به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، «متولد زمستان» یک رمان ایرانی است که به کوشش محمدهادی عبدالوهاب تالیف و توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است. محمدقائم خانی از نویسندگان و منتقدان کشورمان یادداشتی براین کتاب نوشته است که در ادامه میخوانید.
فارغ از این که بدانیم تعلیق چیست یا نه، حسش میکنیم. تعلیق نیرویی است که مخاطب را به دنبال داستان میکشد؛ چه مخاطب عام باشد، چه کتابخوان حرفهای، چه منتقد، و چه حتی نویسندههای دیگر. قدرت تعلیق در خلأیی است که ایجاد میکند. هرچه قدر خلأ بزرگتر باشد، کتابخوان، هیچینخوان، منتقد و نویسنده را سریعتر به دنبال خود میکشد. خواننده چشم باز میکند و میبیند کتاب تمام شده ولی حسِ کنجکاویاش هنوز کامل ارضا نشده است.
اینجاست که ممکن است یک کتاب دیگر بردارد تا از آن فضا بیرون بیاید، یا در ذهنش داستانِ خواندهشده را دوباره مرور کند. بسته به این که داستان چه باشد، و مخاطب چه کاری با داستان داشته باشد، ممکن است این مرور بیش از یک بار هم اتفاق بیفتد.
مخاطبِ داستانِ تعلیقدار، نمیتواند کتاب را راحت و قطرهچکانی بخواند. یا باید کنارش بگذارد، یا بیفتد دنبال ماجراها و به سرعت پیش برود. اگر تعلیق استادانه باشد، حتی میشود گفت خواننده تعادل روحیاش را برای قضاوت از دست میدهد و نمیتواند اجزای داستان را جداجدا داوری کند. از این رو، معمولاً ضعفهای یک اثر با تعلیق بالا، از چشمانِ مخاطب پوشیده میماند، زیرا خواننده درگیر جستوجوی ذهنی خویشتن است و فرصت کندوکاو در داستان را ندارد. بنابراین تعلیق میتواند یکی از بهترین گریزگاههای نویسندگان برای پوشاندن ضعفهایشان باشد. نویسنده خیالش راحت است که حداقل مخاطب کتاب را با لذت تا انتها خواهد خواند و دچار ملال و دلزدگی نخواهد شد. پس لااقل یک گام از رقبا پیش خواهد بود.
تعلیق به نویسنده قدرتی میدهد برای پوشاندن ضعفها تا نیازی نباشد به جهان داستانیاش بُعد و عمقی ببخشد. چه کاری است وقتی میتوان به راحتی مخاطبان را نگه داشت، وقت عزیز را صرف عمقبخشی و بُعددهی به داستان بکنیم؟ میرویم سراغ کارِ بعدی! که طبیعتاً آن هم باید تعلیق بالایی داشته باشد تا موفقیت این بارمان تکرار شود، بلکه افزون گردد.
اما این شمشیر که در دست برخی نویسندگانِ زنگی مست چنین خونریز است، لبه دیگری هم دارد. روی دیگر این تعلیق، معلق نگاه داشتن مخاطب برای آن است که مهلتی داشته باشد جهتِ نقب زدن به لایههای دیگر داستان. تعلیق چون طنابی است که نویسنده بر گردن مخاطب میاندازد و میکشد. در دست اکثریت ابزار تحمیق و تحمیر است اما در دست نویسنده دانا، وسیلهای خواهد شد برای کشاندن مخاطب به کورهراهها. مخاطب عافیتطلب است و عادتِ رفتن به سمت نقاط صعبالعبور را ندارد. دوست دارد در آشیانه گرمش و خیابانهای خطکشیشده شهرش بگردد. اگر هم لازم شد، لافِ دل به دریا زدن بزند، اما هیچگاه از در خانهشان دو محله پایینتر نرود. انسان دوست ندارد خودش را به سختی بیندازد تا حقیقت را کشف کند. چه کاری است در پی حقیقت رفتن، وقتی همه چیز زندگی سر جایش هست؟
اما نویسنده هوشمند میداند که همه چیز زندگی انسانها سر جایش نیست، بلکه آنها به بیتناسبی و بیقاعدگی عادت کردهاند. نگارش داستانی با تعلیق بالا این امکان را به او میدهد که خواننده را از مشهورات ذهنیاش جدا کند و با جاذبه تعلیق، او را از دنیای کوچک متعلقاتش بیرون بکشد. مشهوراتی که همیشه پس ذهن مخاطب چسبیدهاند و متعلقاتی که برای صعود به قله حقیقتبینی، سنگینش کردهاند. مشهوراتی که آزموده نمیشوند چون پیش چشم نیستند.
