انسانها اغلب در ظلمات طبیعت و افکار و عقاید نادرست و عادت و غرایز و آداب و عرفهای نامستند به تعالیم الهی غرقند. اگر عمر انسان همین گونه سپری گردد و از جهان درگذرد، تا جاودان در همین ظلمت هراسناک باقی خواهد ماند و نوری و نجات و آرامشی نحواهد یافت. و این خود دوزخی است بزرگ و سهمگین به جز دوزخهای دیگر. و تنها چیزی که انسان را نجات میدهد و راه رسیدن به سعادت و روشنایی جاودانی را به او مینمایاند، «کلام نور» است، یعنی کلام وحی، یعنی پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع). این سخنان است که باید در دسترس مردم قرار بگیرد؛ انسانها همه از راه درک محتوای آنها به شناخت صحیح دست یابند، و خود و جامعه خود را و زندگی خود را بر همان شالوده نورانی بسازند.
شهادت، نفی است و اثبات
شهادت امام حسین(ع) دو معنی داشت: نفی آنچه به نام اسلام مطرح بود؛ اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود. و این هر دو با هم، یعنی احیای اسلام. در حکومت کسی چون یزید، اسلام محو گشته بود، و ضد اسلام به نام اسلام مطرح بود. دین توحید و عدل به نظامی طاغوتی و اشرافیمنش بدل گشته بود؛ به جای توحید و عدل، انکار وحی بود و نشر ظلم… و این بود که عاشورا دنباله «جنگ بدر» بود، یعنی جهاد با جاهلیت از نو زنده گشته، جاهلیت سلطنت اموی به خلافت اسلامی. از اینجاست که در زیارت سردار رشید عاشورا، یعنی حضرت ابوالفضل العباس(ع) آمده است: «اشهد الله انّک مضیت علی ما مضی به البدریون: من خدا را گواه میگیرم که تو همان راهی را رفتی که شهیدان جنگ بدر (در رکاب پیامبر) رفتند.»
جنایات بنیامیه و بنی عباس در تاریخ اسلام معروف است. اگر تاریخ بر همان منوال میگذشت و عاشورایی پدید نمیآمد، و سپس مجاهدات و جانفشانیهایی که دیگر امامان و فرزندانشان کردند نمیبود، امروز چه بسا اسمی از اسلام و قرآن و نماز و قبله و حج و جهاد نبود. پس عاشورا به گردن همه مسلمانان ـ چه سنی و چه شیعه ـ حقی بزرگ دارد؛ حقی به عظمت بقای اسلام و قرآن، و برقراری قبله و نماز، و ادامه حج و جهاد…
این یک تکلیف سترگ و ژرف اسلامی است که مسلمانان بدانند خاندان پیامبر(ص) آنهمه مصائب سنگین را که در طول دو قرن و نیم، و سپس فرزندانشان در طول قرنها تحمل کرده برای چه بود. آنهمه مصائب که تحمل کردند و نسل اندر نسلشان در مبارزه و شهادت و رنج و اسارت و زندان و شکنجه و تبعید و محرومیت به سر بردند، همه برای این بود که دین خدا باقی بماند و مشعل جاوید هدایت فرو نیفتد، و به دست آیندگان برسد، و انسانها در هر عصر و نسل بتوانند از فروغ هدایت بهره گیرند، و کتاب خدا را در دسترس داشته باشند، و به آیین محمدی بگروند، و ارزشهای الهی و معیارهای سعادت و نجات را بشناسند.
هماکنون همین اندازه از میراث دین که به ما رسیده است، از برکت مجاهدات و مبارزات خاندان پیامبر اکرم(ص) است و مصیبتهای بزرگی که دیدند و رنجهای توانفرسایی که پذیرا شدند. و اگر جز این بود امروز دین نبود؛ از امثال یزید و متوکل عباسی دینی بر جای نمیماند. بدین گونه یاد آن مصیبتها و مجاهدتها از نظر حقشناسی ضروری، و از نظر ساختن انسان متعهد و جامعه با رسالت وظیفه است.
به خوبی روشن است که مقصود اصلی، حفظ دین خدا، و بیداری مردم، و مبارزه با ستم و استواری معالم قرآن است. و زنده کردن آن مصیبتها و تجسم بخشیدن به آن حماسه، همواره باید در همین جهت قرار داشته باشد، یعنی در جهت هوشیاری مردم و بیداری افکار، نه در جهت تخدیر اذهان و تسلیم نفوس در برابر طاغوطان و طاغوتیان سیاسی و اقتصادی .
