چند روز قبل مرد جوانی به یکی از کلانتریهای تهران رفت و گفت که یک قاتل فراری را شناسایی کرده است.
او توضیح داد: من اهل غرب کشور هستم و چند روز قبل برای انجام کاری به تهران آمدم. در حال گذر از یکی از خیابانهای جنوب تهران بودم که ناگهان یکی از همشهریانم به نام ناصر را دیدم. ناصر سالها بود که به اتهام قتل عمد فراری و تحت تعقیب پلیس شهرمان بود. او ۷ سال پیش زمانی که از زندان به دادگاه انتقال یافته بود تا کارهای قانونی پروندهاش انجام شود، با همکاری نوچه هایش از دست مأموران فرار کرد و دیگر کسی وی را ندید.
این مرد افزود: ناصر فردی بود که همه از او حساب میبردند و برای همه قدرتنمایی میکرد و در این سالها هیچکس از مخفیگاهش اطلاعی نداشت و نمیدانست کجا پنهان شده است. برخی در شهر میگفتند که احتمالا او از ایران خارج شده و برخی هم میگفتند که با تغییر چهره و هویت جعلی در یکی از شهرها زندگی میکند. تا اینکه او را بهصورت اتفاقی دیدم و با توجه به اختلافات شدیدی که بین خانواده من و ناصر در شهرمان پیش آمده بود، تعقیبش کردم و حتی آدرس خانهاش را بهدست آوردم.
مأموران پلیس پایتخت با شنیدن اظهارات این فرد، به استعلام از دادگاه شهر آنها پرداختند و معلوم شد که مرد جوان حقیقت را گفته است. بررسیها نشان میداد که ناصر سالها پیش به اتهام قتل عمد دستگیر و به قصاص محکوم شده بود، اما سال۹۳ موفق شده بود در راه انتقال به دادگاه فرار کند.
با این اطلاعات، مأموران پلیس پایتخت به همراه مأموران پلیس شهر غربی که راهی تهران شده بودند، به آدرسی رفتند که مرد جوان از مخفیگاه ناصر داده بود و موفق شدند او را در جنوب تهران دستگیر کنند.
با دستگیری این مرد مشخص شد که در پرونده او ۲ قتل ثبت شده است. ناصر قتل اول را سال ۹۱ مرتکب شده بود. در آن سال او با فردی در محلهشان بر سر کریخوانی اختلاف پیدا کرده و روز حادثه درحالیکه سوار بر خودروی نیسان بود، آن فرد را عمدا زیر گرفته و باعث قتل وی شده بود. اگرچه او در ابتدا به قتل اعتراف کرده بود، اما بعد منکر شد و ادعا کرد که تصادف، عمدی نبوده و یک حادثه اتفاقی بوده است. پس از آن پدر ناصر مبلغ دیه را به خانواده قربانی پرداخت کرد و متهم پس از فرار از اتهام قتل عمد و قصاص از زندان آزاد شد.
۲ سال از آن ماجرا گذشت تا اینکه در سال ۹۳ یک درگیری طایفهای بین خانواده ناصر و طایفه دیگری اتفاق افتاد. اختلاف این دو طایفه به زخمی شدن چند نفر و قتل مردی جوان منجر شد. عامل جنایت کسی جز ناصر نبود که در درگیری با ۱۸ ضربه چاقو، جان مقتول را گرفته بود. او خیلی زود دستگیر و پس از محاکمه در دادگاه به قصاص محکوم شد، اما در زندان نقشه فرار کشید و از همدستانش کمک خواست. یک روز که او در حال انتقال به دادگاه بود، همدستانش به کمک وی رفتند و با حمله بهخودروی حمل مجرم، او را که دستبند بهدست داشت، فراری دادند.
۷ سال پس از این ماجرا، ناصر که در پایتخت دستگیر شده بود، در بازجوییها به ارتکاب جنایت و فرار اعتراف کرد و گفت: در جریان درگیری طایفهای، بهشدت عصبانی شدم و نتوانستم خشمم را کنترل کنم و دست به جنایت زدم.
پس از آن چون حکم قصاصم صادر شده بود و اولیای دم اصرار بر اجرای آن داشتند و رایزنیها و مذاکرات خانوادهام برای گرفتن رضایت بیفایده بود، نقشه فرار کشیدم و به تهران گریختم، اما پس از ۷سال زندگی مخفیانه دستگیر شدم.
متهم پس از دستگیری در اختیار پلیس شهر غربی قرار گرفت و به زندان این شهر منتقل شد.