خبرگزاری تسنیم- سهیل صفاری
یکی از نافذترین و موفقترین عناصر تألیفی در سینمای وحشت، «آشناییزدایی» است و موفقترین و ماندگارترین فیلمهای این ژانر همواره مبتنی بر همین مؤلفه بودهاند. آشناییزدایی به این مفهوم است که عناصر آشنا و معمول زندگی روزمره و حیات فردی و جمعی انسانها؛ از قالب معمول و همیشگی خود خارج میشوند و ویژگیهایی متفاوت و حتی متضاد از خود بروز میدهند. برای مثال، بنمایهی کانونی فیلم ترسناک ژاپنی «حلقه»(1998) ساخته ی هیدئو ناکاتا، حضور خوفناک دختری نورسیده و سفیدپوش است. در نمادپردازی ناخودآگاهی که در اذهان عمومی وجود دارد، دختر نوجوان نماد زیبایی و معصومیت است، اما دختر نوجوان سفیدپوش فیلم «حلقه» در طول روایت فیلم از آن قالب آشنای زیبایی و معصومیت دخترانه خارج میشود و خوف و هراس و مرگ را به ارمغان میآورد. همین شیوهی آشناییزدایی در دهه 1970 و در یکی از معروفترین و ماندگارترین آثار این ژانر یعنی فیلم «طالع»(1976) ساختهی ریچارد دانر، باز این معصومیت و پاکی پسرک خردسال، یعنی «دیمیِن» است که آشناییزدایی میشود و «شرور» اصلی فیلم در وجود او نهفته است و کل فیلم رازگشایی از این وجه نحس و شرّ اوست.
حال، فیلم «یک مکان ساکت» هم مبتنی بر همین شیوهی شناختهشده و امتحان پسداده یعنی «آشناییزدایی» است. دستکم در دوران مدرن، شتاب و هیاهوی زندگی در شهرهای بزرگ و ریتم پرسرعت زندگی و در اختیار نداشتن «آرامش» و «سکوت»، باعث شده که در پس رویاهای بسیاری از انسانها، یک مکان آرام و دنج به عنوان مکانی آرمانی برای دوری از استرس و اضطراب و دغدغه، حضور داشته باشد. رواج تورهای «طبیعتگردی» و کمپینگ و چادر زدن در دل طبیعت بکر، در دوران مدرن تجلی همین فانتزی درونی انسان مدرن برای «آرامش» و «سکوت» است. حتی اقامتگاههای «بومگردی» که چند سالی است در کشور ما رواج پیدا کرده و اشتیاق برای تجربه کردن زندگی روستایی و بدون پیرایههای مدرن، به همین خواست درونی مرتبط است.
جان کراسینسکی، کارگردان و بازیگر نقش اول مرد فیلم «یک مکان ساکت» و دو فیلمنامهنویس او (برایان وودز و اسکات بِک) دقیقاً روی همین میل درونی انسان مدرن به مکانهای دنج و آرام دست گذاشتند و از آن آشناییزدایی کردند. «سکوت» و «آرامش» تا زمانی که اختیاری است و انسان آن را انتخاب میکند، یک انتخاب ایدهآل و آرمانی است، اما وقتی سکوت و آرامش تبدیل به «اجبار» و هنجار جدید زیستن شود، آنگاه هراسآور است و این دقیقاً اتفاقی است که در «یک مکان ساکت» میافتد و فضای فیلم را چنین رعبآور کرده است. اینکه کسی بخواهد آخر هفته، از شلوغی و هیاهو و خستگی و درگیریهای شهر فرار کند و یکی دو روزی را در دل «سکوت» و «آرامش» طبیعت سر کند و به لحاظ روحی بازسازی شود و دوباره به شهر و به دل هیاهو برگردد، یک چیز است و اینکه آن «سکوت» تبدیل به اجباری شود که تخطی از آن به قیمت جان تمام میشود و دیگر خبری از «هیاهو» نباشد که فرد دوباره به دل آن بازگردد، به خودی خود برای انسان مدرن رعبآور و تکاندهنده است. برای همه ما، دستکم معدود دفعاتی در زندگی بوده که در عمق طبیعت یا اماکن متروک و دورافتاده با پدیدهای به نام «سکوت کرکننده» مواجه شویم. جنسی از سکوت که گویی مادیت پیدا میکند و به آدمی فشار میآورد. «یک مکان ساکت» دقیقاً بسط همین «سکوت کرکننده» به کل زندگی بشری است و ماهیت رعبآور فیلم به همین بازمیگردد.
