به گزارش ایرنا، محرم که میرسد بیرقهای سیاه به اهتزاز در میآید، کربلاییان از حسین(ع) اذن میگیرند تا برایش مجلس عزا برپا کنند و هر کسی به زبانی از محرم و کاروان کربلا میگوید، اینجا فرسنگها دور از کربلا، دین و مذهب همه عزت و آزادگی میشود، این رویه مختص پیروان هیچ مذهبی نیست.
امسال عزایشان رنگ و بوی دیگری دارد، دومین سالی است که با بیماری منحوسی دست و پنجه نرم میکنند ولی نام حسین (ع) که میآید دیگر توان ماندن در خانه ندارند، از سویی میدانند در قبال هم مسوولیت دارند و باید حافظ جان همدیگر باشند در عین اینکه شور حسینی را برای شعوری جهانی به نمایش بگذارند.
عاشورا رمزی برای همه آزادیخواهان جهان است و فرقی ندارد اهل کدام دین و مذهب باشند چرا که با آغاز سال قمری و کربلا کربلا گویان، واژههایشان معنا مییابد و با تکرار عاشورا عاشورا، دعایشان رنگ و بوی آزادگی میگیرد.
شهرها و مردمانش که سیاهپوش میشوند، دیگر هر محله و خیابانی میشود کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا.
شاهحسین خوانان در مقابل تکایا و هیاتها حلقه عزا میبندند و بر سر و سینه زنان، از غربت خاندان اهل بیت در دشت نینوا میخوانند.
در این مراسم معنوی که سال ۱۳۹۵ به ثبت ملی رسیده است، حلقه عزا در روز عاشورا به اوج خود میرسد و خورشید عاشورا که میتابد گویی عاشورای سال ۶۱ هجری است که مردم اینگونه پریشان هستند.
پیرمردی که نماد عزای حسینی است
همه شهر او را به نام غلام دایی میشناسند، شاید خواهرزادهای در شهرمان نداشته باشد و گمان میکنم که ندارد ولی دایی همه مردم شهر است، همه بچه های دهه ۵۰ ،۶۰ ۷۰ و بعد از آن.
عصر آخرین روز ذیالحجه، همین که آفتاب به ساعات پایانی غروبش نزدیک می شد، فریاد «یا حسین» «وا حسین» «غریب کربلا» غلام دایی در مقابل مسجد صاحب الزمان (عج) محله، همه اهالی محل را به آنجا می کشاند.
مردها از پیر و جوان حلقه یا حسین گویان به راه می انداختند و بر سر و سینه می زدند، با اینکه سالها وقتی تحویل می شود، جشن میگیرند اما تحویل سال قمری با خود غم و اندوهی به وسعت ۱۴ قرن با خود به همراه دارد.
۲ سال است که کرونا دستگاه عزای حسینی را هم محدود کرده است اما شور حسینی را نتوانسته از دل آنها بگیرد؛ شاه حسین خوانی اعلان عزای حسینی در سریشآباد است، مردها دستشان را از پشت به کمر یکدیگر می گیرند و با دست دیگر بر سینه و سر زنان فریاد «یا حسین» «وا حسین» سر میدهند، از وقتی یادم هست غلام دایی همیشه میدان دار بود و بلندگو به دست نمی گرفت، صدایش اصلا بلند نیست و شاید اصلا نشنوی دم نوحهاش چه می خواند ولی گریه ها و ناله هایش آنقدر جانسوز است که حتی اگر نشنوی چه میگوید با دیدنش ناخودآگاه اشک از چشمانت سرازیر می شود.
از همان شب اول محرم پابرهنه و بدون کفش و جوراب وارد مراسم عزای امام حسین(ع) می شود. تا قبل از کرونا که دستههای عزاداری خیابانهای شهر را میچرخید، غلام دایی همه این مسیرها را بدون کفش و جوراب طی میکرد و من میماندم این پیرمرد با این وضعیت جسمانی چطور می تواند این راه به این سختی را بپیماید؟ تنها جوابی که توانستم بگیرم از زبان خودش بود: عشق به امام حسین(ع).
عشقی از کودکی تا پیری
این عشق از کودکی با او همراه است پیرغلامی که حالا در ۸۸ سالگی تنها یک آرزو دارد و آن زیارت دوباره کربلا است.
