عصر ایران؛ مهرداد خدیر- جشن 100 ساله شدن حزب کمونیست چین و سخنان «شی جین پینگ» رییس جمهوری پُر جمعیت ترین کشور و دومین قدرت اقتصادی جهان روز پنجشنبه 10 تیر 1400 برگزار شد.
از خود آقای «شی» به عنوان قدرتمند ترین رهبر چین پس از «مائو» یاد میشود.
حزب کمونیست چین البته از 1949 قدرت را در این کشور در دست گرفته و هنوز از این نظر 100 ساله نشده اما بر انتساب خود به بنیانگذاران اولیه اصرار دارند و شخص «شی» هم با مشت گره کرده فریاد برآورد: «من به حزب کمونیست وفادار میمانم، تمام عمر در این راه می جنگم، آماده ام همه چیز را در راه حزب و ملت فدا کنم و هرگز به حزب خیانت نخواهم کرد».
برای بسیاری البته این تصور وجود دارد که حزب کمونیست چین دیگر به لحاظ اقتصادی کمونیست نیست و تنها قدرت همچنان در اختیار حزب کمونیست است و در واقع با نگاه منفی ایدئولوژی را پای قدرت و با نگاه مثبت پای رفاه مردم قربانی کردند.
دربارۀ 100 ساله شدن حزب کمونیست چین، گزارش ها و مقالاتی منتشر شده وغرض اشاره به آنها نیست.
از منظری دیگر احساس میکنم اگر هاشمی رفسنجانی زنده بود با حسرت به این مراسم مینگریست چون در رؤیای خود شاید از «سازندگی» سال های اول دهۀ 70 که در تلویزیون با لقب «سردار سازندگی» توصیف می شد شاید چنین توسعه ای البته در ابعادی به مراتب کمتر را مد نظر داشت.
با مرگ مائو دنگ شیائو پینگ معمار توسعۀ چین شناخته شد . او نیز مانند شی جین پیانگ رییس جمهوری فعلی در عین حفظ ساختارهای ایدیولوژیک به توسعه اقتصادی بها میداد و هاشمی رفسنجانی شاید دنبال چنین مدلی بود: هم ایدئولوژی انقلابی دست کم در لفظ و عنوان و هم توسعه. این که حکومت ایدیولوژیک باقی بماند و قدرت هم به شراکت گذاشته نشود و در عین حال توسعه اقتصادی تحقق یابد.
در عمل اما سیاستهای تعدیل به خاطر نگرانی از تبعات اجتماعی و شورش هایی از جنس آنچه در اسلامشهر اتنفاق افتاد متوقف و متهم شدند که سازندگی به اسم مستعاری برای نادیده انگاشتن عدالت بدل شده و به دنبال عدالت باید بود چرا که با نسخه های سازمان بین المللی نمی توان به توسعه رسید و خود توسعه هم به مرور در مظان اتهام نشست.
شاید چون دنگ شیائو پینگ، معمار اقتصاد نوین چین مدل مورد نظر خود را با مناطق آزاد شروع کرده بود هاشمی رفسنجانی هم به مناطق ویژه توجه خاص نشان داد. منتها آنان صادر میکردند و منطقۀ آزاد برای رهایی از قوانین دست و پا گیر اداری در نظام کمونیستی بود و ما اینجا وارد می کردیم!
اگر رهبر وقت چین دنبال تنش زدایی با ایالات متحده بود، هاشمی هم در اوایل ریاست جمهوری که قدرت بیشتری داشت و با دورۀ جرج بوش پدرمقارن شد کم تنش ترین رابطه با آمریکا را تجربه کرد و از طریق یادداشت عطاءالله مهاجرانی (مداکره مستقیم) به دنبال استمزاج کلی و برداشتن گام بعدی بود که با مخالف کیهان و موضع صریح رهبری این پروژه ناکام ماند.