در واقع، در فیلم «یک مکان ساکت»، استثناء تبدیل به قاعده و هنجار میشود و از این لحاظ یادآور نظریات «کارل اشمیت»، فیلسوف و متاله آلمانی قرن بیستم در باب «وضعیت استثنایی» است که خود زایشگاه «قواعد» جدید است. از نظر اشمیت، به ویژه در رساله «الهیات سیاسی»، در شرایط «بحرانی» است که قواعد جدید زیست سیاسی-اجتماعی زاده میشوند. از همین روست که «رِگَن» (میلیسنت سیموندز) دختری که در شرایط پیشا-بحران و هجوم بیگانگان مهاجم، به واسطهی نقص خود (کر و لال بودن)، یک انسان «استثنایی» محسوب میشود، در شرایط پسا-بحران، که قواعد جدید را به بازماندگان انسانی تحمیل کرده، به فرد «ایدهآل» بدل میگردد، چون همصدایی از او درنمیآید و هم اینکه به «زبان اشاره آمریکایی» مسلط است و از قضاء، این خصوصیت او، برگ برندهای برای خانواده او (نسبت به خانوادههای دیگر) هم هست، چرا که به دلیل همزیستی با او، به زبان اشاره مسلط شدهاند و طبعاً در جهانی که «سکوت» انسانی یک اجبار است، آنها یک گام از سایر انسانها پیشترند.
یک ضربالمثل آمریکایی هست که میگوید: «تمدن تا زمانی جریان دارد که 911 پاسخگو باشد»، شماره تلفن 911 شماره فوریتهای امدادی در آمریکا و مشابه شماره 110 خودمان است، و دقیقاً «یک مکان ساکت»، آمریکایی را به تصویر میکشد که دیگر در آن 911 پاسخگو نیست، قواعد تمدن قبلی فروپاشیده و قواعد جدید حاکم شده است. طبق همین قواعد جدید است که مادر (امیلی بلانت)، دستی به قنداقه نوزادش دارد و دستی به قبضه اسلحه سنگین شکاری و در واقع نوعی «مادر/چریک» زاده میشود که هم باید لطافت مادرانهاش را برای فرزندان حفظ کند و هم در مواجهه با هیولاها، زمختی، استحکام و تسلط یک نظامی را به نمایش بگذارد.
اما «یک مکان ساکت»، در وجه نمادین، آگاهانه یا ناخودآگاه، هشداری پیشگویانه نیز هست. دکتر دیوید آر هاوکینز، روانپزشک و نویسنده معروف آمریکایی، کسی که چند دهه است زندگی حرفهای خود را صرف مطالعه حقیقت روح و ساختار روان انسانی کرده است، نظریه جالبی درباره «ارتعاش» و «فرکانس» و نقش آن در حیات انسانی دارد. او در رساله دکتری خود، ساختار روان-جسمانی انسان را بر اساس میزان «ارتعاش» صورتبندی کرد. طبق نظریه هاوکینز، انسانهایی که دارای ارتعاش بالا در سیستم حیاتی خود هستند، ندرتا به بیماریهای عفونی و ویروسی دچار میشوند و علاوه بر این، در برابر بیماریها و امراض روحی هم ایمنترند. طبق این نظریه، دلایل نداشتن ارتعاشات بالا میتواند موارد زیر باشد :
خستگی - درد - ترس - نگرانی - تنش عصبی - خشم - نفرت
علاوه بر این، مکانهایی وجود دارند که ارتعاش بسیار پائینی دارند ، مانند :
بیمارستانها-زندانها-ادارات-زیرزمینها و ... این مکانها جاهایی هستند که ارتعاشات کمتر از 20 هرتز دارند.
در دوران کرونایی، نظریات هاوکینز دستمایه تحقیقاتی روی مکانیسم عمل کوید 19 شد. ویروس COVID 19 دارای ارتعاش 5.5 هرتز است و در ارتعاش بالاتر از 25.5 هرتز میمیرد. .برای انسانهایی که «ارتعاش بالاتری» دارند، عفونت ویروس برای بدن آنها تنها یک ماده تحریک کننده جزئی است که سریعاً هم از بین میرود.
