به گزارش اقتصادنیوز به نقل از فارس، قنبر رسولی، عملیات کربلای 4 عملیات در غرب جزیره مینو- ابوالخصیب و در دیماه 1365 با رمز مبارک محمد رسولالله انجام شد.
این عملیات در تاریخ سوم دی 1365 در محور ابوالخصیب در جنوب عراق، به صورت گسترده و با هدف آمادهسازی مقدمات فتح بصره، توسط نیروهای مسلح ایران آغاز شد که به دلیل لو رفتن عملیات در تاریخ پنجم دی با عقبنشینی نیروهای ایرانی، پایان یافت، عملیاتی که دو هفته بعد از آن کربلای 5 انجام و دستاورهای فراوانی برای کشورمان داشت.
حاج حسین محمدی متولد 16 مردادماه 1343 است، مادران شهدا را مانند مادر خود دوست دارد و همه آنها را مادر صدا میکند، مانند همه مردادماهیها یک شیر ژیان و سرکش، یک عاشق پاکباز، یک دوست واقعی و یک پدر نمونه است، آنها اغلب آدمهای کارآمدی و عموماً دارای طبعی گرم و خشک بوده خوشرو و مهربان هستند و همه این موارد را من در حاج حسین با توجه به شناخت چندین سالهای که دارم، به تمام معنا دیدهام.
او یکی از نخستین بسیجیان و رزمندهٔ جامانده از عملیاتهای غواصی و دفاع مقدس که با وجود اینکه تنها پسر خانواده و برادر 6 خواهر و پدری رزمنده و جانباز از ناحیهٔ دو چشم بود از سال۶۱ وارد دفاع مقدس شده و تا هشت ماه بعد از قبول قطعنامهٔ 598 در جبهه حضور داشته است.
برای گفتوگو در مورد کربلای 4 که یکی از عملیاتهایی است، که رزمندگان زنجانی در آن حضور فعالی داشتند با حاج حسین تماس میگیرم، میگوید در مسیر تهران به زنجان هستم، قرارمان بعد از نماز مغرب و عشاء در حسینیه اعظم زنجان، جایی که به همت دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان قرار است رزمندگان و غواصان عملیات کربلای 4 دور هم جمع و از مادران و رزمندگان تجلیل شود.
حاج حسین با یاد شهدا و احترام به مادران شهدا صحبتهایش را آغاز میکند، دل پر و خاطرات خوب و گاه ناراحت کنندهای از جنگ و روزهای هشت سال دفاع مقدس دارد، عملیات کربلای 4 را یک پارچه از اول تا آخر این چنین برایم بازگو میکند و میگوید:
کربلای 4 یکی از عملیاتهایی که در مورد آن شاید کمتر گفته شده و شهدای آن نیز از جمله شهدای مظلوم دوران دفاع مقدس هستند، حاج حمید همراز، حاج اکبر قربانیان، رضا مرادی، سید رحیم صفوی، علی سودی، مهدی باقری، حسین رستمی، جواد غم پرور، مجید ارجمند فر،حمید صدری، علی قاضیلو، پرویز محمدی و ... از جمله غواصان و رزمندگان زنجانی این عملیات هستند، که امروز در قید حیات هستند.
همچنین یاد و نام شهیدان دلاور یعقوب علی محمدی، مسعود حسنی، رضا بیگدلی، باقر فتح اللهی، عباس قربانی، ناصر شهبازی، عباس منتخبی، علیرضا عبدی، اصغر بیات، بهمن اسکندری، احمد عبدی، قاسم محمدی، سید اصغر احمدی، اکبر سعادتی، حسین حبیبی، ابوالفضل خدامرادی، رضا چمنی، یوسف قربانی و... روحشان شاد باد.
سخن گفتن از کربلای 4 واقعا سخت است، اگر این عملیات لو نمیرفت در همان شب اول، بصره به دست رزمندگان کشورمان سقوط کرده بود و جنگ هشت ساله تحمیلی رژیم بعث علیه ایران اسلامی سرنوشت دیگری داشت.
عملیات کربلای 4 با رمز یا محمد(ص) از ساعت 22 و 45 دقیقه روز سوم دیماه سال ۶۵ آغاز شد و مظلومیت شهدای عملیات کربلای 4 تداعی کننده غربت و مظلومیت اباعبداللهالحسین(ع) و یاران با وفایش در روز عاشورا است.