مخاطب خودش هم نمیداند که به آنها باور دارد، اما در واقعِ زندگی، سفت به آنها چسبیده و حاضر نیست دمی از متعلقاتش جدا شود. تعلیق میتواند تا حدودی کمک کند که خواننده از وابستگیهای ذهنی و قلبیاش فاصله گرفته و معلق نگاه داشته شود. اگر جهان داستان، جهانی یکپارچه باشد، این جدا شدن (و معلق ماندن) میتواند نقطه شروع تفکر برای مخاطب باشد، تفکری که با کشف همراه است.
وقتی مخاطب در نقاط اصلی روایت با کشف روبهرو باشد، هم تعلیق حفظ میشود و هم پیوندی عمیقتر بین او و متن برقرار میشود. کشف، هم لذت خواندن را بیشتر میکند و هم شخصیتها را ملموستر مینماید. فرایند کشف میتواند از یک عنصرِ تکنیکی برای خلق جذابیت فراتر رود و به عنصری اساسی برای نزدیک شدن مخاطب به محتوای نهفته و دور از دسترسِ رمان بدل شود. در وضعیتی که مخاطب به مشهورات ذهنیاش تکیه نداده و تا حدودی در هوا معلق است، گاهی یک تلنگر داستان برای زیر و رو کردن دنیای مخاطب کافی است. یک ضربه کوچک، خواننده در هوا معلقی که تا حدی سبک شده است را به سمتِ افقی باز پرواز میدهد. دنیای وسیعتری رو به او میگشاید و مسائلی در نگاه اول بیاهمیت را، به چالش درونیاش مبدل میسازد.
تعلیق بالای رمان «متولد زمستان» میتواند از جنس دوم باشد. به مخاطب کمک کند به حوادث دور و برش دقیقتر بنگرد. این کتاب مشهورات ذهنی ما را درباره پرونده انرژی هستهای، روابط بینالملل، نفوذ اطلاعاتی، جاسوسی، ترور و رسانه به چالش میکشد. به هم ریختگیِ بعد از خواندن رمان، کمک میکند بتوانیم خودمان را از زوایای جدیدی قضاوت بکنیم. این خود، هم شامل زندگی شخصیمان است که با بسیاری از این مسائل مماس شده اما بهشان توجهی نکردهایم؛ و هم شامل زندگی اجتماعی ایرانیان در دنیای امروز است که معمولاً نمیدانند بر چه نقطه حساس و رفیعی ایستادهاند.
محمدهادی عبدالوهاب در رمانش، قدرت تعلیق را در جهتِ قدرتزدایی از باورهای ما به کار گرفته تا به جای آنکه میلِ رشد بادکنکی در ساختارها را در سرمان بپروراند، تلنگری بزند برای نگاه دقیقتر به دنیای اطرافمان. از کنار مسائل اساسی سرسری نگذریم و ذهنمان را انبانِ مشهوراتِ بیخود و غلط نکنیم. متولد زمستان، با تعلیق بالایش، شاید به ما کمک بکند تا به حقیقت، فارغ از منافع و مضار شخصی یا گروهی فکر بکنیم؛ هرچهقدر که برایمان سخت باشد. نویسنده با طناب تعلیق، سختیِ قلهپیمایی را برای ما آسان کرده است. به طناب آویختهاش اعتماد بکینم و مسائلمان را از نقطهای بالاتر بنگریم.
انتهای پیام/