حال در فیلم «یک مکان ساکت»، آیا این هیولاهای شوم و به شدت ترسناک، با پوست زره مانند، با سری که چون نیلوفر آبی باز و بسته میشود، بدون چشم و با داشتن قدرت شنوایی خارقالعاده، که از هر نوع ارتعاش و صدای انسانی، بیش از حد معینی، تحریک و عصبانی می شوند و به قصد کشتن، هجوم میآورند، و انسانها را وادار به زیستن در پایینترین فرکانس ممکن میکنند، نمادی از ویروس مرموز و تهاجمی کوید-19 نیستند؟ همان ویروسی که «ماسک» را در سراسر جهان بر دهان انسانها تحمیل کرد؟ جالب و قابل تأمل این که تنها چیزی که آنان را به زانو درمیآورد، ارتعاشات و فرکانسهای صوتی بالاست و فرکانس بالایی که سمعک رِگَن در واکنش به نزدیک شدن هیولا ایجاد میکند، به شدت برای هیولا کشنده است و اولین بار با همین حربه موفق به کشتن یکی از این هیولاهای مخوف ماورای زمینی میشوند.
«یک مکان ساکت»، با یک تراژدی آغاز میشود که در ذات خود، مهیبترین و عمیقترین نوع تراژدی است. از دست دادن کودک، شاید بزرگترین داغ بشری باشد که هیچگاه جراحت آن از روح و روان یک خانواده زدوده نمیشود. در همان سکانس دوم فیلم، «بیو»، پسرک دوستداشتنی و معصوم خانواده، صرفاً به جرم طبیعیترین و بدیهیترین کار یک کودک، یعنی بازی با اسباببازی و صدایی که از آن برمیخیزد، توسط مهاجمان بیگانه مخوف ربوده و کشته میشود. این رویداد نه تنها آثار سنگینی بر خانواده او میگذارد که مخاطب را هم با یک شوک مواجه میکند، چرا که «کودککشی» به لحاظ دراماتیک در آثار سینمایی عمومیت ندارد (به واسطه تلخی عمیقی که ایجاد میکند) و به ندرت فیلمسازان چنین رویدادی را در آثار خود میگنجانند. بنابراین، ترومای حاصل از فقدان خونین پسر کوچک خانواده، کل فضای فیلم را به لحاظ احساسی تلخ و تراژیک میسازد. همین ترومای روانی موجب دگرگونی زیستی و رفتاری رِگن میشود که بعضا تشخیص او از یک زن کامل را در قسمت دوم فیلم (2020) دشوار میسازد. همین زخم روحی عمیق، و جراحت عذاب وجدان (چرا که رگن خود را در مرگ برادرش بیو مقصر میداند)، انگیزه او در قسمت دوم است که کشف جدید خود را (استفاده از فرکانس بالای سمعک برای مقابله با هیولاها) به ابزاری برای نجات سایر بازماندگان انسانی تبدیل کند و بدوا یکتنه به دنبال جزیرهای برود که فرکانس نجات از آنجا پخش میشود.
فیلم جان کراسینسکی به شکلی نمادین، رجعتی به اسطوره آفرینش، آدم و حوا و فرزندان آنها بعد از هبوط نیز هست. جهانی ناشناخته که باید برای «استقرار» در آن با نیروهای بیگانه و مهاجم و رقیب بجنگند و خود را با مهارتهای «بقاء» قوی کنند. فیلم از جنبه تقدسی که برای «خانواده» به عنوان سلول بنیادین جامعه بشری قائل میشود، قابل توجه است. صحنه دعاخواندن اعضای خانواده بر سر میز غذا در قسمت اول، و جایگاه «شهید»گونهی پدر خانواده (که برای نجات فرزندانش ایثار میکند و کشته میشود) در ذهن و خاطرهی اِولین، رِگَن و مارکوس در قسمت دوم، ارجاع به ارزشهایی دارد که به شدت و عامدانه در آثار سالیان گذشتهی هالیوود کمرنگ شده است.
در مجموع، گونه فیلمهای موسوم به آپوکالیپتیک» (آخرالزمانی)، در سالهای اخیر، به ویژه بعد از شیوع ویروس کوید 19، رواج بسیار زیادی پیدا کرده و البته «یک مکان ساکت»، یکی از مهمترین مصادیق این گونه در یکی دو سال اخیر است که به واسطهی هوشمندی مؤلفان در خلق داستان و به کارگیری درست مؤلفههای سینمای وحشت، به لحاظ سینمایی جریانساز خواهد شد و قطعاً شاهد خیل فیلمهای تقلیدی یا ملهم از «یک مکان ساکت» در سالهای پیش رو خواهیم بود.
انتهای پیام/