به یاد آوریم که توسعۀ اقتصادی چنان در نگاه هاشمی رفسنجانی اولویت داشت که نه تنها چشم خود را به رد صلاحیت 41 نمایندۀ مجلس سوم و شروع نظارت استصوابی بست که از بافت مجلس چهارم خرسند بود هرچند همین مجلس به وزیر اقتصاد او رأی اعتماد نداد و تعدیل اقتصادی را زمین گیر کردند.
هاشمی می خواست کارآمدی حکومت دینی را به اثبات رساند و نگرانی ها بابت ورود غیر به ساختار را رفع کند و برخی از نزدیکان به دنبال تمدید دورۀ ریاست جمهوری او بودند. آرزویی که به صراحت از زبان آیت الله سید جلال الدین طاهری امام جمعۀ اصفهان در جریان سفر او به این شهر ابراز شد و در بیان کسانی چون عطاءالله مهاجرانی هم نشست و البته تحقق نیافت.
آقای شی اما در چین توانسته محدودیت دو دوره را بردارد و شاید تا دم مرگ ریس جمهوری چین بماند.
این مقایسه به معنی تشبیه دو کشور و دو اقتصاد نیست ولی یادمان باشد چینی ها تا همین چهل پنجاه سال قبل تا به هم میرسیدند میپرسیدند: غذا خوردهای یا نه و حالا همان چین به تعبیر «شی» به کشوری «نسبتا مرفه» تبدیل شده است.
هاشمی متهم میشد که از آرمانهای انقلاب فاصله گرفته و «شی» همچنان از سوسیالیسم سخن میگوید و کسی متعرض او نمیشود این که سرمایه داری است و سوسیالیسم نیست.
اگر هاشمی زنده بود شاید با مشاهدۀ مراسم 100 ساله شدن حزب کمونیست چین افسوس میخورد که کاش ما هم سالگرد تأسیس حزب جمهوری اسلامی را برگزار میکردیم نه این که حزب به 10 سال نرسیده منحل شود.
شاید افسوس میخورد کاش در ایران هم توسعه اقتصادی با اهداف ایدیولوژیک سازگار دانسته میشد و با خود می گفت کاش امکان بازگشت به قدرت را مییافتم و سه بار تلاش در سال های 78 (مجلس ششم)، 84 ( انتخابات ریاست جمهوری) و 92 ( تأیید نشدن در شورای نگهبان) ناکام نمیماند.
یا شاید افسوس میخورد کاش به خاطر تقدم توسعۀ آمرانه بر توسعۀ اقتصادی مورد شماتت قرار نمیگرفتم.
در سال 84 وقتی متن پیشنویس بیانیه ورود به عرصه انتخابات را بر اساس محورهایی که داده بود آماده کردند تنها کلمه ای که افزود به واژۀ «دموکراسی» بود و شد: «دموکراسی اقتصادی» تا روشن شود دغدغه او دموکراسی نیست یا تا آن زمان نبوده است.
چین، الگویی است برای هوادارن حکمرانیِ مطلوب منهای دموکراسی و البته دموکراسیخواهان می پرسند کجای این نوع حکمرانی، مطلوب است که یک میلیون اویغور مسلمان را در ایالت سین کیانگ در کمپ نگه داری کنند؟
چین، الگویی است برای تنش زدایی از رابطه با آمریکا بی آن که از اصول خود دست بکشی و بتوانی فریاد بزنی «هم چنان به سد دیوار چین خواهید خورد و این بار دیواری از گوشت و خون یک میلیارد و 400 میلیون چینی».
رییس جمهوری چین از یک میلیارد و 400 میلیون چینی سخن می گوید اما تنها همان 85 میلیون عضو حزب کمونیست نقش آفرین اند که نوعی جمهور ناب ایجاد کرده است.
شی و چینی های رفاه جو به آرزوهای خود رسیده اند و چراغ خاموش به سمت اقتصاد اول جهان در حرکت اند و اگرچه هنوز بر تایوان سلطه ندارند اما به جای آن هنگ کونگ را با ادعای « یک کشور دو سیستم» باز پس گرفته اند.
