه اولویت استخدام را به مردها بدهند که وظیفه نفقه دارند، این اولویت را برای زنان قائل میشوند؟ چرا در دانشگاهها درصد پذیرش دخترها بیشتر از پسرهاست؟ چرا دخترها همیشه به گل و فرشته تعبیر میشوند و پسرها به موجودات زشت و راندهشده؟ چرا دخترها عزیزدُردانههای پدر و مادرند، وقت جهیزیه که میشه هیچی براش کم نمیگذارن ولی به پسر که میرسه میگن باید روی پای خودش بلند بشه؟ چرا فرزندان پسر عصای روز قحطی پدر و مادرند همه بیمارداری و سرپرستی و ... باید بر عهده اونا باشه؟ اصلاً من ماندهام که چرا پسرها باید به خواستگاری دخترها بروند و عزت خودشون را خُرد کنند که آیا خانم ایشون را بپسنده و بعد از کلی تحقیر بگه آره یا نه؟ چرا بیمه تحت تکفل والدین در هنگام سربازی با وجود این همه بیکاری از پسران ساقط میشود اما برای دختران تا زمانی که ازدواج نکردهاند، هیچ محدودیتی وجود ندارد؟ چرا مرد باید برود سرکار و خرجی زن و بچه و خانه و زندگی را بدهد مگر زن و شوهر با هم و برای هم زندگی نمیکنند؟ چرا شغلهای رفتگری و کارگری و حَمّالی و هرچی شغل کثیف و سخته برای مردان باشد ولی شغلهای تروتمیز برازنده جایگاه زنان باشد؟ چرا دیه عاقله، حق حضانت، مجازات ارتداد، اینقدر تبعیضانه به نفع زنان است؟
علاوه بر پرسشهایی که ناظر به تفاوتهای حقوقی است برخی با مواجهه با روایات و گزارههای دینی که ظاهری متفاوت دارند دچار شبهه و سردرگمی میشوند؛
اگر گزارههای دینی ناظر بر اشتراک در منشأ خلقت زن و مرد را بپذیریم (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَه؛1همانا شما را از یک گوهر وجودی خلق کردیم)، روایاتی که خلقت زن را از دنده چپ مرد میداند (إن اللَّه عزّوجلّ خلق حواء من ضلع آدم الأیسر الاقصى؛ خداوند حوا را از دنده چپ آدم خلق نمود)، چگونه تفسیر میکنیم؟ اگر در قرآن به تعادل خلقت زن و مرد تصریح شده است (ثمَّ کاَنَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى؛ فجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَینْ الذَّکَرَ وَ الْأُنثىَ؛2 خداوند او را آفرید و موزون ساخت، و از او دو زوج مرد و زن آفرید)، چرا در برخی روایات زنان به «استخوان کج» (إنما مثل المرأة مثل الضلع المعوج؛3 مثل زن مثل استخوان کج است) تشبیه شدهاند؟ اگر بیشترین خوبیها در زنان است (اکثر الخیر فی النساء) 4، چگونه روایت (المرئه شر کلها؛5 زن همهاش شر است) قابلتوجیه خواهد بود؟ اگر حدیث (حب النساء من اخلاق الانبیا؛6 محبت به زنان از اخلاق انبیاست) صحیح است، چرا در برخی روایات از حب زنان به عنوان اولین مهلکه و دلیل معصیت خدا (إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِیَ اللَّهُ بِهِ حُبُّ النِّسَاءِ؛ اولین چیزی که بدان خدا معصیت شد حب زنان بود7) یادشده است؟ اگر فزونی محبت زنان با فزونی ایمان همبسته است (ما أظن رجلا یزداد فی الإیمان خیرا إلا ازداد حبا للنساء8)،چرا شمشیر شیطان (حُبُّ النِّسَاءِ وَ هُوَ سَیْفُ الشَّیْطَان9) تلقی شده است؟ اگر عبودیت و بهشت هدفغایی انسانها (ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند10) و عقل ابزار رسیدن به این هدف است (العقل ما عبدبه الرحمن و اکتسببه الجنان11) چرا در برخی روایات زنان به «ناقصالعقل12» توصیف میشوند؟اگر بهشت زیر پای مادران است (الجنّة تحت أقدام الأمّهات13)، چرا در روایاتی آمده است اگر زنان نبودند حقیقت بندگی خدا بجا آورده میشد (لوْلَا النِّسَاءُ لَعُبِدَ اللَّهُ حَقّاً حَقّاً14) و همه مردم به بهشت میرفتند؟15 اگر زنان را مظهر صفات جمالی الهی میدانیمچرا به «عورت» تشبیه شدهاند؟16 اگر در روایات فرزندان دختر به عنوان رحمت، برکت، ریحانه و باقیاتالصالحات توصیفشدهاند،17 چرا دستورالعملهای متعددی در مورد پسرشدن فرزندان وجود دارد ولی در مورد دخترشدن، روایتی وجود ندارد و ... .
