پدرم می دانست که من دچار مشکلات جدی در زندگی ام شده ام و به ترغیب همسرم، از منزل آنها سرقت کرده ام اما وقتی به دروغ اشک تمساح ریختم که به من تهمت می زنید، آن ها هم دیگر چیزی نگفتند تا این که شوهرم نقشه دستبرد به پول و طلاهای امانتی را طرح کرد. بعد از این ماجرا بود که پدرم اشک ریزان مقابلم زانو زد و ...
اینها بخشی از اظهارات زن جوانی است که توسط نیروهای ورزیده تجسس کلانتری به اتهام سرقت اموال پدرش دستگیر شده بود. این زن جوان پس از پاسخ به سوالات تخصصی افسر پرونده و در حالی که اشک میریخت، درباره سرگذشت خود نیز به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: در خانوادهای بزرگ شدم که همه با یکدیگر مهربان بودند.
با آن که پدرم اوضاع اقتصادی مناسبی نداشت و زندگی بر ما سخت میگذشت، اما این مهربانیها ادامه داشت تا این که خواهر بزرگ ترم در ۱۶ سالگی ازدواج کرد و اکنون زندگی شیرینی دارد، اما در همین زمان مرگ برادر کوچک ترم بر اثر سانحه رانندگی زندگی ما را به هم ریخت تا جایی که مادرم به مردهای متحرک تبدیل شد.
این حادثه تلخ چنان بر روح و روانش تاثیر گذاشت که آرام آرام به مصرف مواد مخدر روی آورد. من هم مجبور بودم از او پرستاری کنم، ولی دو سال بعد خدا برادر دیگری به من داد و شرایط روحی و جسمی مادرم بهتر شد. او مواد مخدر را کنار گذاشت و برادر کوچکم همه اوقات او را پر کرد. در این شرایط من هم به کلاسهای ورزشی رفتم و در آن جا با دختری آشنا شدم که چندین دوست پسر داشت. «سیما» که تاثیر عجیبی بر روح و روان من گذاشته بود، مرا در اینستاگرام با پسری به نام «فرشاد» آشنا کرد تا به قول معروف موضوعی برای خنده و تمسخر پیدا کنیم، ولی در این میان من به فرشاد علاقهمند شدم و به او برای ازدواج اصرار کردم.
فرشاد تک پسر خانوادهای پولدار بود که خواهر بزرگش نیز ازدواج کرده بود و زندگی خوبی داشت، به همین دلیل فرشاد جوانی زورگو بار آمده بود به طوری که هر چه اراده میکرد بلافاصله برایش فراهم میشد.
اگرچه خانوادهها مخالف ازدواج ما بودند، ولی من همه وسایل شخصی ام را برداشتم و به خانه فرشاد رفتم و خیلی زود فهمیدم او نه تنها سیگار میکشد بلکه شب تا صبح به دنبال رفیق بازی است و با فریب دختران جوان به بهانه ازدواج از آنها کلاهبرداری میکند. با آن که پدر فرشاد تاجر بود و فروشگاه بزرگی داشت، اما فرشاد هیچ گاه به مغازه او نمیرفت و بیکار بود. وقتی به همسرم اعتراض کردم که به دنبال شغلی برود، مرا زیر مشت و لگد گرفت، اما من روی بازگشت به خانه پدرم را نداشتم.
به همین دلیل برای تامین مخارج زندگی مجبور شدم با نقشههای جاهلانه شوهرم دست به سرقت از منزل پدرم بزنم. یک بار طلاهای مادرم را دزدیدم و چند بار نیز از کارت بانکی پدرم مبالغی را به سرقت بردم. پدر و مادرم که فهمیده بودند سرقتها را من انجام داده ام از من خواستند حقیقت ماجرا را بازگو کنم، اما دست بالا را گرفتم و در حالی که اشک تمساح میریختم، مدعی شدم به من تهمت میزنند چرا که فرشاد این شیوهها را به من آموخته بود.
پدر و مادرم نیز به دلیل این که من ناراحت نشوم سکوت میکردند تا این که چند روز قبل متوجه شدم پدرم با ارثیه مادرم و مبلغی که وام گرفته بود قصد دارد خانه بزرگ تری رهن کند، به همین دلیل با نقشه ساختگی فرشاد به خانه پدرم رفتم و مدعی شدم با همسرم دعوا کرده ام، ولی پنهانی با همسرم در تماس بودم و جای پولها را به او اطلاع دادم. روز بعد من به همراه پدر و مادرم برای بازدید از منزل جدید به بیرون از خانه رفتیم، در همین زمان فرشاد با کلیدی که به او داده بودم وارد خانه شده بود و همه پولها را به همراه طلاهای خواهرم به سرقت برده بود.
هنگامی که به خانه بازگشتیم و پدرم متوجه سرقت شد، مقابلم زانو زد و اشک ریزان از من خواست تا پولها را بازگردانم. او میگفت خواهرت به سختی و قناعت طلاها را پس انداز کرده است و من هم برای رهن منزل وام گرفته ام و به این پول نیاز دارم. وقتی التماسهای پدرم را دیدم به یاد فداکاری و مهربانی هایش افتادم که برای آسایش من از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. به همین دلیل با فرشاد تماس گرفتم، ولی او ادعا کرد اینها حق خودت است و پدرت نمیتواند چیزی را ثابت کند، اماای کاش...
منبع خبر "
پارسینه" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.