به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، ثبتنام دانشآموزان اتباع خارجی در مدارس طبق شیوهنامه وزارت آموزش و پرورش در حالی تا پایان تابستان ادامه دارد که بسیاری از کودکان و نوجوانان بهدلیل نداشتن مدارک از تحصیل بازماندهاند.
اگرچه در سال های گذشته با نگاه ویژه آموزش وپرورش و وزارت کشورحدود 34هزار نفر از دانشآموزان اتباع خارجی در بیش از 1159واحد آموزشی مشغول به تحصیل شدند، اما چند برابر این عدد را بازماندگان از تحصیل تشکیل میدهند. طبق آخرین آماری که وزارت امور مهاجران و عودتکنندگان افغانستان منتشر کرده حدود ۸۴۰تبعه افغان با داشتن کارت پناهندگی آمایش، ۳۰هزار نفر با سند طولانیمدت، ۴۵۰هزار نفر با گذرنامه کوتاهمدت و حدود ۷۳۵هزار نفر فاقد مدارک هویتی در ایران زندگی میکنند.
مهاجرت گسترده همسایگان افغانستانی به ایران همزمان با جنگ افغانستان شروع شد که هنوز هم ادامه دارد؛ بهویژه این روزها با شعلهور شدن مجدد حملات طالبان، این مهاجرت بار دیگر شروع شده است. اما آنچه بیش از ۳دهه مهاجرت برای ایران و افغانستان به ارمغان آورد، تولد نوزادانی بود که پدر و مادرشان سند هویتی معتبر ندارند یا فرزند دوتابعیتی از پدر افغان و مادر ایرانی هستند؛ مشکلی که در کنار همه مسائل اجتماعی و اقتصادی این کودکان در زمان آموزش خودش را بیشتر نشان میدهد.
۷ سالگی نخستینباری است که کودکان بیشناسنامه و بیاوراق هویتی با مفهوم وطن، سرزمین پدری یا مادری آشنا میشوند؛براساس اعلام وزارت کشور طی ۳۰سال مهاجرت، افغانستانیها بیشتر در تهران، خراسانرضوی، کرمان، گلستان، فارس، قم، یزد و سمنان ساکن شدهاند و ما امسال و در میان فصل ثبتنام برای مدارس مشکلاتشان را جویا شدیم.
نامش ملک است. ۱۲سال دارد و هنوز حتی کلاس اول را نخوانده است. نمیداند اهل کجاست. گاهی میگوید هرات و گاهی یزد. این سرگشتگی را بهدلیل مادر ایرانی و پدر افغانش دارد. فقط میداند تنها دلیل مدرسه نرفتنش تا امروز همین بوده که نمیداند اهل کجاست. کم حرف است و بیشتر مادرش نیره با ما صحبت میکند. نیره بهازای ۳شتر به خانه شیرعلی رفته. ۳۰سال دارد و ملک، دختر بزرگش را در 18سالگی به دنیا آورده است. نیره میگوید: ملک خواندن بلد است. خودم یادش دادم. 7ساله که شد، خواستیم مدرسه ثبتنامش کنیم، اما اجازه ثبتنام به ما ندادند. ۱۰ساله که شد از یک مدرسه آمدند و گفتند بروید فرمانداری یک برگه بگیرید و برای ثبتنام بیاورید، اما فرمانداری هزار مدرک و سند از ما خواست. ما از این کارها سردرنمیآوریم. دیگر موضوع مدرسه را کنار گذاشتیم؛ هم برای ملک و هم برای پسرها.
