اهدای عضو و رضایتگیری برای اهدای عضو کار سختی است. افرادی که در واحد رضایتگیری اهدای عضو هستند با مسائل و مشکلات زیادی روبه رو می شوند. آنها داستان های زیادی را برای گرفتن رضایت از اولیای دم برای اهدا عضو به چشم می بینند و خاطرات زیادی از اهدای عضو دارند. ماجرای مرگ مغزی و اهدای عضو پسر خردسال از داستان های عجیب و غریبی است که داستان آن را ببنید و بخوانید.
به گزارش رکنا، جعفر پاکزاد- وقتی اعلام می شود یک بیمار در بخش مراقبت های ویژه بیمارستان دچار مرگ مغزی شده است تیم رضایتگری واحدهای فراهم آوری اعضای پیوندی دست به کار می شوند تا با اخذرضایت خانواده بیمار مرگ مغزی اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کنند.
هرکدام از اعضای تیم رضایتگیری واحدهای فراهم آوری اعضای پیوندی در زمان رضایت گیری با داستان ها و ماجراهای عجیب و باورنکردنی روبه رو می شوند.
دکتر محسن زاده یکی از اعضای تیم رضایتگیری واحدفراهم آوری اعضای پیوندی است. او داستان باورنکردنی را برایمان بازگو می کند. داستانی که حتی پس از گذشت چندسال باورکردنش سخت است و شنیدن آن مو به تن آدم سیخ می کند.
دکتر محسن زاده می گوید: داستان برمی گردد به 8 سال قبل. یک مورد مشکوک به بیمار مرگ مغزی در یک بیمارستان تهران به ما گزارش شد. بلافاصله به بیمارستان مورد نظر رفتیم تا وضعیت بیماری که مرگ مغزی او تایید شده بود را بررسی کنیم .در آن موقع بود که در جریان ماجرای عجیبی قرار گرفتم.
وی افزود: مدتی قبل خانواده ای برای تفریح به یکی از باغ های اطراف تهران رفته بودند.در داخل آب استخر برای آبیاری درختان وجود دارد و پسرخردسال خانواده وقتی درحال بازی کردن بود داخل این استخر آب افتاد.متاسفانه هیچ کدام از اعضای خانواده شنا کردن را بلد نبودند و درحالی که هیچ کاری از دستشان برنمی آمد شاهد جان باختن کودک داخل استخر آب بودند.
محسن زاده گفت: در همان لحظه یک رهگذر وقتی صدای فریادهای این خانواده را می شنوند، وارد باغ می شود و با پریدن داخل آب می پرد و کودک را که دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود نجات می دهد.
تشکر از مرد قهرمان
با از جان گذشتگی مردجوان، پسر خردسال خانواده که تنها فرزندآنها بود از مرگ رهایی یافت. این یعنی خدا شانس دوباره ای به این خانواده داده بود اما این تمام ماجرا نبود و هیچ کس نمی دانست که پایان هولناکی برای این داستان نوشته شده است.
مهمانی مرگبار
4 هفته از ماجرای نجات معجزه آسای پسرک می گذشت. خانواده پسر خردسال که از بازگشت تنها فرزنداشان خوشحال بودند برای تشکر از مرد قهرمان درخانه خود مهمانی ترتیب دادند.
دکتر محسن زاده ماجرایی که درشب مهمانی رخ داد را اینطور بازگو می کند: آن شب پس از چندساعت مهمانی به پایان رسید. مردجوان که از نجات یک انسان خوشحال بود پس از خداحافظی سوار خودرواش شد و حرکت کرد.اما درخانه اتفاق دیگری رخ داد. پدرخانواده وقتی چشمم به کیف پول مهمان افتاد که جامانده بود با او تماس گرفت . مرد جوان دوباره به طرف خانه برگشت ، در همان لحظه کودک نجات یافته درخواست کرد کیف مردجوان را تحویل بدهد.
وی ادامه داد: متاسفانه این اتفاق همان زمانی رخ داد که کودک درحالی که کیف به دست بود ناگهان پشت خودرو قرار گرفت و ناگهان خودرو که درحال دنده عقب بود به شدت با کودک برخورد کرد.
اهدای عضوی که انجام نشد
دکتر محسن زاده می گوید: وقتی با خانواده پسرخردسال صحبت کردیم و خواستیم تا برای اهدای عضو فرزندشان رضایت خود را اعلام کنند. زن و مرد جوان هم وقتی دیگر امیدی برای بازگشت فرزندانشان نداشتند رضایت خود را اعلام کردند ولی متاسفانه به خاطر اینکه شدت آسیب وارده به اندام های حیاتی پسرخردسال زیاد بود اهدای عضو انجام نشد.