تجارب تاریخی، به خصوص تجربه دوران مدرن ، نشان می دهد که دین مقوله ای زایل شدنی از زندگی انسان نیست. با وجود تطورات بزرگ دوران مدرن و پیدایش صورت های مختلف مقابله با دین و دینداری، از اندیشه های فلسفی تا نظریات طبیعی یا جریان های اجتماعی و فرهنگی مقابل اصول و باورهای دینی، دین هنوز مهم ترین صورت حیات معنوی انسان معاصر است. تجربه های انضمامی چند دهه اخیر نیز نشان می دهد که ستیز با دین و دینداران وضع جهان را بهبود نمی بخشد. (ص.۷)
این آغاز پیشگفتار کتاب دین پس از متافیزیک است به قلم علیاصغر مصلح استاد گروه فلسفۀ دانشگاه علامه طباطبایی و ویراستار اثری که قرار است به مخاطب بگوید در عصر پایان یافتن متافیزیک دین را چگونه باید فهمید و چه جایگاهی باید برای آن قائل شد. تعبیر «دین پس از متافیزیک» بیش از همه یادآور مارتین هایدگر (فیلسوف آلمانی معاصر) است که پایان متافیزیک یکی از توصیفهای اوست. او متافیزیک را غافل از هستی و تنها متوجه هستندهها میداند. در این کتاب، فیلسوفانی پیشگام در ایالات متحده و اروپا در عین حال که زوال متافیزیک را تبیین کردهاند، مجالی را نشان دادهاند که این زوال را برای ظهور فهمی غیرالهیاتی از دین گشوده است.
دین پس از متافیزیک مجموعه مقالاتی است که زیر نظر مارک راتال Mark A Wrathall هایدگرشناس آمریکایی تدوین شده است. این مقالات ماحصل کنفرانسی است که در سال ۲۰۰۱ میلادی با عنوان «دین پس از هستی-یزدانشناسی» برگزار شد. نویسندگان مقالات اثر حاضر نیز متفکرانی نامآشنا برای اهل فلسفه معاصر هستند. راتال در مقدمهای با عنوان «متافیزیک و هستی-یزدانشناسی» ایده کلی کنفرانس مذکور و بررسی اجمالی محتوای مقالات را ارائه میدهد. مقاله اول با عنوان «عشق و مرگ نزد نیچه» را رابرت پیپین (۱۹۴۸) نوشته است که تفسیر روشنگرانه و بدیعی از فقراتی از حکمت شادان نیچه به دست می دهد و البته قرار گرفتن آن به عنوان اولین مقاله بی دلیل نیست زیرا با تعابیر درخشان نیچه بود که جهان متوجه شرایط جدید دنیا شد؛ تا جایی که برخی این دوران را جهان پسانیچه ای نامیده اند.
مقالات دوم و سوم این کتاب به ترتیب با عنوان «هستی-یزدانشناسی: فلسفه بین علم و دین» و «ضدکشیشگرایی و خداناباوری» در واقع تعاملی دوجانبه میان جیانی واتیمو (۱۹۳۶) و ریچارد رورتی (۱۹۳۱ - ۲۰۰۷) است. در این دو مقاله، نویسندگان به دو طریق مختلف از امکان حضور دین در دنیای معاصر سخن به میان آورده اند؛ دنیایی که دیگر نمیتوان در آن به نحو سنتی از آموزه های متافیزیکی سخن گفت و دین باید با شرایط جدید به نحو دیگری تجدید حیات کند. واتیمو از جانب دین وارد این گفتوگوی متقابل می شود و تلاش می کند از امکانات دین برای حضور پس از پایان هستی-یزدان شناسی سخن به میان آورد، و رورتی هم تلاش می کند از استلزامات این امکانات برای عرصه عمومی سخن گوید.
