همشهری- یاور یگانه: بیستوچهــارمین جشنواره فیلم شانگهای که از ۲۱ تا ۳۰ خرداد برگزار شد، آنقدر به فیلمهای ایرانی روی خوش نشان داد که این موضوع دستمایه شوخیهای فضای مجازی شد و عدهای از این جشنواره بهعنوان شعبه دوم جشنواره فیلم فجر یاد کردند. توجه ویژه این جشنواره چینی به فیلمهای ایرانی به سرعت به برنامه ۲۵ ساله همکاریهای مشترک ایران و چین ربط داده شد و انتشار جزئیات تفاهمنامه همکاریهای سینمایی میان سازمان امور سینمایی و سمعی بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دفتر ملی فیلم جمهوری خلق چین مُهر تأییدی بر این گمانهزنیها زد، اما توجه به فیلمهای ایرانی تنها به حضور پرتعداد آنها در بخشهای مختلف جشنواره شانگهای محدود نشد و «مسیر معکوس» ساخته ابوالفضل جلیلی که تنها نماینده سینمای ایران در بخش رقابتی این جشنواره بود، جایزه بهترین کارگردانی و جایزه بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد تا فیلمهای ایرانی دست خالی از این جشنواره برنگردند و از سال دیگر فیلمسازان ایرانی شرکت در این جشنواره را جدیتر بگیرند، اما استقبال از فیلمهای ایرانی در جشنواره شانگهای در نهایت سودی برای سینمای ایران که سالنهایش در مرز ورشکستگی هستند، دارد؟
اژدهای غرّان به سینما میرود
اولین فیلم سینمایی در چین در سال ۱۸۹۶ نشان داده شد و سینما از آن زمان تا امروز بهتدریج به سرگرمی عامهپسند محبوبی در این کشور تبدیل شده است. بیش از ۶۰۰عنوان فیلم چینی در جشنوارههای سینمایی معتبری همچون کن، برلین، لوکارنو، نانت، نیویورک، تورنتو و ونیز جایزه گرفتهاند و خلاقیت و هنرمندی سینماگران چینی را به رخ کشیدهاند. شناخت نقشمایهها و تصاویر، شیوههای مسلط روایت و گرایشهای مضمونی سینمای چین به درک تحولات سیاسی این کشور وابستگی تام و تمام دارد. بهطور خلاصه باید گفت وقتی دِنگ شیائوپینگ در اواخر دهه ۱۹۷۰ به اصلاحات اقتصادی در این کشور دست زد، سینمای چین هم دوشادوش سایر بخشهای اقتصادی این کشور به دوران جدیدی قدم گذاشت.
چین ضرورت همکاری و تعامل با دنیا را دریافته بود و میخواست از ظرفیتهای فراوانش برای نقشآفرینی مؤثر در دنیای مدرن استفاده کند. به همین دلیل به سرمایهگذاریهای خارجی توجه کرد؛ با شور و شوق فراوان تکنولوژیهای جدید خرید؛ دانشجویان زیادی را به دانشگاههای غربی گسیل کرد؛ عناوین کتابها، موسیقیها و فیلمهای خارجی ناگهان فزونی یافت و در چنین زمینهای سینمای چین بالید و اوج گرفت. رشد سینما در چین در میانه دهه ۱۹۸۰ به ظهور نسل پنجم فیلمسازان این کشور منجر شد که تعدادی از مشهورترین فیلمهای چینی را ساختهاند. کارگردانانی همچون ژانگ ییمو با فیلمهایی نظیر «قهرمان» (۲۰۰۲)، «خانه خنجرهای پران» (۲۰۰۴) و «نفرین گل طلایی» (۲۰۰۶) و چین کایگه با فیلمی مثل «امپراتور و آدمکش» (۱۹۹۸) از شاخصترین کارگردانان نسل پنجم این کشور هستند. نسل ششم کارگردانان این کشور که افرادی همچون ژیا ژانگکه یا ژانگ مِنگ از شاخصترین فیلمسازان این نسل قلمداد میشوند، روی دیگری از سینمای چین را که بیشتر به سینمای مستقل شبیه است به جهانیان نشان دادند.