افزون بر گزارههای دینی که در مورد منزلت و حقوق زنان مطرح میشود، در سطح کلانتری با پرسشهایی در مورد کارآمدی نظام حقوق زن در اسلام و غرب نیز مواجه هستیم. به این دو مطلب توجه کنید:
مطلب اول در دفاع از نظام حقوق زن در غرب:
یک پژوهشگر حقوق زنان تأکید کرد: «بر اساس گزارش شکاف جنسیتی سال 2012 مجمع جهانی اقتصاد در مقوله شاخصهای توسعه انسانی، ایران در بین 135 کشور رتبه 127 را در خصوص نابرابری جنسیتی در بین زنان و مردان به خود اختصاص داده است». بر اساس همین گزارش کشورهایی مثل سوئد، دانمارک، هلند بالاترین رتبه در از بین بردن تبعیضهای جنسیتی را دارا هستند. شاخصهای اقتصادی، سیاسی و حقوقی، مهمترین شاخصهای سنجش است. در تبیین چرایی این وضعیت، تفاوتهایی که بین شخصیت، منزلت و حقوق زن و مرد در کشور «اسلامی» ایران وجود دارد از یکسو و تلاش کشورهای پیشرو در ایجاد تشابه و برابری حداکثری در همه عرصهها از سوی دیگر، بهعنوان مهمترین عامل این رتبهبندی ذکر میشود. بر این اساس رفع این تفاوتگذاریها که ریشه در فرهنگ و مذهب ایران دارد برای نزدیک شدن ایران به رتبه کشورهای پیشرفته در زمینه احقاق حقوق زنان، ضرورت یافته و توصیه میشود.
مطلب دوم در انتقاد از نظام حقوق زن در غرب:
بنا بر اقرار اندیشمندان غربی شاهد این حقیقت هستیم که همپا با ارتقای شاخصهای رفع تبعیض جنسیتی بر اساس استانداردهای بینالمللی و حقوق بشری؛ آمار طلاق، همباشی، زندگی مجردی، همجنسگرایی، میانگین سن ازدواج، فرزندان نامشروع، خانوادههای تک والدی و مادر سرپرست و همچنین میانگین سن والدین در تولد اولین فرزند، افزایش چشمگیری داشته و نرخ موالید، بهطور قابلملاحظهای کاهش مییابد. بهعنوانمثال دانمارک و سوئد بالاترین درصد همباشی، طلاق و فرزندان نامشروع، خانوادههای تک والد و بیشترین کاهش ازدواج و کاهش نرخ تولید مثل را دارا هستند. در دانمارک و سوئد به ترتیب با 65 و 75 درصد، زنان 20 تا 24 ساله همباشی با مردان را برگزیدهاند و در رتبه اول و دوم قرار میگیرند. در همین دو کشور بیش از 50 درصد فرزندان متولد شده نامشروع بوده و حائز رتبه اول جهانی در این موضوع هستند.