مقاله سوم با این جملات آغاز میشود:
به نظر می رسد قرن بیستم با پایان پدیده ای که سکولاریزاسیون نام گرفته است به انتها رسید. در مقایسه ای سطحی، به نظر می آید اگر قرن نوزدهم با استیلای علم و تکنولوژی پایان یافته باشد (کافی است به روح علایم بیش از حد اسطوره ای شده دوران زیبا بیندیشید که پیشاپیش حامل ملال است و این دلزدگی در نقد فرهنگ دهه اول قرن بیستم به چشم می آید)، قرن بیستم یا هزاره قدیم، گویی با تجدید حیات دین پایان یافته است. مطمئنا ادیان (من پیش از همه ادیان بزرگ ابراهیمی و در میان آنها به ویژه مسیحیت و اسلام را مد نظر دارم) امروز از نو متولد نمی شوند. نمایان شدن دوباره آنها، دست کم در اروپا، با اهمیت عوامل دینی در سقوط رژیم های کمونیستی و ماهیت دراماتیک بسیاری از مسائل زیست محیطی که از بکار بردن علوم زیستی حاصل شده در ارتباط است (ص. ۶۹-۷۰)
در مقاله چهارم با عنوان «ساختارهای بسته جهان»، چارلز تیلور (۱۹۳۱)، هگل شناس مشهور کانادایی، تلاش می کند با توصیف ساختارهای اساسی مفهوم «جهان بسته» توصیفی از وضع دین در جوامع مدرن عرضه کند. مقاله پنجم از خود راتال است و با عنوان «بین زمین و آسمان: نطر هایدگر در باب زندگی پس از مرگ خدا» تلاش می کند توضیحی از جایگاه دین در جهان مدرن و معاصر با تأسی به آموزه های هایدگر متأخر عرضه کند. «مسیحیت عاری از هستی-یزدان شناسی: تقریر کییر کگور از حرکت نفس از یاس به سرور» عنوان مقاله ششم است به قلم هیوبرت دریفوس (۱۹۲۹-۲۰۱۷) هایدگرشناس برجسته آمریکایی، که تلاش می کند از ویژگی های دین بر اساس تفسیری اگزیستانسیالیستی پرده بردارد.
مقاله هفتم با عنوان «دین پس از هستی-یزدانشناسی» از ادریان پپرزاک (۱۹۲۹) است که با پیروی از نوشته های الویناس، مواجههای انتقادی با ایده هستی-یزدان شناسی هایدگر دارد و تلاش می کند ضمن تدقیق این مفهوم، از ناسازگاری های آن سخن به میان آورد. «تجربه خدا و ارزششناسی امر ناممکن» عنوان مقاله هشتم از جان د . کاپوتو (۱۹۴۰) است که تلاش می کند با طرح تأملاتی بر محور فرونیموس یونانی، از امید به امر ناممکن به عنوان محوری برای دینداری در دنیای بعد از هستی-یزدان شناسی سخن بگوید.
مقاله نهم با عنوان «فلسفه یهودی پس از متافیزیک» را خانم لئورا باتنیتسکی (۱۹۶۶) نوشته و بسط ایده دین پس از هستی-یزدان شناسی در عالم یهودیت را به بحث می گذارد. «پایان متافیزیک به مثابه یک امکان» عنوان مقاله دهم اثر ژان لوک ماریون (۱۹۴۶) و یک متن فلسفی دقیق در توضیح مفاهیمی از تفکر هایدگر مثل «die Gabe» و «es gibt» است.
رضا دهقانی، محمد شکری، لیلا کبریت چی، منیره طلیعه بخش، ریحانه صارمی، محمدمهدی فلاح، صالح نجفی، مهدی پارسا، آزاده فضلی، محمدابراهیم باسط و نوشین شاهنده مترجمان مقالات دین پس از متافیزیک با ویراستاری علی اصغر مصلح هستند. نشر افق این اثر را در ۳۴۱ صفحه و شمارگان یک هزار و ۱۰۰ نسخه، منتشر کرده است.