سن کمی داشت که پدر و مادرش را از دست داد و با توجه به اینکه خاطرات چندانی از والدین خود نداشت خصوصیات و منش آنان را از خواهران بزرگترش میپرسید و در میان خاطرات بازگو شده علاقه پدر و مادر به اهل بیت پیامبر(ص) به ویژه سرور و سالار شهیدان و قمربنی هاشم در ذهن او نقش می بندد.
از دوران نوجوانی که عزاداریها در زمان پهلوی اول با ممنوعیت مواجه بود، به هر نحوی شده در عزاداریهایی که به صورت مخفیانه برگزار میشد، شرکت میکرد و در دوران جوانی اقدام به برپایی عزاداری محرم در روستاهای اطراف سریشآباد میکرد که بیشتر ساکنان اهل تسنن هم در این عزاداریها شرکت میکردند؛ پرچم و وسایلی مانند سنج و طبل را از سریشآباد تهیه و اقدام به برگزاری مراسم دسته در روستاهای مختلف میکرد.
پس از انقلاب به هیات اباعبدالله الحسین(ع) سریشآباد پیوست و با نوجوانان برای اولین بار اقدام به برپایی دستههای زنجیرزنی و آیین شاهحسینگویان در این هیات کرد و بعدها به همراه تعداد دیگری هیات صاحبالزمان (عج) را راهاندازی کرد و حالا سالهاست در این هیات به عشق اهل بیت(س) میانداری و زنجیرزنی می کند.
روضهای که از غروب عیدقربان شروع می شود
غلام عباسپور مقدم، همان غلام دایی سریشآبادیها میگوید: هنوز هم دوست دارم اشعار و روضههای قدیمی ترکی که مداحان زمان کودکیم میخواندند را بخوانم و این میراث را حفظ کنم.
هر ساله بیاختیار از غروب عیدقربان هرچه به اول محرم نزدیکتر میشویم با هر بار آشامیدن آب شروع به روضهخوانی کرده و بیاختیار گریه میکنم و در خلوت خود با چشمهای گریان به سمت کربلا دست ادب به سینه گذاشته و به آقا سلام میدهم و میدانم جواب سلامم را آقا حتما میدهد.
از او درباره فلسفه پای برهنهاش در عزاداریها میپرسم، چشمهایش دریایی از اشک میشود و صورتش را به آسمان میگیرد، این به خاطر عنایتی است که ۳۵ سال قبل بین من و آقایم قمربنی هاشم (ع) رخ داد و نمی توانم بیشتر از این بگویم ولی وقتی اهل حرم و بیت پیامبر (ص) در عصر عاشورا اسیر می شوند، پابرهنه بر روی خار مغیلان به دنبال یک محرم می دوند، مگر می شود حسینی باشی و به یاد اهل بیتش نباشی؟
از آرزویی همیشگیاش می گوید که زیارت کربلا و نماز در بین الحرمین بوده و پس از سالهای اول سقوط رژیم بعث به آرزویش میرسد و همراه همسرش به زیارت می روند و حالا دلش برای آن زیارت تنگ شده و دعا می کند حسرت یک زیارت و ۲ رکعت نماز در صحن مطهر حضرت ابالفضل (ع) بر دلش نماند.
به جوانان می گوید: جوانان مطمئن باشند هرجا که به آقا سلام بدهند، مولا بلافاصله جوابشان را میدهد و چاره رفع تمام مشکلات ارادت قلبی و اعتقاد به امام حسین(ع) و راهش است.
پسرش می گوید: پدر هر وقت یادی از شهدا در هرجایی می شوند بی اختیار زیر لب نام امام حسین(ع) را می برد و چشمهایش پر از اشک می شود و میگوید شهدا متصل به درگاه امام شهدا هستند.
کربلا رفتهها
آنها که کربلا رفتهاند می دانند دور ماندن از آن صحن و سرا چقدر سخت است، پا به بین الحرمین که می گذاری بهشتی در مقابل خود می بینی که می مانی رو به کدام طرف بروی، یک سو سرور جوانان اهل بهشت است و در مقابل اسوه ادب و اخلاق و جوانمردی.
تنها آنجاست که جانی دوباره میگیری و می دانی این جان خیمه ای به وسعت همه هستی بر وجودت خواهد زد، خیمهای به بلندای همه آسمانها و کهکشانها، با خوانی گسترده از عطش که تشنگی بشریت را پایان خواهد داد.
هرگز مباد بی این عشق زندگی کنیم و بی این محبت بمیریم.