حمید، یکی دیگر از کودکان بازمانده از تحصیل است که در پیچ و خم تأیید اوراق هویتیاش مدرسه را رها کرد. حمید حالا ۱۰سال دارد. اهل روستای رضاآباد گلستان است. خودش، مادرش، پدرش و حتی پدربزرگش اصرار میکنند ایرانیاند، اما مسئولان گلستان این را نمیپذیرند. حمید میگوید: کلاس اول را به مدرسه رضاآباد رفتم و یک سال درس خواندم. نمرههایم خوب بود، اما در پایان سال به من کارنامه ندادند. حمید کوچکتر از آن است که معنای همه جملههایش را بداند، اما بغض گلویش نشان میدهد مدرسه را دوست داشته است. با همان بغض میگوید: مادرم سال بعد گفت چون کارنامه پارسال را نداری نمیتوانی امسال مدرسه بروی. پارسال اما گفتند میتوانم ثبتنام کنم، ولی پدرم گفت مدرسهها از راه دور است و ما پول نداریم برایت موبایل بخریم. اینطور شد که من بیسواد ماندم. حمید نمیداند دولت اگرچه وزارت آموزش و پرورش را مکلف به ثبتنام کودکان بیشناسنامه و بدون اوراق هویتی کرده، اما دریافت کارنامه منوط به تأیید هویت آنهاست.
میمه در اصفهان، یکی دیگر از شهرهایی است که کودکان بازمانده از تحصیل در آن فراوان هستند؛ شهری که نسب اهالیاش به خوانین و ملاکین خطه اصفهان و کاشان برمیگردد، اما سالهاست در مجاورت یکی از محرومترین اقشار ایران زندگی میکنند. شنبه، اهل میمه نیست، اهل نیمروز افغانستان است و اوراق هویتی دارد. با زنی ایرانی ازدواج کرده و چون پناهجوی غیرقانونی و مهاجر موقت محسوب نمیشود، کودکانش مشکل هویت و شناسنامه ندارند، اما ۳پسر او نیز از تحصیل بازماندهاند: وقتی پسر اول و دومم به سن مدرسه رسیدند، کسی بچههای اتباع را در مدرسههای ایرانی ثبتنام نمیکرد. بچهها کنار دست خودم کاشیکاری و گچکاری میکنند. پسر کوچکم پارسال به سن کلاس اول رسید، گفتند ثبتنامش میکنیم، اما باید تلفن هوشمند میخریدیم و ما از این پولها نداریم؛ به همین دلیل او را هم به مدرسه نفرستادم.
زاهدان، شهر زیبا اما محروم کشور که دیگر شهره به حاشیهنشینی شده هم نمونه مشت دیگری از این خروار است. کودکان بلوچ زیادی که والدینشان بهویژه پس از سیل گنگ به ایران روانه شدند در بیغولههای این شهر زندگی میکنند. برخی نام مدرسه را هم نشنیدهاند. سلمان پدر ۴دختر و ۳پسر است. هیچکدام از بچههایش که به سن مدرسه رسیدهاند در مدرسه ثبتنام نکردهاند. بهنظر میرسد سلمان از بسیاری قوانین مربوط به تحصیل کودکان اتباع هم اطلاع ندارد. وقتی موضوع تأیید هویت فرزندانش در فرمانداری زاهدان را مطرح میکنیم، میگوید: مادرشان و من شناسنامه داریم، اما بچهها ندارند.
سند ازدواج ما گم شده است. تازه اصلا نمیدانیم باید کجا برویم و چه کاری انجام بدهیم. از کجا باید بدانیم؟ کسی گذرش این طرفها نمیافتد. سلمان ادامه میدهد: کاش مدرسهها یا وزارتخانههای مربوطه اطلاع بدهند و یقه پدرها و مادرها را بگیرند که بچهات باید مدرسه برود. اصلا شناسنامه بچهات کجاست؟ من کارم ضایعات پلاستیکی است. سواد هم ندارم. ما مهاجریم، بچههای ما چه گناهی کردهاند؟
نبود شناسنامه و پیچیدگیهای تأیید هویتی که دولت آن را مصوب کرده است از یکسو و بیاطلاعی والدین کودکان بازمانده از تحصیل و نیاز به آنها از سوی دیگر بر آمار کودکانی که باید دانشآموز میشدند، اما نشدند میافزاید. با این حال، موضوع دیگری که به یکباره آمار کودکان بازمانده از تحصیل در استانهای سراسر کشور را بالا برده، گرانی و سختی تامین لوازم التحریر در سال بحرانزده کرونا بوده است.