رسالت اصلی مجالس حسینی
بنابر آنچه یاد شد، باید محافل و مجالسی که به نام آن بزرگواران و یاد فداکاریهای آنان و ذکر مصائب ایشان بر پا میشود، از شرح این مقاصد اصلی و هدفهای عالی تهی نباشد، و هیچگاه در جهت ضد آن مقاصد و هدفها حرکت نکنند، و گرنه ادامه راه و دنباله رسالت اولیای خدا محسوب نخواهد گشت و هدفهای الهی آنان را زنده نگاه نخواهند داشت، و از آن ارج و ارزشی که باید نزد اولیای خدا داشته باشد، بینصیب خواهد بود و در نتیجه، اجر خدایی را نیز از دست خواهد داد. چون اجر و پاداش خدا تابع رضای اولیای خداست. و رضای اولیای خدا تابع حرکت در جهت هدفهای الهی و سازنده و تربیتی دین خدا با اجرای عدل و قسط و تداوم بخشی به راه آنان است. این مسائل بسیار مهم باید همواره دانسته باشد، و همواره مورد نظر قرار گیرد.
هنگامی که میبینیم حضرت امام حسین(ع) میفرماید: «ما قیام کردیم تا به داد مظلومان برسیم»، بهخوبی روشن میشود که جامعه حسینی و امت عاشورایی نیز باید در جهت دفاع از مظلومان و ستمدیدگان حرکت کند، و مجالس حسینی باید القاکننده این فکر و جهتدهنده این اقدام باشد. و روشن است که برای این منظور باید جامعه را همواره از ظلم و انواع آن ـ بهویژه ظلم اقتصادی و معیشتی که آثاری ویرانگر دارد ـ آگاه ساخت، و آثار ویرانگر هر یک را روشن کرد، و همه را به مبارزه با همه انواع آن فراخواند. و نیز نباید از شناساندن ظالمان و ستمگران غفلت ورزید.
امام حسین(ع) بر همه انسانهای پس از خود تا آخر تاریخ، حق دارد و همه به گونهای مرهون اویند؛ زیرا اگر او نبود عاشورا نبود، و اگر عاشورا نبود اسلام نمیماند، و اگر اسلام نمانده بود تمدن اسلامی پدید نمیآید تا مایه اصلی تمدنها و پیشرفتهای بعدی بشود و در آن صورت، این تمدن کنونی وجود نداشت. آیا با وجود حکومتهای بیاعتقاد و تابع جاهلیت، که اصل وحی الهی و نبوت محمدی را منکر بودند، مانند حکومت یزید و ولید اسلام بر جای میماند، و به سده چهارم و پنجم میرسید و آن تمدن شکوفا و سترگ پدید میآمد؟ و آن علم و فرهنگ و ادبیات و اخلاق و حقوق و طب و شیمی و صنعت و فیزیک و ریاضیات و… سامان مییافت تا بهتدریج به دست غریبان افتد و تمدن کنونی آنان را پایهریزی کند؟ اینها همه در تاریخ مسلم است.
بنیامیه هدف اصلیشان محو اسلام و از میان بردن قرآن و حذف کامل دین خدا بود از صحنه زندگی، و بازگرداند مردم به دوران جاهلیت. آیا کافی نیست برای ویران کردن بنیاد اسلام که کسی مانند یزید خلیفه شود؟ آیا معاویه فرزند خود را نمیشناخت؟ تأملی کوتاه در گفتهها و اعمال یزید کافی است که مقاصد او را روشن کند. او در سخنان و اشعاری که از وی نقل شده است، دین و وحی را انکار کرده است. و اما در عمل، چه از این بالاتر که پسر پیامبر(ص) را شهید کند، و سر بریده او را در تشت بگذارد و بر لبانش چوب بزند، و خاندان پیامبر(ص) را آنگونه اسیر کند و در شهرها و بیابانها بگرداند. آیا چنین کسی به این پیامبر این دین و این قرآن اعتقاد دارد و حافظ دین و قرآن خواهد بود؟
از اینجا معنای سخن حضرت زینب کبری(س) آشکار میشود که در مجلس یزید فرمود: «به خدا سوگند نمیتوانی یاد آل محمد را از میان ببری و قرآن را براندازی.» بانوی بزرگوار با اطمینان و قاطعیت یزید را درصدد از میان اسلام و قرآن و برگرداندن مردم به دوران جاهلیت معرفی فرمود، آنهم در حضور خود یزید، و در مجلس رسمی دربار دمشق، با حضور رجال دمشق و دعوت شدگان رسمی… و اگر جز این بود، و فضای سلطنت اموی شام این امر را تأیید نمیکرد، و کردار یزید شاهدی بزرگ بر این هدف شوم نبود، یزید میتوانست از همین سخن نقطه ضعفی بگیرد و با شدت هر چه بیشتر با این اظهارات مخالفت ورزد و آنها را رد کند؛ اما سخن یادشده بیان واقعیتی بود که فضای آن حکومت و کردار بنیامیه آن را مثل روز روشن ساخته بود.