هاشمی البته می دانست که چین شدن در دست رس نیست و سراغ الگوی مالزی هم رفت و وقتی در عمل اتفاق نیفتاد بعدها دکتر ماهاتیر محمد به فرستادۀ او گفته بود « درآمد سرشار نفت نمی گذارد فارغ از آن فکر کنید و برنامه بریزید».
هاشمی خیال میکرد اگر بخش های دیگر قدرت را سرگرم اقتصاد کند خود میتواند به تنهایی پروژه را پیش ببرد حال آن که توان اقتصادی به سودای سیاسی اضافه شد.
با این همه اگر تحقق نیافت و شباهتی نیست چرا نویسنده تصور می کند هاشمی اگر زنده بود حسرت می خورد؟
اول به خاطر این که چین در عین کمونیست ماندن یا تظاهر به آن، توسعه یافت و هاشمی دوست داشت این گونه باشد و به حساب ایدئولوژی انقلابی گذاشته شود.
دوم به این سبب که بی سهیم کردن دیگران در قدرت و بدون دموکراسی به رفاه نسبی رسیدند. سوم از این منظر که آقای شی دغدغۀ اتمام دوره و تحویل به دیگری را ندارد و هاشمی دوست داشت این گونه باشد نه این که پس از اتمام دو دوره برای بازگشت به مجلس با اصلاح طلبان چانه بزند و برای ریاست جمهوری در انتخابات و در رقابتی سنگین شرکت کند و نوبت بعد با سد شورای نگهبان رو به رو شود.
چهارم از این حیث که از «هستۀ مرکزی» فاصله گرفت حال آن که در چین موفقت ها به «هسته اصلی» نسبت داده می شود.
برای آن که بدانیم در چین چه اتفاقی افتاده همین 4 فقره کافی است:
1. تولید ناخالص ۳۷ برابر شد ( به ۱۲ هزار و ۳۰۰ میلیارد دلار در سال رسید).
2. ۷۰۰ میلیون نفر چینی از فقر مطلق به در آمدند؛ مهمترین عقبنشینی فقر در طول تاریخ بشر.
3. کل مصرف خانوارهای چینی ۹۰ برابر شد. (از ۴۹ میلیارد دلار به چهار هزار و ۴۱۲ میلیارد دلار رسید).
4. صادرات کالاها و خدمات چین ۱۱۸ برابر شد. (از ۲۱ میلیارد دلار به دو هزار و ۴۹۱ میلیارد دلار رسید).
اینها همه به لطف گشایش صورت پذیرفت وپیداست با شعارهایی چون نگاه به داخل و دغدغۀ مسدود سازی و ممنوعیت و محدودیت شدنی نیست.
قاطعیت چینی ها در مبارزه بافساد هم نباید فراموش شود و این که چینی ها اگرچه به ظاهر کمونیست اما به واقع پیرو آیین کنفسیوس هستند که بر نظم و اطاعت بسیار تأکید دارد.
از این رو اگر مرحوم هاشمی زنده بود و می گفت ما هم می توانستیم در اندازه های کوچک تر چنین تجربه ای را پشت سر بگذاریم و احیانا اضافه کند اقتدارگرایان و دموکراسی خواهان نگذاشتند آنگاه می شد پاسخ داد بخش قابل توجه جمعیت چین در حال تولیدند و از ایران 85 میلیونی 30 میلیون زن خانه دار، 13 میلیون دانش آموز، 4 میلیون دانشجو، یک میلیون طلبه ، دو میلیون کودک، یک میلیون سرباز، 3 میلیون معتاد، سه میلیون بیمار و 8 میلیون حاشیه نشین، 65 میلیون نفر عملا در تولید نقشی ندارند و با 20 میلیون باقی مانده چگونه می توان چنان رؤیاهایی در سر داشت جز آن که بگوییم خداوند را به خاطر نفت، سپاس گوییم و قدر بدانیم و همه را سهیم کنیم و حسرت چین و ژاپن و مالزی نشدن را نخوریم!