بسیاری از افراد می پندارند که سرمایهداری خودخواهانه، زیاده خواهانه و غیراخلاقی است. میگویند که کل دغدغه ایدههای اصلی این مکتب فکری سیستم ساز، پیرامون حرص و طمع میچرخد و و به دنبال تثبیت قدرتهای موجود در جوامع است.
آنها بر این باورند که سرمایهداری در پی ثروتمندتر کردن اغنیا و فقیرتر کردن تهیدستان است. واضح است که اگر این یک غرض ورزی سیاسی نباشد، یک خطای آشکار تحلیلی است، زیرا سرمایهداری نه تنها ارائه دهنده برترین نظام اقتصادیست، بلکه از جهت اخلاقی نیز نسبت به هر روش دیگری، دستکم بر هر روش و ایده دیگری در راستای سازماندهی به کنشهای فردی و جمعی اقتصادی، برتری دارد.
بیایید یک بار دیگر باهم مرور کنیم:
بازار آزاد افراد را به مبادله داوطلبانه و آزاد با یکدیگر تشویق میکند که در انجام دادن یا ندادن آن، هیچ اجباری وجود ندارد.
در یک بازار آزاد، من (نوعی) در مقابل خدماتی که به شما ارائه میدهم، از شما انتظار ارائه یک کالا، دریافت پول یا ارائه خدمت متقابل دارم و اگر صادق باشیم، در بازار آزاد اگر من چیزی از شما میخواهم، باید به ازای آن کاری برای شما انجام بدهم.
فرض کنید که من چمنهای جلوی باغچه خانه شما را هرس میکنم و شما ۲۰ دلار به من میدهید، پرداخت و دریافت این ۲۰ دلار، چه معنایی میتواند داشته باشد؟
هنگامی که به فروشگاه قصابی میروید و از صاحب آنجا میخواهید که به شما، ۲ کیلو گوشت استیک عرضه کند، آن مغازهدار به خودش میگوید: شما از تعداد بسیار زیادی از افراد میخواهید که به شما خدمت کنند، اعم از گاودارها، کامیوندارها، قصابها و نیز افرادی که گوشت را بستهبندی میکنند؛ همه این افراد باید دستمزد بگیرند و در ادامه میپرسد: تو برای خدمت به افراد جامعه چه کار مفیدی کردهای؟
من در پاسخ میگویم که من چمن محوطه باغچه همسایهام را هرس کردهام. قصاب در پاسخ میگوید: ثابت کن! من هم ۲۰ دلاری را که از انجام آن کار به دست آوردهام، به او میدهم.
در واقع باید پول را نشانه و سندی بر انجام خدمتی که برای جامعه کردهاید، در نظر بگیرید. این در حالیست که برخی از مردم سرمایهداری را غیراخلاقی میدانند، چون فکر میکنند که بازی با حاصل جمع صفر است؛ چیزی شبیه به بازی پوکر و قمار که در آن، برد من به معنای باخت شماست! اما در سرمایهداری چنین چیزی وجود ندارد؛ یک بازی با حاصل جمع مثبت است! شما در ازای کار خوبی که من انجام میدهم، گوشت استیکی به من میدهید و من هم در برابر کار خوب شما، آن ۲۰ دلاری را به شما پرداخت میکنم.
در این حالت، اوضاع من بهتر میشود: چون برای من گوشت استیک بیش از ۲۰ دلار ارزش داشت و البته برای قصاب هم اوضاع بهتری به وجود میآید، چون ۲۰ دلاری، برایش بیشتر از گوشت استیک ارزش داشته است. دیدید؟ هردوی ما برنده شدیم!
مشکل واقعی اینجاست که این دولت است که در اقتصاد مشکل ایجاد میکند، نه بازار آزاد.
اگر از دولت استفاده میکنید که کوپن غذا، یارانه کشاورزی یا اعانه مالی برای کسب و کارتان استفاده کنید، شما پیروز هستید اما این پیروزی را به خرج سایر شهروندان به دست آوردهاید.
این که از افراد بخواهیم که در راستای کمک به همنوع، از فردی که تولید کرده، چیزی را مطالبه کنیم یا این که در ازای خدمت به دیگران، از آنها مطالبه داشته باشیم، کدام یک اخلاقی ترست؟
برخی از افراد هم میپرسند که شرکتهای بزرگ (بیگتکها) که بر زندگی ما چیرگی دارند، چطور؟ آیا اقدامات آنها اخلاقیست؟ در پاسخ باید بگویم که امکان چیرگی در بازار آزاد وجود ندارد، زیرا این ما مردم هستیم که برای سرنوشت شرکتها تصمیم میگیریم، چون آنها هستند که به پول و سرمایه ما نیاز دارند.
در سرمایهداری بازار آزاد، هر شرکتی که نتواند رضایت مصرفکنندگانش را به دست بیاورد یا نتواند از منابعش به درستی استفاده کند، مجازات میکند.
فرقی ندارد که یک کسبوکار بزرگ باشد یا کوچک، بلکه اگر میل به رونق دارند، باید به شکل دموکراتیک رضایت مردم را جلب کنند. این مردم هستند که با پول خودشان، به یک کسبوکار رای میدهند و در اینجا، باز هم دولت است که میتواند همه چیز را به هم بزند!
به عنوان مثال، صنعت اتوموبیلسازی در ایالات متحده را در نظر بگیرید که در سال ۲۰۰۹ برای بقای خودش دست و پا میزد، چرا؟ چون خودروهایی میساخت که نمیتوانست تعداد لازم از همنوعانش را در بکارگیری و خرید آنها، به لحاظ کیفی راضی کند. در بازار آزاد، این صنعت ورشکسته میشد و بازار از آن، رویگردان میشد؛ بازار به آنها میگوید که کارخانه و خطوط تولید خودتان را به کسانی بفروشید که بتواند از آنها استفاده بهتری بکند.
اما کرایسلر و جنرال موتورز، به واشنگتن (دولت) مراجعه کردند و دولت را وادار کردند که مشمول کمکهای مالی (رانت) بشوند. کمک مالی دولت، الزاما این پیام را صادر میکند که: نیاز نیست در قبال مصرفکننده و سهامدار، پاسخگو باشید! مهم نیست که از کیفیت لازم برخوردار نیستید و تا چه اندازه، ناکارآمد هستید! ما به زور پول همنوعان شما را از آنها میگیریم و به شما میدهیم که در بازار بمانید.
دولت این شکلی مداخله میکند و قدرت را از دست مردم خارج میکند و به شرکتهای ناکارآمدی پاداش میدهد که نمیتوانستند در رقابت سالم بازار آزاد، جان به در ببرند.
ممکن است که چنین رویدادی برای دولتها و اتحادیههای بزرگ اصناف (کارتلها) و مدیران کمپانیهای بزرگ، جواب بدهد اما بسیار بعیدست که به نفع مالیاتدهندگان باشد!
به همین دلیل نظام بازار آزاد، زمانی به خوبی کار میکند که دولت، محدود و پاسخگو باشد.
دولت محدود، به معنای این است که من و شما تصمیم میگیریم که کدام کسب و کار در چرخه بازار حضور داشته باشد. همین مفهوم درخشان "دولت محدود" بود که ثروتمندترین ملت تاریخ را به بار آورد. در بازار آزاد، این جاه طلبی و تلاش منفعت گرایانه شهروندان است که اقتصاد را رو به جلو هدایت میکنند، نه دولت! یعنی مردم با بیشترین توانی که دارند، سرنوشت خودشان را رقم میزنند. این به نظر من، کاملا اخلاقی ست.