بچههای زنجانی در قالب گردان ولی عصر(عج) بلافاصله بعد از عملیات پیروزمندانهٔ والفجر ۸ (فاو) 9 ماه تمرینات سخت و فشرده را در مناطق مختلف برای انجام موفق و بیعیب و نقص این عملیات گذرانده و آمادگی بالایی داشتند در واقع گردان ولیعصر(عج) یک گردان خط شکن در تیپهای الهادی، 8 نجف اشرف، 7 ولیعصر(عج)، 31 عاشورا، 17 علی ابن ابی ابیطالب که بعدها همهٔ این تیپها تبدیل به لشگر شدند، نهایتاً در تیپ مستقل 36 انصارالمهدی (عج) استان زنجان بود و هست! که متشکل از بچههای زنجان و قزوین بود، زمانی که استان قزوین هم جزو استان زنجان بود، بیش از 6 هزار شهید را تقدیم نظام و انقلاب کردند.
برای عملیات کربلای 4 با 16 تا 18 ساعت تمرین روزانه طی 9 ماهه در آبهای سرد سد دز و کارون در هوای گرم بالای 50 درجه تابستان و سرمای استخوان سوز زمستان؟! جنوب انجام گرفت، اکثر بچههای زنجانی حاضر در گردان زیر 20 سال سن داشتند، یعنی رنج سنی بچههای ولی عصر 16، 17 و 18 ساله و چند نفری هم 20 و بالاتر و مسنترین رزمنده گردان شاید 25 ساله بود، اما بچهها با تمام توان خود شرایط سخت تمرین را سپری میکردند، بچههای زنجانی با توجه به اینکه این شهر در ناحیه کوهستانی قرار دارد با سرما و شرایط سخت آشنا بوند، ولی هوای سرد جنوب با هوای سرد زنجان بسیار متفاوت است در آنجا وقتی پوتین را در میآوردیم هوای سرد جنوب استخوان سوز بود و زمانی که سرما با عضوی از بدن تماس داشت انگار مانند موکتبر(کاتر) آن عضو را قطع میکرد؟! و این شرایط بسیار طاقت فرسا و سخت بود.
9 ماه آموزش برای این بود که دستهها و گروهها همدیگر را بشناسند، هدف این بود که حتی باید با نفس همدیگر را در بدترین شرایط و شبها میشناختیم و حتی باید به جایی میرسیدیم که سایه همدیگر را هم شناسایی میکردیم، من بیسیم چی و پیک بودم باید به جایی و حدّی میرسیدم که فرمانده را از روی سایهاش و نفسهایش میشناختم، آنقدر تمرینات سخت بود که گاهی در حین آموزش در داخل آب به کمک هم میخوابیدیم و استراحت میکردیم.
لباسهای غواصی برای بدنهای لاغر غواصان و رزمندگان گشاد بود و برای همین کار را برای بچهها مشکل میکرد، ولی به عشق امام و شهدا و برای اینکه بتوانیم امام و مردم را خوشحال کنیم به کار خود ادامه میدادیم، هیچ کس از شرایط اعلام نارضایتی نمیکرد و با تمام توان کار را پیش میبردند.
یادم هست، هوا آنقدر در برخی مواقع سرد بود که بچهها وقتی از آب بیرون میآمدند دستهای خود را حس نمیکردند!؟ و وقتی بچههای تدارکات برای ما خرما میگرفتند نمیتوانستیم خرما را به دست بگیریم، بچههای تدارکات خرما را در دهان ما میگذاشتند و حتی ما نمی توانستیم فک خود را برای جویدن خرما تکان دهیم، به شوخی به همدیگر میگفتیم اجازه دهید من دهان شما را تکان بدهم.
چند ساعت بعد تازه بدن خود را حس میکردیم و تازه بعد از آن در آن هوای سرد طاقت فرسا خود را آب کشیده و وارد حسینیه و مسجد میشدیم و تا ساعتها به راز و نیاز میپرداختیم ما مثل نیروهای آمریکایی و برخی کشورها نبودیم که چند ماه لباسها را از تن در نیاوریم، نیروهای اسرائیلی حتی به خود پوشاک میبندند.
برخی مواقع در مورد جنگ و شرایط جنگ اغراق میشود، اینکه بگوئیم که نمیترسیدیم نه این طور نیست، متاسفانه بعد از جنگ در برخی مواقع میبینیم که فیلمهایی ساخته میشود که یک رزمنده بسیجی با یک خشاب یک گروه عراقی را از بین میبرد بدون آنکه خشابش هم تمام شود، نه این طور نبود ما با نیروهای گارد ویژه حزب بعث و ریاست جمهوری روبهرو بودیم که شاید دو برابر هر یک از رزمندگان ما هیکل و قد داشته و بسیار ورزیده و دورههای زیادی را گذرانده بودند.
شیر پاک مادران شهدا باعث شده بود تا ما ولایتمدار شده بودیم و به ولایت و دفاع از کشور ایمان داشتیم و بچههایی که زیر دست چنین مادرانی تربیت شده بودند بدون ترس و واهمه از دشمن در مقابل آنها میایستادند، ما در اثر مهارتهایی که در طی 9 ماه تمرین به دست آورده بودیم باید 45 سانتی متر زیر آب با همه تجهیزات تا منطقهٔ ابوالخصیب را شنا(غواصی) میکردیم.