همبستگی این آمار اجتماعی با ارتقاء شاخصهای بینالمللی رفع تبعیض علیه زنان، زمینهساز اتهام ناکارآمدی و عدم مشروعیت دستگاه سنجش حقوق غرب سکولار به وسیله اندیشمندان مسلمان و برخی نظریهپردازن غیرمسلمان شده است. اندیشمندان غربگرا و اسلامگرا، هرکدام با پایهریزی نظام معرفتی و ارزشی، معیار و دستگاه سنجشی را ارائه میدهند و جوامع و مکاتب را با همان نظام معرفتی و ابزار سنجش، محک زده و به عدم مشروعیت و ناکارآمدی متهم میکنند. جای این پرسش وجود دارد؛ این دستگاه سنجش و ارزیابی چیست و بر اساس چه معیار و استدلالی اعتبار مییابد؟ چگونه میتوان در مورد آن به داوری صحیحی رسید؟
بیان وجه مسئلگی
آنچه بیان شد، نمونهای از صدها پرسش خرد و کلان است که در موضوع هویت زن در اسلام و غرب مطرح میشود. این پرسشها، بهخودیخود و مادامیکه باعث اختلال شناختی جامعه و افراد جامعه نگردد، نهتنها مشکلساز نیستند بلکه به باروری و پویایی نظام معرفتی منجر میشود.
شبههسازی یکی از راهبردهای اصلی اختلال شناختی در جامعه است. در کلام علوی وجه نامگذاری شبهه ازآنجهت است که باطل با پوشیدن لباس حق (تَلَبُّسِ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ 18)،خود را شبیه آن کرده زمینهساز شکوتردید میگردد. شبهه، ماهیتاً کیفیت نفسانی و غیرقابل مشاهده (subjective) است که در نفس انسان پدیدار میگردد، لکن به مصادیق عینی و قابلمشاهده (objective)، قابل ارجاع است.19 کاربرد شبهه در این نوشتار بر مفهوم آبژکتیو است که نوعاً و غالبا به شکلگیری شبهه به مفهوم سابژکتیو در اکثر مردم منتهی میشود. اختلال شناختی و در نتیجه اختلال هویتی نمود سوبژکتیو و آبجکتیو در شبهات ناظر بر زن است.
اگر علم را زیربنای ایمان و عملصالح و همه خیرها (العلم أصل کل خیر20)؛معیار ارزشگذاری افراد (قیمة کل امرئ ما یعلم 21)؛و سببساز عزت دنیا و رستگاری آخرت (لطالب العلم عز الدنیا و فوز الآخرة 22)بدانیم؛ «پرسش» گشایشگر علم (الْعِلْمَ عَلَیْهِ قُفْلٌ وَ مِفْتَاحُهُ الْمَسْأَلَةُ 23)و درمانگر جهل و نادانی (اِنَّ دَوَاءَ الْعِیِّ السُّؤَالُ 24) است. اگر قلب را جایگاه قرار گرفتن نور ایمان و هدایت الهی بدانیم سؤال کلید آن است.(القلوب أقفال و مفاتحها السؤال 25). اما شبهه، عامل شک و تردید، فاسد کننده علم و یقین (مِنْ شَقَاءِ الْمَرْءِ أَنْ یُفْسِدَ الشَّکُّ یَقِینَهُ 26)، عامل منع از خیر (مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُریبٍ 27)، زمینهساز شرک، زیربنای کفر (الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الْفِسْقِ وَ الْعُتُوِّ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَةِ 28)و عامل بیدینی(لَا دِینَ لِمُرْتَابٍ 29)است؛ بنابراین سؤال در مورد گزارههای دینی، راه رهایی از هلاکت (إِنَّمَا یَهْلِکُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ 30) و در مقابل، شبهه در دین مهلکترین مهالک (أَهْلَکُ شَیْءٍ الشَّکُّ وَ الِارْتِیَابُ 31) معرفی شدهاست. در آموزههای دینی، به اولی ترغیب (أُفٍّ لِرَجُلٍ لَا یُفَرِّغُ نَفْسَهُ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ لِأَمْرِ دِینِهِ فَیَتَعَاهَدُهُ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ 32)و در مورد دومی بهشدت اخطار داده میشود. در روایتی از امام صادق ع یکی از مهمترین مصادیق «الرجس» (پلیدی) در قرآن کریم، شک و شبهه معرفیشده است.33
باید توجه داشت که همیشه با «پرسش» روبرو نیستیم بلکه بسیار اتفاق میافتد که پرسشها طبق مکانیسمهای مختلفی به شبهه تبدیل شده و اختلال شناختی و سپس اختلال هویتی را رقم میزنند. بهعنواننمونه، یکی از روشهای شبههافکنی انبوهسازی پرسشها و سؤالپیچ کردن و سؤالپیچ شدن است. باوجود اینکه پیشوایان معصوم(ع) حتی در سختترین شرایط، مردم را به پرسش تشویق کرده و اخطار میدادند که مردم به خاطر نپرسیدن به «هلاکت» میافتند (إِنَّمَا یَهْلِکُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ 34)، لکن در مورد انبوهسازی سؤال و سؤالپیچ کردن و سؤالپیچ شدن هشدار داده و آن را عامل «هلاکت» انسان میدادند. امام رضا ع در واکنش به یکی از یارانشان که سؤالات متعددی را مطرح کرده بود فرمودند: مگر از تکثیر سؤال منع نشدهاید؟ پس چرا اطاعت نمیکنید؟ همانا کسانی که قبل از شما به خاطر تکثیر سؤال به هلاکت رسیدند. خداوند در این زمینه میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ 35».
علت اصلی منع از انبوهسازی پرسش، شبههساز بودن آن است. شبههسازی بر اساس راهبرد انبوهسازی، ممکن است طی مکانیسمهای ذیل انجام پذیرد: 1. انبوهسازی پرسش، ذهن را قبل از اینکه به پاسخ برسد در فضای تاریک پیشداوری جهتدار قرار میدهد و این امر مانع از رسیدن به حقیقت یا اطمینان و تواضع در قبال استدلال میشود. 2. در انبوهسازی پرسشها، اگر مخاطب در جواب حتی یکی از سؤالها اقناع نشود، عدم اقناع زمینه تثبیت شبهه شده و بهصورت ناخودآگاه به موارد دیگر هم سرایت و تعمیم پیدا کند. امام علی(ع) در مورد این آسیب میفرمایند: زمانى که امور مشتبه شود، پایان آنها به اوّلشان سنجیده شود (إنّ الأمور إذا اشتبهت اعتبر آخرها بأوّلها 36).3. انبوهسازی پرسش، علاوه بر خستگی روانی پرسشگر و پاسخدهنده، زمینه غور و تعمیق در استدلال را کاهش میدهد. امام علی(ع) در روایتی ضمن سفارش به غور و تعمق در پرسش و استدلال، سؤالپیچ کردن را مانع این امر معرفی کرده و گوشزد میکنند که حتی عالمان اگر به سؤالپیچ کردن مبتلا شوند به جاهلان شبیه خواهند شد (إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَنِّتَ شَبِیهٌ بِالْجَاهِل 37). 4. انبوهسازی پرسش مستلزم انبوهسازی پاسخها نیز خواهد بود. امام علی(ع) در مورد آسیب انبوهسازی پاسخ میفرمایند: «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ 38؛هنگامیکه پاسخها انبوهسازی شود، راه صحیح مخفی میماند».
