خبرگزاری فارس ــ یادداشت میهمان؛ احمد بنافی: آقای رئیسجمهور چهارشنبه گذشته در جلسه هیئت دولت در خصوص مذاکرات احیای برجام گفت: امروز سفره آماده است، کار آماده است. فرصت دولت دوازدهم را از دستش گرفتند. از اینکه ۴ ماه، ۵ ما، ۶ ماه فرصت از دست رفت متاسفیم. در این خصوص ارائه نکاتی ضروری به نظر میرسد.
تمام تلاشهای رئیسجمهور روحانی در این روزهای پایانی دولت خود در این است که با ارائه گزارشهایی، تصویری خوب از دولت خود به افکار عمومی ارائه دهد. وجه مشترک این گزارشها در این است که بر روی دفاع از سیاست خارجی دولت متمرکز شده و در آن مانند همیشه، چالشهای کنونی به سیاست خارجی گره خورده تا خود را از وضع موجود مبرا نماید. اما گزارش روز چهارشنبه جناب رئیسجمهور یک آدرس غلط برای توجیه کارنامه خالی دولت خود در حوزه سیاست خارجی بود.
وضع آمیخته با تأثر این است که آقای روحانی در دقیقه 90 هم با چالش مسئلهیابی مواجه است و هم بر گزارهای به عنوان مسبب وضع موجود تاکید میکند که به هیچ عنوان با واقعیتهای کنونی مطابقت ندارد؛ تا جائیکه اصرار بر این گزارههای غلط، زحمات کارگزاران دولت خود را نیز در طول این ۸ سال با خدشه مواجه مینماید. مسئله اینجاست که آقای روحانی کماکان شرط لازم برای حل مشکلات کنونی کشور را صد در صد متوجه احیای برجام میکند، دقیقاً همان مسئلهای که دلسوزان و منتقدان ایشان بارها بر غلط بودن آن تاکید کردهاند.
مسئله آقای روحانی، گرفتار شدن در یک باور ذهنی اشتباه میباشد؛ که نتیجه آن حرکت در یک مسیر غلط و همزمان قرار گرفتن در یک طراحی از ناحیه طرف مقابل یعنی آمریکائیها و اروپائیها بوده که مبتنی بر آن، ۸ سال تلاش نمودند ایران را در آن محیط پر چالش نگه دارند. به عبارتی دیگر، نگهداشتن اقتصاد و معیشت مردم در گرو گشایشهای خارجی، دقیقاً بازی کردن در همان جورچین مشترک آمریکائی و اروپائی بوده و حاصل آن در طول این سالها ضمن اینکه وضع را به نفع مردم تغییر نداده، بلکه وضع را بدتر نیز نموده است.
مسئلهای که آقای روحانی نمیخواهد بپذیرد این است که در این ۸ سال بر مسیری قدم گذاشته و امروز هم بر آن پافشاری دارد که از قضا دولتهای آمریکائی هم در دوره اوباما، هم در دوره ترامپ و هم اکنون در دوره بایدن آن را تبدیل به بخشی از راهبرد خود نمودهاند. تنها تفاوت آنها در این است که هر کدام در تاکتیکها با هم اختلاف داشتهاند. نکته اساسی این است در این چالش راهبردی دو طرف منازعه یعنی طرف غربی و ایران یک هدف مشترک داشتهاند، آنهم حل چالشهای فیمابین از طریق مذاکره، اما در کنار آن دو نیت و نگاه متفاوت وجود داشته که وضع را بغرنج نموده است.
نگاه و نیت آمریکائیها نسبت به ایران، حفظ جمهوری اسلامی در محیط چانهزنی و مذاکره پذیر کردن حوزههای امنیت ملی و امتیازگیری بیسابقه است. لذا بر این اساس آمریکائیها و همدستان اروپایی آنها برجام را پروژهای ناتمام تلقی میکنند که به شدت نیازمند توسعه است. بر همین مبناست که تعهد گریزی بخش تاکتیکی آمریکا برای تدامپذیری مذاکره است.
مسئله اصلی دقیقا اینجاست، چیزی که آقای روحانی و تیم سیاست خارجی ایشان هیچگاه در مذاکره بر آن پافشاری نکرده و برای آن برنامهای نداشتند، چگونگی مواجه شدن با تعهدناپذیری آمریکائیهاست.
مسئله کاملا روشن است، آمریکائیها در مذاکره هیچگاه و حتی اکنون نمیخواهند تعهد واقعی بپذیرند. تعهد مد نظر آمریکا تعهداتی با ماهیتی صرفا کاغذی است، مانند تعهدات برجامی. در شرایط کنونی که طرف مقابل فاقد حسن نیت بوده و حقیقت آن اثبات شده است، تضمین گرفتن در مذاکرات کنونی حق جمهوری اسلامی میباشد که تجربه تلخ برجام آن را به ما آموخته است.
امریکاییها اکنون نه تضمین میدهند که مجددا تحریم را برنگردانند و نه حاضرند حداقل راستیآزمایی مد نظر ایران در مقابل انجام تعهداتشان را بپذیرند. چرا؟ چونکه تحریم بخشی اساسی راهبرد امریکا علیه ایران است؛ چیزی که هیچگاه آقای روحانی حاضر به پذیرش آن نبوده است. سوال پایانی این است که در این شرایط که آمریکائیها نه تضمین میدهند و نه حاضرند راستی آزمایی را بپذیرند، آیا آقای روحانی میتواند تضمین نماید در این شرایط پایانی از دولتش اگر توافقی صورت گیرد به سرنوشتی مانند برجام گرفتار نشود؟ اگر که نه، که حتما نخواهد داد، پس این همه اصرار برای چیست؟ صرفا برای کسب پرستیژ و آبرو آنهم از طریق بازی با منافع ملی!
انتهای پیام/