شاید ما بعد از عملیات غرور آفرین والفجر 8 کمی به خودمان مغرور شده بودیم و خدا خواست که ما تنبیه شویم و بعد از آن دوباره به فاطمه زهرا سلام الله علیها متوسل شویم تا ایشان به داد ما برسد.
در عملیات کربلای 4 ساعت 20 بعد از نماز مغرب و عشا حرکت کردیم و استانهای دیگر مانند قزوین و اصفهان بعد از ما حرکت میکردند بالای یک هزار غواص آماده شده بودند که از اروند حرکت کنیم، شرایط طوری شده بود که عراق آماده بود و بچههای غواص ما را با ضد هوایی زدند و سلاحی که هواپیما را در 14 کیلومتری میزد در 500 متری بچهها را زدند و به شهادت رساندند.
وقتی ما متوجه شدیم دستور خروج از اروند صادر شد و بچهها عقب نشستند، با کمک بچههای کادر نیروها و شهدا را از اروند خارج کردیم و در این مدت انواع سلاحها به صورت رگباری علیه ما کار میکرد و منورها دائما منطقه را روشن میکردند، بازیابی نیروها از ساعت 20 و 35 دقیقه تا ساعت یک، یک و نیم طول کشید. شاید اگر کمی, در حدود 15 دقیقه دشمن دیرتر اقدام به شلیک میکرد ما قطعا اروند را گذشته بودیم و اگر این اتفاق روی میداد قطعا همه نیروهای گردان ولی عصر(عج) مفقودالاثر بودند، چرا که ما راهی برای برگشت نداشتیم.
در روزهای 4 و5 دی ماه ۶۵ به عقب برگشتیم با 23 یا 21 شهید که چند تن از آنها از بچههای ارومیه و تبریز بودند، ما در وسط کارزار به دستور سردار حاج مجید ارجمندفر که جانشین گردان بود وارد جزیرهٔ امالرّصاص شدیم تا تیربارهایی که بچهها را یک یک به شهادت میرساندند را خاموش کنیم و این یک امداد غیبی بود و من این عنایت بیبی فاطمه زهرا(س) را با چشم خود دیدم و این دست خدا و یدالله بود که توانستیم این حماسه را بیافرینیم هر چند بعد از جنگ در پیچ و خم زندگی و روز مرّهگی یا خود گم شدیم یا واقعا در اثر غفلت ما را گم کردند.
ما در جزیرهٔ امالرّصاص بیش از 1.5 کیلومتر را پاکسازی کردیم تا بچههای اصفهان و قزوین هم رسیدند، و برخی نیز وارد جزایر بوارین و ماهی شدند که عدهای از آنها از جمله دکتر محمدجواد میانداری و چند نفر از همرزمان قزوین به اسارت نیروهای بعثی در آمدند!، چند نفر از بچهها مجروح شده بودند که خوشبختانه قایق یکی از استانها رسید و آنها را به عقب برگرداند.
در کربلای 4 آنطور که میگویند؛ شهدای بسیاری یعنی تا حدود 11 هزار شهید تقدیم شد، درست نیست ما حدوداً یک هزار شهید دادیم، چرا که بعد از درگیری همه نیروها حرکت نکردند و ماندند در عملیات کربلای 5 وارد عرصه شدند و آن حماسه را آفریدند.
در عملیات کربلای 4 دل ما شکست و دلشکستگی ما را به خدا رساند تا بعد از آن در عملیات کربلای 5 وارد جنگ شدیم و 75 روز در جنگ بودیم حتی گروهی وارد بصره هم شدند، که به دستور قرارگاه عقب نشستند و عدم سقوط بصره به دلیل ورود نیروهای آمریکایی به گوشهای از منطقه و احتمالاً تهدید تهران به حمله اتمی بود که باعث شد تا ما عملیات را ادامه ندهیم.
حضور رزمندگان زنجانی در عملیاتهای بزرگ دفاع مقدس به ویژه در 46 عملیات آفندی و پدافندی دوران هشت سال دفاع مقدس حضور تاثیرگذار و محوری بوده است و نیروهای زنجانی در 19 عملیات آبی، خاکی و کوهستانی و 27 عملیات پدافندی نقش مهمی داشته و در اکثر آنها به عنوان خط شکن و غواص حضور داشتند.
نقش تأثیرگذار رزمندگان زنجانی در دوران دفاع مقدس موجب شد تا مقام معظم رهبری شهر زنجان را به عنوان شهر غواصان دریادل نامگذاری کنند.