در اینجا توجه به یک گفتگوی کوتاه، ولیکن ژرف و آگاهیآفرین بسیار مناسب است تا نشان دهد که هدف «حزب اموی» چه بود و عاشورای حسینی چه کرد؟ هنگامی که امام سجاد(ع) پس از فاجعه کربلا، با خاندان امام حسین(ع) به مدینه بازگشتند و در آن اندوه بزرگ غرق بودند، ابراهیم بن طلحه از روی سرزنش به آن حضرت گفت: «چه کسی پیروز گشت؟» (پدر تو و یارانش کشته شدند، پس چه نتیجهای گرفتید؟). امام فرمود: «وقت نماز، اذان و اقامه بگو، خواهی فهمید چه کسی پیروز است!» این پاسخ به فردی سرشناس، بهروشنی میگوید که بنیامیه میخواست اذان نماند، نماز نماند، اشهد انّ محمدا رسول الله برافتد؛ و حال دیدید که چنین نشد، و اذان ماند، و نماز ماند، و دین خدا ماند… و شما کمترین موفقیتی به دست نیاوردید؛ پس کربلا پیروز است نه دمشق، و حسین(ع) پیروز است نه یزید، و اسلام پیروز است نه جاهلیت .
اکنون بهخوبی روشن میشود که «عاشورا» یعنی چه، و امام حسین(ع) یعنی که؟ در حدیث نبوی رسیده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «حسین منی و انا من حسین: حسین از من است و من از حسینم.» معنای جمله نخست روشن است، حسین از من است یعنی فرزند و نواده من است. درباره معنای جمله دوم (من از حسینم) گفتهاند یعنی بقای دین من و آیین من به وسیله حسین است؛ و دین اسلام از حسین(ع) قوّت میگیرد، و با شهادت او از نابودی مصون میگردد و باقی میماند. و از اینجاست که گفتهاند: دین اسلام، «محمدی الحدوث و حسینی البقا»ست، که اگر شهادت عاشورا با آن ابعاد ویژه نبود، بر اثر حکومت کسانی مانند یزید به مرور زمان اثری از قرآن و اسلام بر جای نمیماند.
نمونه کامل مجاهدان
باید عاشورا را، رمز وحدت اسلامی و اتحاد مسلمانان پیرامون محور قرآن قرار داد، و اینگونه آن را شناخت، و اینگونه از این سرمایه انسانی عظیم بهرهبرداری کرد. در اینجا مناسب است توجه کنیم به سخنان شیخ محمد محمد مدنی مصری رئیس هیأت تحریریه مجله «دارالتقریب»، چاپ قاهره. وی در سرمقاله شماره چهارم، از سال چهارم (محرم ۱۳۷۲ق)، به یادکردی از ماه محرم میپردازد و در آن میگوید: «… ماه محرم ما را به یاد حادثهای سترگ و فاجعهای عظیم میاندازد که اسلام در نخستین روزگار خویش بدان مبتلا گشت. این فاجعه ضربهای بر پیکر اسلام وارد آورد که مسلمانان تا امروز مانند مادران داغدار، برای آن مینالند، یعنی کشته شدن امام شهید، زاده زهرای بتول، اباعبدالله ـ علیه و علی جده و آله الصلاه و السلام ـ حسین، نمونه کامل مجاهدان راه خداست. حسین نگریست که حق پایمال گشته و خرد شده است، و باطل از همه سو بر آن احاطه کرده و راه عرض وجود را بر آن بسته است؛ و دید که خود او که شاخه درخت نبوت است، و فرزند امام شیردلی که لحظهای نترسید، و سر خود را از ذلت فرود نیاورد، اکنون مکلف است که این پردههای تار ستم را بدرد، و این سیاهیهای متراکم باطل را نابود سازد. گویی بانگی از اعمال قلبش بر سر او فریاد میزند:
ـ ای فرزند پیامبر، تو مرد میدان این مبارزهای! تو که خداوند به برکت جدت پیامبر، ظلمات جاهلیت را برطرف ساخت و حق را استوار گردانید و باطل را برانداخت تا نصر خدایی و فتح و پیروزی دررسید، و مردمان دسته دسته به دین خدا درآمدند؛ همچنین پدرت شیر و شمشیر خدا که تا مشرکان مغلوب نگشتند و تا چشم منافقان و مفسدان کور نگردید، لحظهای نیاسود. پس اکنون ای حسین قیام کن و پرچم مبارزه و جهاد را برافراز، چنانکه جدت و پدرت از پیش برافراشتند و زمین را از لوث وجود متجاوزان ستمگر فاجر تطهیر کن.
ای حسین! حرمت خاندان پیامبر را در میان امت شکستهاند و آنان را به ذلت کشاندهاند، و زنان و کودکان و یتیمان و بیسرپرستان پایمال شدهاند، آنسان که هیچ چارهای برای آنان نمانده، و را نجات و رهایی به روی آنان بسته شده است. اکنون اگر پسر علی و فاطمه به داد مظلومان نرسد و برای نجات محرومان قیام نکند، چه کسی بیچارگان و بیپناهان و مظلومان را نجات خواهد داد؟
* منتشر شده در روزنامه اطلاعات
/6262