فیلمهای نسل ششم کارگردانان چینی با بودجههای کم و غیردولتی ساخته میشود و به زندگی شهری و مصایب ناشی از سیاستهای اقتصادی دولت چین توجه دارند. فیلمهای چینی در ۱۰ سال اخیر در داخل این کشور از فیلمهای هالیوودی محبوبتر بوده و گیشه موفقتری داشتهاند. با اینکه بازار فیلمهای خارجی در چین در یک دهه گذشته تا حدودی افول کرده است، اما کمپانیهای بزرگ هالیوودی همچنان برای درآمدزایی روی بازار فیلم چین حساب میکنند و اگر احتمال دهند چیزی در فیلمشان باعث بایکوت آن در چین و از دست رفتن منافع مالیشان میشود، آن را برای نمایش در سالنهای سینمای این کشور تغییر میدهند.
بهرغم این که گاه دولت چین اجازه نمایش برخی فیلمهای آمریکایی را در این کشور نمیدهد یا با حذف برخی صحنهها حاضر به نمایش آنها میشود، اما اکران فیلم خارجی را در چین ممنوع نکرده است. فیلمهای چینی نیز از این امکان برخوردار هستند که در همکاری با کمپانیهای بزرگ فیلمسازی هالیوود محصولاتشان را در بازار آمریکا عرضه کنند و از مواهب اقتصادی بازار فیلم آمریکا بهرهمند شوند. بماند که دولت چین حضور فیلمهای چینی را در کشور آمریکا نوعی مبارزه ایدئولوژیک و تفوق فرهنگی برای خود بهحساب میآورد. حالا این سؤال پیش میآید آیا سینمای ایران ـ که جز دو، سه کارگردانش که در عرصه جهانی بهدلیل کیفیت هنری یا سیاسی آثارشان مشهور هستند و فیلم هایشان اغلب مطابق میل عامه تماشاگران نیست ـ میتواند سهمی از بازار رقابتی سینمای چین بهدست آورد؟ یا حتی فیلمهای چینی این امکان را خواهند یافت که بهصورت گسترده و البته بدون جرح و تعدیل در سینماهای ایران اکران شوند؟ اگر فیلمهای چینی مورد استقبال تماشاگران واقع شوند، تکلیف آن دسته از فیلمسازان ایرانی که فیلم میسازند تا از حمایتهای دولتی ارتزاق کنند چه خواهد بود؟ آیا اتحاد سینمایی گربه و اژدها برای هر دو طرف مثمرثمر خواهد بود؟
افول گیشه فیلمهای خارجی در چین
«مسیر معکوس» ساخته ابوالفضل جلیلی، برنده ۲ جایزه بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد از جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای چین شد، اما جز این فیلم، فیلمهای ایرانی دیگری نیز در جشنواره فیلم شانگهای حضور داشتند. «خورشید» ساخته مجید مجیدی، «دشت خاموش» ساخته احمد بهرامی، «داستان دستانداز» ساخته کمال تبریزی، «بیسر» ساخته کاوه سجادی حسینی، «باریکه» ساخته عبدالرضا کاهانی، «مجبوریم» ساخته رضا درمیشیان، «پسران دریا» از افشین هاشمی و «درخت گردو» ساخته محمدحسین مهدویان دیگر فیلمهای ایرانی حاضر در بخش پانورامای جشنواره فیلم شانگهای بودند. انیمیشن «نهنگ سفید» ساخته امیر مهران در بخش فیلمهای کوتاه پانوراما و «مایا» به کارگردانی جمشید مجددی و آنسون هارتفورد، محصول ایران و انگلستان هم در بخش مستند پانوراما به نمایش درآمدند.