همانگونه که ماهیت و اهداف و واکنش به پرسش متفاوت است، ماهیت، اهداف، مکانیسم شکلگیری و اقتضائات واکنش به شبهه نیز متفاوت است. واکنش به شبهه الزاما پاسخهای برهانی و تبیینی نیست، گاه واکنش مناسب به شبهات متوقف بر شناخت دقیق ماهیت، ارکان، اهداف و راهبردهای شبهه افکنی است. به تعبیر سید شرفالدّین «لاینتشر الهدی الاّ مِن حیثُ انتشر الضّلال؛ هدایت بهجز از همان راهی که گمراهی گسترشیافته است منتشر نمیشود».
گونهشناسی شبهات، آشنایی باانگیزهها و مکانیسمهای ایجاد شبهه، قالبهای شبههافکنی و از همه مهمتر نگرشسازی، راهبردسازی و ارائه راهکار برای مقابله با شبهات در حوزههای مختلف علوم دینی از یکسو و شناخت جریانها، شخصیتها و مراکز شبههافکن از سوی دیگر، از مهمترین مباحث قابلطرح در موضوع شبههپژوهی و واکنش مناسب به شبهه است.39 خارج کردن انبوه پرسشهای غیرهمگن از حالت تراکم و تنظیم و تنسیق آنها در قالبی مناسب و جهت یاب، راهبرد اصلی پدافند شناختی در مواجهه با شبهات است. این مهم در بخش بعدی پیگیری میگردد.
نتیجه قسمت اول:
انبوهی از مسائل و شبهات در موضوع منزلت و حقوق زن در اسلام و در ضمن مقایسه با غرب ایجاد میشود. انبوهسازی این مسائل یکی از راهبردهای اصلی ایجاد اختلال شناختی در جامعه است. این مشکل در حالی حاد و بغرنج میشود که «هویت» زن در جامعه از جهات مختلف با تلقیهایی که انبوه شبهات در ذهن و روان جامعه و افراد جامعه ایجاد میکند، گره میخورد و به اختلال شناختی در فهم دقیق مسائل منجر میشود. در بخش بعدی، شیوه مواجهه اصولی با این مجموعه ناهمگون و شبههساز و مختل کننده شناخت در جامعه را پیخواهیم گرفت.
ادامه دارد....
1. نساء: 1
2. قیامت: 38- 39
3. حرعاملی، وسائل الشیعه، 14: 123
4. ابن بابویه. من لا یحضره الفقیه، 3: 385.
5. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 510.
6. کلینی، الکافی، 5: 320.
7. حرعاملی، وسائل الشیعة، 15: 339
8. کلینی، الکافی، 5: 321
9. حرعاملی، وسائل الشیعة، 20: 26
10. الذاریات: 56
11. کلینی، الکافی، 1: 11
12. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 105
13. نوری، مستدرک الوسائل، 15: 179
14. بروجردی، جامع أحادیث الشیعة، 25: 548
15. اصبهانى، ذکر اخبار اصبهانى، 2: 30
16. کلینی، الکافی، 5: 534
17. همان، 6: 4
18. مجلسی، بحار الأنوار، 69: 122
19. en.wikipedia.org/wiki/Subjective an objective
20. آمدی، غررالحکم، 48
21. همان، 42
22. همان، ص 546
23. کلینی، الکافی، 1: 40
24. همان، 1: 40
255. آمدی، غرر الحکم، 76
26. همان، 71
27. ق: 25
28. ابن بابویه، الخصال، 1: 232
29. آمدی، غرر الحکم، 767
30. کلینی، الکافی، 1: 40
31. للیثی، عیون الحکم و المواعظ،125
32. کلینی، الکافی،1: 40
33. مجلسی، بحار الأنوار، 69: 128
34. کلینی، الکافی،1: 40
35. مجلسی، بحار الأنوار، 1: 221
36. اختیارمصباحالسالکین، 595
37. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، 531
38. مجلسی، بحار الأنوار، 1: 223
39. کدخدایی، بایستههای شبهه پژوهی، مجله تخصصی پاسخ. مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.