در بخش هفته فیلم کمربند و جاده جشنواره شانگهای هم فیلمهای «روباه در یک سوراخ» ساخته آرمان ریاحی و محصول اتریش و «شنای پروانه» ساخته محمد کارت به روی پرده رفتند، اما صرف حضور فیلمهای ایرانی در جشنواره شانگهای میتواند برای سینما ایران دستاورد محسوب شود؟
چندی پیش روحالله حسینی، مدیرکل دفتر جشنوارهها و همکاریهای بینالملل سازمان سینمایی و رئیس کارگروه مبادلات و همکاریهای سینمایی با کشور چین، درباره اهمیت و دلایل انعقاد این تفاهمنامه گفت: «این تفاهمنامه با توجه به علاقه و تمایل هر دو طرف و بر مبنای برابری، احترام، عمل و منافعِ متقابل با توجه به قوانین نافذ در هر یک از دو کشور ایران و چین منعقد شده و نخستین تفاهمنامهای است که میان دو کشور منحصراً در موضوع سینما امضا میشود. پیش از این برنامه مبادلات فرهنگی، هنری و آموزشی بین دولتهای ما وجود داشت، ولی این نخستین بار است که دو طرف منحصراً در حوزه سینما تفاهمنامه امضا میکنند. این اتفاق همزمان به دو نکته مهم اشاره دارد؛ نخست این که چینیها به اهمیت و جایگاه سینمای ایران در سطح بینالملل کاملاً واقف هستند و لذا پروندهای مستقل برای همکاری در این زمینه باز کردهاند، دوم این که در نگاه داخلی، سینما در گستره وسیع و متنوع فرهنگ و هنر ایران، از چنان وزن و اهمیتی برخوردار است که مستقلاً میتواند وارد گفتوگو، تعامل و تبادل با بخشهای فرهنگی دولتهای دیگر شود.»
همچنین، حسینی درباره مدت این تفاهمنامه گفته بود: «تفاهمنامه ۳ ساله منعقد شده است، اما قابل تمدید است و در واقع آنچه اهمیت دارد شروع این ماجراست؛ در غیر این صورت تمدید و استمرار آن آسان و بیزحمت است. فقط کافی است دو طرف بهرههای لازم را برده و از ادامه همکاری رضایت داشته باشند. چین در سالهای گذشته، یکی از مهمترین بازارهای هدف صادراتی ایران بوده و برای مثال در سال ۹۷، ارزش صادرات ما به این کشور نزدیک به ۲۱ درصد و بیش از تمام کشورهای دیگر از جمله عراق و روسیه یا ترکیه بوده است. در این بین اما سهم فرهنگ و صادرات فرهنگی ما به این کشور تقریباً صفر بوده است. آن هم جایی که میدانیم در میان سایر کالاهای فرهنگی ما که میتوانند سهمی از این بازار را بهخود اختصاص دهند، سینما به دلایلی روشن و مسلم جایگاهی بسیار ویژه دارد.»
آیا ظرف ۳ سال سینمای ایران میتواند از ورطه بیمخاطبی داخلی بیرون بیاید و محصولاتی تولید کند که برای بازار چین هم جذاب باشد؟ وقتی فیلمهای هالیوودی در رقابت با آثار چینی میدان را واگذار کردهاند و تماشاگران چینی بیشتر به فیلمهای داخلی علاقهمند هستند، فیلمهای ایرانی شانسی برای بهدست آوردن سهمی از بازار چین دارند؟ در شرایطی که سهم فیلمهای خارجی در گیشه چین در یک دهه گذشته به پایینترین حد خود رسیده، تفاهمنامه سینمایی ایران و چین دستاوردی برای سینمای ما خواهد داشت؟ بازار سینمای ما برای چینیها جذابیتی دارد که آنها را به سرمایهگذاری تشویق کند؟
آنچه مسلم است صرف حضور چند فیلم ایرانی در یک جشنواره سینمایی چینی نمیتواند تأثیری در حال و روز اسفناک گیشه سینما در ایران داشته باشد. از سوی دیگر، تجربه سالیان گذشته نیز نشان داده که اغلب فیلم های ایرانی در گیشه سینمای کشورهای خارجی ناموفق هستند و بعید بهنظر میرسد سینمای ایران بتواند محصول جذابی برای گیشه سینمای چین در آستین داشته باشد.